رمان گرداب پارت 288 - رمان دونی

 

 

 

 

با خجالت به سورن نگاه کردم که لبخنده خماری زد و خم شد و کوتاه شقیقه ام رو بوسید و گفت:

-نگران نباش..

 

لبخند زدم و نگاهم رو به دنبال سوگل چرخوندم که دیدم با فاصله ی کمی از ما، تو بغل سامیار ایستاده و مشخص بود رقص اون ها هم تازه تموم شده…..

 

البته اگه میشد اسمش رو رقص گذاشت..

 

ما که عملا رفته بودیم تو حلق همدیگه و به حرکاتمون نمیشد رقص گفت…

 

شک نداشتم با مدل ایستادنشون و لبخنده خجالت زده ی سوگل، اون ها هم دست کمی از ما نداشتن…

 

با صدای بلند عسل میون سر و صدا و کف زدن بقیه بهش نگاه کردم…

 

درحالی که از کنار به بغل سامان تکیه داده بود و دست های اون هم دور کمرش بود، چشم هاش رو بین ما و سوگل اینا چرخوند و برامون دست تکون داد و جیغ زد:

-دوسِتون دارما..

 

خندیدم و براش دست تکون دادم و سوگل هم با دست براش بوس فرستاد…

 

رفتیم سمت میزمون و چهارتایی روی صندلی ها نشستیم…

 

دوباره با دست خودم رو باد زدم..

 

احساس می کردم صورتم داغ شده و می تونستم حدس بزنم الان لپ هام گل انداخته و قرمز شدم…

 

سورن نگاهم کرد و گفت:

-گرمته؟..اب میخواهی؟..

 

هنوز نگاهش عجیب و غریب بود و باعث خجالتم میشد…

 

اروم گفتم:

-نه..خوبم..

 

#پارت1681

 

سر تکون داد و تکیه داد به صندلیش و با صدای مادر سامیار نگاهم چرخید سمتش…

 

کنار میزمون ایستاده بود و لبخند مهربونی روی لب هاش بود و نگاهش رو بین هممون چرخوند و گفت:

-چیزی نمی خواهین بگم براتون بیارن مامان جان؟…

 

چقدر زن مهربون و دوست داشتنی بود..خیلی از اخلاق هاش کپی مامان بود و خیلی من رو یاد مامانم مینداخت….

 

قبل از امشب، یک بار فقط دیده بودمش اما مهرش بدجور به دلم نشسته بود…

 

هممون تشکر کردیم که با همون نگاه و لبخند پرمحبتش گفت:

-ببخشید بچه ها من نتونستم درست و حسابی حواسم بهتون باشه..هی از این میز به اون میز رفتم که کم و کسری نباشه، نتونستم بیام پیشتون..تورو خدا از خودتون پذیرایی کنین و کاری داشتین صدام بزنین…..

 

دوباره تشکر کردیم و سوگل گفت:

-مامان بیا بشین خسته شدی..همه چی خوبه و خوده خدمه های باغ حواسشون به پذیرایی هست..یکم استراحت کن همش در حال رفت و امد بودی…..

 

-دلم طاقت نمیاره مامان..خودم باید برم چک کنم و حواسم باشه…

 

سامیار دست به سینه شد و گفت:

-نگران نباش..جشن پسر یکی یدونه ات ابرومندانه برگزار میشه…

 

احساس کردم تو صداش و حرف هاش طعنه و کنایه بود اما مادرش توجه ای نکرد و مهربون خندید و گفت:

-دوتاتون پسر یکی یدونه منین..برای شما کاری نکنم پس برای کی بکنم…

 

#پارت1682

 

سامیار محکم سر تکون داد و پوزخند زد:

-درسته..درسته..

 

مادرش خم شد، روی سر سامیار رو با محبت بوسید و گفت:

-من دوباره میام پیشتون..کاری داشتین صدام کنین…

 

دوباره فقط تونستیم تشکر کنیم و وقتی رفت، سوگل با اخم و پر حرص به سامیار خیره شد…

 

سامیار بدون اینکه نگاهش کنه ابروهاش رو بالا انداخت و خم شد از روی میز یک شیرینی برداشت و خورد….

 

سوگل از بی توجهیش بیشتر حرصش گرفت و گفت:

-خیلی رفتارت زشته..

 

سامیار باز هم حرفی نزد و فقط شونه بالا انداخت..

 

سوگل چپ چپ نگاهش کرد و سرش رو چرخوند و وقتی متوجه نگاه ما شد، لبخندی بهمون زد…

 

کنجکاویم رو مخفی کردم و من هم لبخندی بهش زدم..

 

حتما یه چیزهایی پیش خودشون داشتن و نمی خواستم کنجکاوی کنم..به من هم ربطی نداشت…

 

سورن هم دست دراز کرد و یک شیرینی از روی میز برداشت و گفت:

-چرا شام نمیدن؟..من گشنمه..

 

من و سوگل با خنده نگاهش کردیم که شیرینیش رو قورت داد و گفت:

-خب گشنمه..

 

خنده امون صدا دار شد و سورن خودش هم خنده ش گرفت و اروم خندید…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 86

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان آتش و جنون pdf از ریحانه نیاکام

  خلاصه رمان:       آتش رادفر به تازگی زن پا به ماهش و از دست داده و بچه ای که نارس به دنیا میاد ولی این بچه مادر میخواد و چه کسی بهتر و مهمتر از باده ای که هم خاله پسرشه هم عشق کهنه و قدیمی که چندین ساله تو قلبش حکمفرمایی می کنه… به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دانشجوهای شیطون

  دانلود رمان دانشجوهای شیطون خلاصه: آقا اینجا سه تا دخترا داریم … اینا همين چلغوزا سه تا پسرم داریم … که متاسفانه ازشون رونمایی نمیشه اینا درسته ظاهری شبیه انسان دارم … ولی سه نمونه موجودات ما قبل تاریخن که با یه سری آزمایشاته درونی و بیرونی این شکلی شدن… خب… اینا طی اتفاقاتی تو دانشگاهشون با هم به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست

    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می ایستد به ظاهر همه چیز با یک معامله شروع میشود.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان انتقام در برابر اشتباه عاشقانه به صورت pdf کامل از دلارام

      خلاصه‌ی رمان:   دخترا متفاوت اند‌. یه وقتایی تصمیمایی میگیرن که پشتش کلی اتفاق براشون میوفته. گاهی یه سریاشون برای اولین بار که عاشق میشن،صبر نمیکنن تا معشوقشون قدم اولو جلو بیاد. خودشون قدم اولو یعنی خاستگاری کردنو بر میدارن. بعضی وقتا این میشه اولین اشتباه اما میشه اسمشو گذاشت عشق عاشقی که برای عشقش هرکاری رو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دلشوره

    خلاصه رمان:       هم اکنون داستان زندگی پناه را تهیه کرده ایم، دختری که بین بد و بدتر گیر کرده و زندگی اش دستخوش تغییراتی شده، انتخاب مردی که برای جان خودش او را قربانی میکند یا مردی که همه ی عمرش عاشقانه هایش را با او رقم زده، ماجرایی سراسر عشق و نفرت و حسرت،

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مرا به جرم عاشقی حد مرگ زدند pdf از صدیقه بهروان فر

  خلاصه رمان :       داستانی متفاوت از عشقی آتشین. عاشقانه‌ای که با شلاق خوردن داماد و بدنامی عروس شروع میشه. سید امیرعباس‌ فرخی، پسر جوون و به شدت مذهبیه که به خاطر حمایت از زینب، دختر حاج محمد مهدویان، محکوم به تحمل هشتاد ضربه شلاق و عقد زینب می شه. این اتفاق تاثیر منفی زیادی روی زندگی

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
خواننده رمان
6 ماه قبل

امروز پارت نیست دیگه

خواننده رمان
خواننده رمان
6 ماه قبل

پس اینا کی عروسی میکنن دیگه

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x