رمان گرداب پارت 228 - رمان دونی

 

 

 

 

با احساس تنگی نفس، اسپری ام رو برداشتم و دوباره زدم و چند تا نفس عمیق کشیدم تا کمی بهتر شدم…

 

گوشی رو توی دستم فشردم و زیر لب نالیدم:

-خداروشکر..خداروشکر..

 

کمی چشم هام رو بستم و اروم نفس کشیدم تا از شوک دربیام و حالم رو به راه بشه…

 

می دونستم کاوه اروم نمیشینه و بالاخره زهرش رو میریزه…

 

نگرانی و دلشوره ام الکی نبود..انقدری می شناختمش که بدونم حتما یک غلطی میکنه…

 

گوشی رو بالا اوردم و خواستم زنگ بزنم و هرچی از دهنم درمیاد بارش کنم که یهو یاده حرفش افتادم…

 

گفته بود توی واتساپ برام یک فیلم فرستاده..

 

با نگرانی وارد واتساپم شدم و با همون شماره ای که زنگ زده بود، یک فیلم فرستاده بود…

 

زدم دانلود بشه و با استرس مشغول جویدن لبم شدم..

 

دانلودش کامل شده بود اما من جرات باز کردنش رو نداشتم…

 

با انگشتی که می لرزید زدم روی صفحه و فیلم پخش شد…

 

معلوم بود از داخل ماشین گرفته شده چون فقط قسمتی از فرمون ماشین دیده میشد…

 

کمی تکون خورد و گوشی بالا اومد و تونستم خیابونی که مطب سورن داخلش بود رو ببینم…

 

فیلم کمی زوم شد و حالا سورن رو هم میدیدم که مشغول حرف زدن با یک نفر بود…

 

#پارت1339

 

فیلم از داخل ماشین و همینطور چندین متر دورتر از سورن و مطبش گرفته شده بود…

 

سورن با مردی که داشت صحبت می کرد، دست داد و اون مرد رفت..

 

نگاهی به دو طرف خیابون کرد و همینکه اومد از خیابون رد بشه، چشم هام گرد شد…

 

یک ماشین از رو به رو، از قسمتی که ماشین های پارک شده کنار خیابون بودن، خارج شد و به سرعت داشت بهش نزدیک میشد….

 

دستم لرزونم رو روی دهنم گذاشتم و انگار که این اتفاق الان جلوم داره رخ میده، با صدای خفه ای نالیدم:

-مواظب باش..

 

سورن متوجه ی ماشین شد و به سرعت قدمی عقب پرید و ماشین با فاصله ی چند سانتی ازش رد شد….

 

انقدر سرعتش بالا بود که بادش باعث شد سورن پرت بشه عقب…

 

اشک هام ریخت روی صورتم و با چشم هایی که بخاطره گشاد شدن و خیرگی زیاد می سوخت، به صفحه ی گوشیم زل زده بودم….

 

مردم به سرعت داشتن دور سورن جمع میشدن و فیلم همینجا تموم شد…

 

دوباره افتادم روی تخت و هق زدم..

 

وای وای..چه بلایی داشت سرم می اومد..

 

اگه فقط کمی دیرتر سورن رفته بود عقب، شک نداشتم با اون سرعت بالای ماشین بدبخت می شدم…

 

اسپری زدم و با گریه نالیدم:

-خدا لعنتت کنه کاوه..خدا شرتو از زندگیم کم کنه که جز بدبختی هیچی برام نداشتی…

 

#پارت1340

 

دست و پام هنوز می لرزید و حالم جا نیومده بود که صدای دینگ پیامک واتساپم بلند شد…

 

با چشم هایی که تار میدید، گوشی رو بالا اوردم..کاوه با همون شماره دوباره پیام داده بود…

 

اشک هام رو پس زدم و پیامش رو باز کردم..

 

“می خوام باهات حرف بزنم..تا یک ساعت دیگه به ادرسی که فرستادم نیایی کار ناتمومی که دیدی رو تموم میکنم..قسم می خورم”

 

و بلافاصله ادرس فرستاد و زیرش هم دوباره تاکید کرد که فقط یک ساعت فرصت دارم…

 

گوشی رو انداختم روی تخت و با مشت افتادم به جون تشک و بالشم…

 

با گریه مشت می زدم و به کاوه بد و بیراه می گفتم..

 

نمی دونستم چکار باید بکنم..اگه نمی رفتم و واقعا بلایی سر سورن می اورد چی؟!…

 

با این فکر دلم لرزید و بی معطلی از جا پریدم..

 

جلوی اینه ایستادم و دستی به سر و صورتم کشیدم تا معلوم نباشه گریه کردم…

 

به سرعت خودم رو مرتب کردم و موهام رو محکم بالای سرم بستم…

 

اولین مانتو و شلواری که دستم اومد رو پوشیدم و یک شال مشکی هم روی سرم انداختم…

 

کیفم رو برداشتم و با الارم دوباره ی گوشیم، پریدم سمت تخت…

 

گوشی رو برداشتم و پیام کاوه رو باز کردم..

 

“چهل دقیقه بیشتر وقت نداری”

 

زیر لب فحشی بهش دادم و نوشتم “دارم میام”..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان نجوای آرام جلد اول به صورت pdf کامل از سلاله

        خلاصه رمان :   قصه از اونجایی شروع میشه که آرام و نیهاد توی یک سفر و اتفاق ناگهانی آشنا میشن اما چطوری باهم برخورد میکنن؟ آرامی که زندگی سختی داشته و لج باز و مغروره پسری که چیزی به جز آرامش خودش براش اهمیتی نداره… اما اتفاقات تلخ و شیرینی که براشون پیش میاد سرنوشتشون رو چجوری مینویسه؟؟  

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حبس ابد pdf از دل آرا دشت بهشت و مهسا رمضانی

  خلاصه رمان:     یادگار دختر پونزده ساله و عزیزدردونه‌ی بابا ناخواسته پاش به عمارت عطاخان باز شد اما نه به عنوان عروس. به عنوان خون‌بس… اما سرنوشت جوری به دلش راه اومد که شد عزیز اون خونه. یادگار برای همه دوست شد و دوست بود به جز توحید… همسر شرعی و قانونیش که حالا بعد از ده سال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان غرور پیچیده

  خلاصه رمان :             رمو فالکون درست نشدنیه! به عنوان کاپوی کامورا، بی رحمانه به قلمروش حکومت می کنه، قلمرویی که شیکاگو بهش حمله کرد و حالا رمو میخواد انتقام بگیره. عروسی مقدسه و دزدیدن عروس توهین به مقدساته. سرافینا خواهرزاده ی رئیس اوت فیته و سال هاس وعده ازدواجش داده شده، اما سرافینا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آسو pdf از نسرین سیفی

  خلاصه رمان :       صدای هلهله و فریاد می آمد.گویی یک نفر عمدا میخواست صدایش را به گوش شخص یا اشخاصی برساند. صدای سرنا و دهل شیشه ها را به لرزه درآورده بود و مردان پای¬کوبان فریاد .شادی سر داده بودند من ترسیده و آشفته میان اتاق نیمه تاریکی روی یک صندلی زهوار دررفته در خودم مچاله

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان التهاب

    خلاصه رمان :     گلناز، دختری که برای کار وارد یک شرکت ساختمانی می‌شود، اما به‌ واسطهٔ یک کینه و دشمنی، به جرم رابطه با صاحب شرکت کارش به کلانتری می‌کشد…       به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تاونهان pdf از مریم روح پرور

    خلاصه رمان :           پندار فروتن، مردی سیو سه ساله که رو پای خودش ایستاد قدرتمند شد، اما پندار به خاطر بلاهایی که خانوادش سرش اوردن نسبت به همه بی اعتماده، و فقط بعضی وقتا برای نیاز های… اونم خیلی کوتاه با کسی کنار میاد. گلبرگ صالحی، بهتره بگیم سونامی جوری سونامی وار وارد

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mahsa
Mahsa
1 سال قبل

یعنی واقعا نمیخواد به هیچ کس چیزی بگه؟؟چند دفعه تا حالا سر همین چیزا با سورن بحثش شده فقط😕

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x