سوگل که دستش همچنان روی شکمش بود، سری به تاسف تکون داد…

 

سامان هم از خدا خواسته، سریع در ماشین رو برای عسل باز کرد و با عجله گفت:

-بریم بریم..

 

عسل با چشم های گرد شده گفت:

-بذار خدافظی کنم..

 

سامان دستی برای ما تکون داد و گفت:

-از طرف من و عسل خدانگهدار همگی..شبتون بخیر…

 

بعد عسل رو هول داد سمت در باز ماشین و گفت:

-من جای دوتامون خداحافظی کردم..بشین بریم..

 

عسل با فشار دست سامان به سختی تو ماشین نشست و گفت:

-وا سامان..چرا اینطوری میکنی؟!..

 

سامان در رو بست و سریع ماشین رو دور زد و درحالی که خودش هم می نشست گفت:

-سامیار مامانم برسون خونه..خداحافظ همگی..

 

با خنده سر تکون دادم و به دور شدن ماشین نگاه کردم…

 

جدی جدی، سریع و به زور دختره رو برد و حتی اجازه نداد ما حرف بزنیم…

 

سورن بلند خندید و سامیار هم یکی از اون خنده های نادرش رو نشون داد و گفت:

-خاک تو سر هولت مرد..

 

فاطمه خانم درحالی که میومد سمت ما، با خنده رو به سامیار گفت:

-اینقدر اذیتشون نکن..حتما خودتو یادت رفته..

 

#پارت۱۶۹۰

 

بعد جلوی ما ایستاد و دستی به بازوی سوگل کشید…

 

اخم هاش کمی توی هم رفت و با نگرانی گفت:

-خوبی مامان جان؟..رنگت بدجور پریده..

 

اخم های سامیار هم فوری توی هم رفت و اون یکی بازوی سوگل رو گرفت و چرخوندش سمت خودش و گفت:

-رنگش پریده؟!..

 

سورن هم با نگرانی نزدیک شد و سامیار با دقت نگاهش رو تو صورت سوگل چرخوند و گفت:

-خوبی سوگل؟..

 

سوگل دستش رو محکم تر به شکمش فشرد و با لبخند بی حالی گفت:

-خوبم..حتما از خستگیه..یکم بخوابم خوب میشم..

 

نگاه من همچنان به دستش بود که شکمش رو با حالتی نگران و محافظتی گرفته بود…

 

نیم قدم جلو رفتم و گفتم:

-درد داری؟..

 

نیم نگاهی بهم کرد و گفت:

-نه خوبم..خیلی سر پا بودم باید دراز بکشم..

 

سورن با نگرانی گفت:

-راستشو بگو سوگل..اگه درد داری بریم بیمارستان؟…

 

سوگل با همون رنگ و روی پریده لبخند رد:

-نه عزیزم نیاز نیست..خوبم..

 

سامیار به تکاپو افتاد و تند تند گفت:

-بریم دیگه..امروز خیلی سرپا وایسادی و رقصیدی..هی میگم مواظب خودت باش..چقدر بگم الان باید بیشتر حواست باشه..من میتونم به دیوار حرف حالی کنم اما به تو نه..وایسا برم ماشینو بیارم جلو…..

 

#پارت۱۶۹۱

 

همینطور که غر میزد، دوید سمت ماشینش که کمی دورتر بود…

 

سورن سری تکون داد و اون هم غر زد:

-راست میگه دیگه..چرا مواظب خودت نیستی..

 

سوگل لبخندش رو عمیق تر کرد و گفت:

-به خدا خوبم..فقط یکم خسته شدم..

 

فاطمه خانم با نگرانی گفت:

-مطمئن باشم؟..اگه خوب نیستی یه سر میریم بیمارستان خیالمون راحت میشه…

 

-نه به خدا نیاز نیست..

 

فاطمه خانم با همون اخم های درهم و نگرانی تو صورتش سر تکون داد…

 

سامیار با ترمز شدید و وحشتناکی، ماشین رو جلومون نگه داشت و پرید پایین و دوید سمت سوگل….

 

دستش رو دورش انداخت و بردش سمت ماشین و سورن هم طرف دیگه ش ایستاد و یک دستش رو روی کمر سوگل گذاشت و دوتایی با احتیاط بردنش سمت ماشین…..

 

سوگل با خنده نگاهشون کرد و گفت:

-چرا اینطوری میکنین..بابا حالم خوبه..

 

سامیار دندون هاش رو روی هم فشرد و غرید:

-ساکت..

 

سوگل سری تکون داد و وقتی تو ماشین نشست گفت:

-مامان بیا بریم..

 

سورن از ماشین فاصله گرفت و گفت:

-من میرسونمشون..شما زودتر برین خونه..

 

سامیار نشست پشت فرمون و گفت:

-اره اره..مامان تو با سورن برو..من زودتر این دختر کله شقو برسونم خونه یکم دراز بکشه…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۴.۲ / ۵. شمارش آرا ۹۳

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان طلایه pdf از نگاه عدل پرور

  خلاصه رمان :       طلایه دخترساده و پاک از یه خانواده مذهبی هست که یک شب به مهمونی دوستش دعوت میشه وتوراه برگشت در دام یک پسر میفته ومورد تجاوز قرار می گیره دراین بین چند روزبعد برایش خواستگار قراره بیاید و.. پایان خوش به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پالوز pdf از m_f

  خلاصه رمان :     این داستان صرفا جهت خندیدن نوشته شده و باعث می‌شود که کلا در حین خواندن رمان لبخند روی لبتان باشد! این رمان درباره یه خانواده و فامیل و دوستانشون هست که درگیر یه مسئله ی پلیسی هستن و سعی دارن یک باند بسیار خطرناک رو دستگیر کنن.کسانی که اگر اون هارو توی وضعیت عادی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ریسک به صورت pdf کامل از اکرم حسین زاده

    خلاصه رمان: نگاهش با دقت بیشتری روی کارت‌های در دستش سیر کرد. دور آخر بود و سرنوشت بازی مشخص می‌شد. صدای بلند موزیک فضا را پر کرده بود و هیاهو و سروصدا بیداد می‌کرد. با وجود فضای نیمه‌تاریک آنجا و نورچراغ‌هایی که مدام رنگ عوض می‌کردند، لامپ بالای میز، نور نسبتاً ثابتی برای افراد دور میز فراهم کرده

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان از عشق برایم بگو pdf از baran_amad

  خلاصه رمان :   جلد دوم ( جلد اول یکبار نگاهم کن)       نقش ماکان تو این داستان پر رنگ تر باشه و یه جورایی ارشیا و ترنج کم کم می رن تو حاشیه و ماکان و چند شخصیت جدید وارد ماجرا می شن که کلی میشه گفت یجور عشق ماکان رو نشون میده! به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ژینو
دانلود رمان ژینو به صورت pdf کامل از هاله بخت یار

  خلاصه: یاحا، موزیسین و استاد موسیقی جذابیه که کاملا بی‌پروا و بدون ترس از حرف مردم زندگی می‌کنه و یه روز با دیدن ژینو، دانشجوی طراحی لباس جلوی دانشگاه، همه چی عوض میشه… یاحا هر شب خواب ژینو و خودش رو می‌بینه در حالی که فضای خوابش انگار زمان قاجاره و همه چی به یه کابوس وحشتناک ختم میشه!حتی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیم تاج pdf از مونسا ه

  خلاصه رمان :       غنچه سیاوشی،دختر آروم و دلربایی که متهم به قتل جانا ، خواهرزاده‌ی جهان جواهری تاجر بزرگ تهران و مردی پرصلابت می‌شه، حکم غنچه اعدامه و اما جهان، تنها کس جانا… رضایت می‌ده، فقط به نیت اینکه خودش ذره ذره نفس غنچه‌رو بِبُره! به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دختر
دختر
4 ماه قبل

سامیار عالیه

Mamanarya
Mamanarya
4 ماه قبل

وای کی امشب و عروسی این دوتا تموم میشه بابا ۱۰ پارت شد ک تو عروسی عسل هستیم😖😖😖😖😖

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x