رمان گرداب پارت 209 - رمان دونی

 

 

 

مامان مشکوکانه نگاهم کرد و گفت:

-حرفم نزدین؟!..

 

دستپاچه لقمه رو قورت دادم و گفتم:

-چرا چرا..با تلفن حرف میزنیم اما نتونستم ببینمش..

 

قلوپی از چاییم خوردم و برای اینکه دیگه سوال و جوابم نکنه، سریع از پشت میز بلند شدم و گفتم:

-من دیگه برم..تا کفشمو بپوشم دنیز میرسه..

 

-اِ مادر..تو که چیزی نخوردی..

 

-سیرم مامانی..دستت درد نکنه..

 

هول هولکی گونه ش رو بوسیدم و با یک “بای” بلند، کیفم رو از روی کانتر برداشتم و از اشپزخونه زدم بیرون….

 

جلوی در مشغول پوشیدن کتونی هام شدم و همینطور زیرلب غر میزدم…

 

“پسره ی نفهم..مگه من چیکار کردم که باهام این کارو میکرد..برای اینکه منو نبینه صبح ها میاد پیش مامان که باهام روبرو نشه..حقشه حالشو بدجور بگیرم”…..

 

با صدای تک زنگی که از گوشیم بلند شد، در رو باز کردم و رفتم بیرون…

 

طول حیاط رو با قدم های بلند و پر حرص طی می کردم و پاهام رو محکم به زمین می کوبیدم…

 

در اهنی خونه رو محکم کوبیدم و رفتم سمت ماشین دنیز که جلوی در ایستاده بود…

 

سوار ماشین شدم و مستاصل نگاهش کردم:

-سلام..چطوری؟!..

 

استارت زد و در همون حال گفت:

-سلام..قربونت خوبم..چته؟..چرا دمغی؟!..

 

دستم رو روی دستش که روی دنده گذاشته بود، گذاشتم و گفتم:

-یه لحظه نرو..

 

 

اخم هام رو کشیدم توی هم و سرم رو چرخوندم و شروع کردم به دید زدن کوچه و خیابونِ اطراف…

 

دنیز متعجب نگاهم کرد و گفت:

-چیکار میکنی؟!..

 

وقتی دیدم اون اطراف خبری از ماشین سورن نیست، اخمم بزرگتر شد و با حرص لبم رو جویدم:

-هیچی..می خواستم ببینم سورن این اطراف نیست..

 

دنیز که از موضوع و بحث اون روزمون خبر داشت، خنده ش گرفت و گفت:

-این اطراف چیکار داره؟!..

 

دست به سینه شدم و با عصبانیت گفتم:

-تو که نمیدونی..پسره ی بیشعور میذاره وقتی من از خونه میام بیرون، میاد پیش مامان..

 

دنیز ماشین رو راه انداخت و گفت:

-از کجا فهمیدی؟..

 

-مامان الان گفت..یه جوری که مشکوک نشه ازش پرسیدم این چند روز سورن رو دیده یا نه..اونم گفت صبحها قبل رفتن به مطب میاد بهش سر میزنه….

 

دهن دنیز باز موند و چشم هاش گرد شد:

-نه؟!..یعنی تا این حد عصبی شده؟..

 

-اره دیگه..اصلا نمی تونم درکش کنم..تقصیر من چیه این وسط..من که همه چی رو هم براش تعریف کردم….

 

-فکر میکنه پنهان کاری کردی و نمی خواستی بهش بگی..

 

-اگه نمی خواستم بگم که اصلا هیچی نمی گفتم..من صادقانه باهاش حرف زدم…

 

نگاهی به اینه بغلش انداخت و گفت:

-درسته..ولی خودمون نیت تورو میدونیم، اون که نمیدونه..حتما فکر میکنه اینقدر براش ارزش قائل نبودی که از همون اول موضوع رو بهش بگی….

 

-اصلا اجازه ی حرف زدن بهم نداد دنیز..اگه بهم یکم فرصت داده بود تمام دلایلم رو بهش می گفتم…

 

 

سری به تاسف تکون داد و گفت:

-الانم باید از دلش دربیاری پرند..

 

ناراحت و مستاصل نگاهش کردم و گفتم:

-چطوری؟!..روز بعد از اون شب، کلی بهش زنگ زدم اما جوابم رو نداد..الانم که هرکاری میکنه تا باهام روبرو نشه..درضمن….

 

مکث کردم و دنیز نیم نگاه متعجبی بهم انداخت:

-درضمن چی؟!..

 

پوفی کردم و نگاه ازش گرفتم:

-منم ازش ناراحتم..هنوز صدای فریادی که اون شب میزد توی گوشمه دنیز..این کاراشم ببین..همه جوره ارتباطمون رو قطع کرده..شاید واقعا نمیخواد منو ببینه…..

 

دنیز لبخندی زد و با ارامش گفت:

-الان وقت این حرفها نیست پرند..اول حرفاتو بزن..از دلش دربیاد..بعد اونوقت نوبت تو میشه که ناراحتیتو نشون بدی و اونم تلاش میکنه تا رفعش کنه…..

 

کلافه دست هام رو توی هوا حرکت دادم و گفتم:

-اخه چه جوری باهاش حرف بزنم؟..

 

-پرند تو ناراحت و عصبی میشی مخت هنگ میکنه..راحت میتونی ببینیش و باهاش حرف بزنی..یا خونه اس یا مطب..تایم کاریشم که میدونی..هرساعتی خواستی بری، ببین اونموقع کجاست برو همونجا……

 

حتی خودم هم برق چشم هام و گل انداختن لپ هام رو حس کردم…

 

با هیجان دست هام رو کوبیدم بهم:

-وای خداجون..چرا به فکر خودم نرسیده بود..

 

دنیز خندید و من بی توجه به اینکه پشت فرمون بود، پریدم سمتش و محکم گونه ش رو بوسیدم…

 

جیغش بلند شد و با یک دست هولم داد:

-برو گمشو عقب ببینم..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان رقص روی آتش pdf از زهرا

  خلاصه رمان :       عشق غریبانه ترین لغت فرهنگ نامه زندگیم بود من خود را نیز گم کرده بودم احساسات که دیگر هیچ میدانی من به تو ادم شدم به تو انسان شدم اما چه حیف… وقتی چیزی را از دست میدهی تازه ارزش واقعی ان را درک میکنی و من چه دیر فهمیدم زندگی تازه روی

جهت دانلود کلیک کنید
رمان تابو
رمان تابو

دانلود رمان تابو خلاصه : من نه اسم دارم نه خانواده، تنها کسی که دارم، پدرمه. یک پدر که برام همه کار کرده، مهربونه، دلرحمه، دوست داشتنیه، من این پدر رو دوست دارم، اون بهم اسم داد، بهم شخصیت داد، اون بهم حس انتقام داد. من این پدر رو می‌خوام بکشم، من پاییز عزیزنظامم که قصد قتل پدر کردم. این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان توهم واقعیت به صورت pdf کامل از عطیه شکوهی

        خلاصه رمان:   رها دختری از یک خانواده سنتی که تحت تاثیر تفکرات قدیمی و پوسیده خانواده اش مجبور به زندگی با مردی بی اخلاق و روانی می‌شود اما طی اتفاقاتی که میفتد تصمیم می گیرد روی پای خودش بایستد و از ادامه زندگی اشتباهش دست بکشد… اما حین طی کردن مسیر ناهمواری که پیش رو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حصاری به‌خاطر گذشته ام به صورت pdf کامل از ن مهرگان

  خلاصه رمان:       زندگی که سال هاست دست های خوش بختی را در دست های زمستانی دخترکی نگذاشته است. دخترکی که سال هاست سر شار از غم،نا امیدی،تنهایی شده است.دخترکی با داغ بازیچه شدن.عاشقی شکست خورده. مردی از جنس عدالت،عاشق و عشق باخته. نامردی از جنس شیطانی،نامردی بی همتا. و مردی غرق در خطا،در عین حال پاک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیلاژ به صورت pdt کامل از ریحانه کیامری

  خلاصه رمان:   سیلاژ «sillag» یه کلمه‌ی فرانسویه به معنی عطر به جا مونده از یه نفر، خاطره‌ای که با یه نفر خاص داشتی یا لحظه‌هایی که با هم تجربه کردین و اون شخص و خاطرات همیشه جلو چشماته و به هیچ اتفاق بهتری اون رو ترجیح نمیدی…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زمستان ابدی به صورت pdf کامل از کوثر شاهینی فر

    خلاصه رمان:     با دندوناش لبمو فشار میده … لب پایینیم رو .. اونو می ِکشه و من کشیده شدنش رو ، هم می بینم ، هم حس می کنم … دردم میاد … اما می خندم… با مشت به کتفش می کوبم .. وقتی دندوناش رو شل میکنه ، لبام به حالت عادی برمی گردن و

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mahsa
Mahsa
1 سال قبل

نمیخواین پارت بزارین؟؟

Tina&Nika
Tina&Nika
1 سال قبل

زوجی که خیلی بهم میان هم سورن لایق پرند هستش هر هم پرند لایق سورن

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x