رمان گرداب پارت 314 - رمان دونی

 

 

خواست چیزی بگه که صدای باز شدن در اتاق اومد و نگاه جفتمون چرخید اون سمت…

 

البرز با نیش باز شده وارد اتاق شد و گفت:

-چیکار میکنین؟..کارتون تموم نشده؟..

 

دنیز چپ چپ به من نگاه کرد و رو به البرز گفت:

-اگه پرند خانم اجازه بدن تموم میشه..

 

ابروهای البرز بالا رفت و گفت:

-چرا؟..چی شده؟..

 

فقط به دنیز موضوع رو گفته بودم و پسرها از چیزی خبر نداشتن…

 

انقدر نگران بودم و دلشوره داشتم که نمی تونستم براش توضیح بدم…

 

نگاهی به دنیز انداختم و علامت دادم که براش توضیح بده…

 

نشست روی صندلیش و رو به البرز گفت:

-سورن امروز قراره با خاله حرف بزنه..

 

اخم های البرز کمی توی هم رفت و روی صندلی وسط اتاق نشست و گفت:

-درمورد چی؟..

 

دنیز لبخنده گنده و دندون نمایی زد و با ذوق گفت:

-درمورده خودش و پرند..

 

البرز نیم نگاهی به من کرد و مشکوکانه گفت:

-خودش و پرند؟!..

 

دنیز سری به تایید تکون داد و البرز گفت:

-چه چیزی درمورد خودش و پرند هست که میخواد با خاله حرف بزنه؟!…

 

#پارت1788

 

از لحن برادرانه و غیرتیش خنده ام گرفت و دنیز دستی تو هوا تکون داد و گفت:

-یه جورایی میخواد اجازه بگیره بیاد خواستگاری..

 

نگاه البرز چرخید سمت من که لبم رو گزیدم و با خجالت سرم رو پایین انداختم که دنیز غش کرد از خنده و گفت:

-وای خدا..نمردم و خجالت پرندم دیدم..

 

چشم غره ای بهش رفتم که البرز با لحن جدی رو به دنیز گفت:

-نیشتو ببند ببینم چی میگین..

 

دنیز خنده ش رو جمع کرد و خواست چیزی بگه که البرز اجازه نداد و گفت:

-ساکت دنیز..

 

بعد رو به من کرد و با اخم های تو هم رفته ادامه داد:

-هان پرند؟..چی میگه این دختره؟..

 

زبونم رو روی لبم کشیدم و اروم و با خجالت گفتم:

-میخواد با مامان حرف بزنه که اگه اجازه داد به سوگل اینا خبر بده بیان برای خواستگاری رسمی…

 

البرز کمی نگاهم کرد و بعد جدی و با اخم گفت:

-بالاخره پسر بیچاره رو خر کردی که بیاد بگیرتت؟..

 

چشم هام گرد شد و خیره خیره نگاهش کردم..

 

دنیز زد زیر خنده و البرز هم اروم اروم نیشش باز شد و گفت:

-بهتون امیدوار شدم..فکر نمی کردم شما دوتا بتونین شوهر پیدا کنین..نه خوشم اومد…

 

دست دراز کردم و پاک کن رو از روی میز برداشتم و پرت کردم سمتش که سریع سرش رو خم کرد و پاک کن از بالای سرش رد شد و با حرص گفتم:

-بیشعور..

 

#پارت1789

 

با خنده شونه بالا انداخت:

-جلوی اونم از این وحشی بازیا درمیاری؟..نکنی که پشیمون میشه و میره پشت سرشم نگاه نمیکنه..اونوقت میمونی رو دستمون….

 

-خفه شو البرز..بیشعور نفهم..

 

-جون البرز جدی میگم..حالا که زده به سرش و میخواد خودشو بدبخت کنه با این رفتارات پشیمونش نکن….

 

دنیز پوزخندی زد و گفت:

-از خداشم باشه..دیگه کجا مثل پرند پیدا میکنه..

 

نیشم باز شد و با ذوق به دنیز گفتم:

-من قربون تو برم..

 

البرز نیشخندی زد و به دنیز نگاه کرد:

-تو نمیخواد از این دفاع کنی..برو یه فکری به حال خودت کن که موندی رو دستمون و داری میترشی….

 

این دفعه مداد رو از روی میز برداشتم و پرت کردم سمتش که چون نگاهش به دنیز بود متوجه نشد و مداد صاف خورد به شونه ش….

 

دنیز با حرص غر زد:

-حقت بود..خواستگارا در خونه ما صف کشیدن بدبخت من خودم نمیخوام..فکر کردی همه مثل تو هول دختر و پسرن….

 

البرز چپ چپ نگاهم کرد و گفت:

-وحشی..

 

بعد رو به دنیز ادامه داد:

-اره تو خوابت حتما صف کشیدن..ما که ندیدیم..

 

پوفی کردم و با حرص گفتم:

-ادم یه دوست مثل تو داشته باشه نیازی به دشمن نداره..اسم خودشم گذاشته برادر…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 62

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان تو را با گریه بخشیدم به صورت pdf کامل از سید بهشاد زهرایی

        خلاصه رمان:   داستان دختری به نام نیوشا ک عاشق پدرش است اما یکباره متوجه میشود اسمش از معشوقه قبلی پدرش گرفته شده ، پدری ک هیچوقت نتوانست عشقش را فراموش کند و نیوشا وقتی درک میکند ک خودش دچار عشق ممنوعه‌ای میشود ….     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آسمانی به سرم نیست به صورت pdf کامل از نسیم شبانگاه

    خلاصه رمان:   دقیقه های طولانی می گذشت؛ از زمانی که زنگ را زده بودم. از تو خبری نبود. و من کم کم داشتم فکر می کردم که منصرف شده ای و با این جا خالی دادن، داری پیشنهاد عجیب و غریبت را پس می گیری. کم کم داشتم به برگشتن فکر می کردم. تصمیم گرفتم بار دیگر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان فال نیک به صورت pdf کامل از بیتا فرخی

  خلاصه رمان:       همان‌طور که کوله‌‌ی سبک جینش را روی دوش جابه‌جا می‌کرد، با قدم‌های بلند از ایستگاه مترو بیرون آمد و کنار خیابان این‌ پا و آن پا شد. نگاه جستجوگرش به دنبال ماشین کرایه‌ای خالی می‌چرخید و دلش از هیجانِ نزدیکی به مقصد در تلاطم بود! از صبح انگار همه چیز داشت روی دور تند

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اتاق خواب های خاموش
دانلود رمان اتاق خواب های خاموش به صورت pdf کامل از مهرنوش صفایی

        خلاصه رمان اتاق خواب های خاموش :   حوری مقابل آیینه ایستاده بود و به خودش در آیینه نگاه می‌کرد. چهره‌اش زیر آن تاج با شکوه و آن تور زیبا، تجلی شکوهمندی از زیبایی و جوانی بود.   یک قدم رو به عقب برداشت و یکبار دیگر به خودش در آیینة قدی نگاه کرد. هنر دست آرایشگر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان انتقام آبی pdf از مرجان فریدی

  خلاصه رمان :   «جلد دوم » «جلد اول زندگی سیگاری»   این رمان از یه رمز شروع می شه که زندگی دختر بی گناه قصه رو زیر و‌رو می کنه. مرگ پدر دختر و دزدیده شدن دلسای قصه تنها شروع ماجراست. یه ماجرای عجیب و پر هیاهو. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آمیخته به تعصب

    خلاصه رمان :     شیدا دختریه که در کودکی مامانش با برداشتن اموال پدرش فرار میکنه و اون و برادرش شاهین که چند سالی از شیدا بزرگتره رو رها میکنه.و این اتفاق زندگی شیدا و برادر و پدرش رو خیلی تحت تاثیر قرار‌ میده، پدرش مجبور میشه تن به کار بده، آدم متعصب و عصبی ای میشه

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x