خنده ام رو خوردم و چشم غره ای بهش رفتم:

-بخاطره خون نبود..دردم گرفت..

 

نگاهش رو چرخوند سمت دستم که هنوز استینم بالا بود و پنبه رو روش فشار می دادم…

 

دستم رو گرفت و گفت:

-اینو بردار ببینم چیکار کرده..

 

-نه یهو خون میاد..شاید هنوز بند نیومده باشه..

 

خودش اون یکی دستش رو جلو اورد و درحالی که پنبه رو برمی داشت گفت:

-خب دستمال میذار..

 

با دیدن دستم حرفش رو خورد و اخم هاش تو هم رفت..

 

من هم به دستم نگاه کردم و چشم هام گرد شد..

 

یک دایره بزرگ جای سوزن قرمز شده بود و حتی کمی خونمردگی هم داشت…

 

شک نداشتم تا فردا یک کبودی بزرگ روی دستم درست میشد…

 

با ترس گفتم:

-چرا اینطوری شده؟!..

 

سورن با حرص و عصبی گفت:

-این چه وضعشه..چطوری رگ گرفته که اینطوری شده..من و می دونم و اون زن بیشعور…

 

داشت در ماشین رو باز می کرد که پیاده بشه و بره سراغ خانمی که ازم خون گرفته بود…

 

سریع بازوش رو گرفتم و تند تند گفتم:

-ولش کن سورن..چیزی نیست پوست من حساسه سریع کبود میشه..نرو تورو خدا…

 

دوباره برگشت طرفم و با اخم به دستم نگاه کرد:

-ببین چیکار کرده..

 

-اشکالی نداره خوب میشه..

 

#پارت۱۸۸۷

 

“نچ”ی کرد و با سر انگشت هاش روی قرمزی رو نوازش کرد و گفت:

-دورت بگردم..ببخشید..

 

-تو چرا عذرخواهی میکنی؟!..

 

-بخاطره منِ خر اینطوری شده دیگه..

 

خندیدم و دستش رو گرفتم:

-نه عزیزم..

 

کمی دستم رو بلند کرد و سرش رو هم خم کرد و جای سوزن رو با ملایمت بوسید…

 

پلکی زد و با لبخند و مهربونی گفت:

-بریم جیگر بخرم برای دخترم..

 

سرم رو به تایید تکون دادم و دستم رو ول کرد و از بین دوتا صندلی چرخید و از روی صندلی های عقب یک پلاستیک برداشت….

 

صاف سرجاش نشست و یک ابمیوه و کیک از داخلش دراورد…

 

نی رو داخل پاکت ابمیوه فرو کرد و داد دستم..

 

کیک رو هم خودش باز کرد و گرفت سمتم و گفت:

-تا برسیم اینو بخور یکم جون بگیری..

 

دوباره خندیدم و گفتم:

-سورن یه جوری رفتار میکنی انگار یه گالن خون ازم گرفتن…

 

چشم غره ای رفت و گفت:

-بخور حرف نباشه..باید تمومشون کنی..

 

سرم رو تکون دادم و از اونجایی که از شب قبل نباید چیزی می خوردیم، خیلی گشنه ام بود…

 

همینطور که من مشغول خوردن بودم، سورن ماشین رو روشن کرد و راه افتاد…

 

با اشتها نصف کیک و ابمیوه رو خورده بودم و یهو حواسم جمع شد که سورن هم از دیشب هیچی نخورده….

 

#پارت۱۸۸۸

 

با خجالت نگاهش کردم و گفتم:

-سورن خودت چی؟..تو هم که هیچی نخوردی..

 

اشاره ای به پلاستیک روی کنسول ماشین کرد و گفت:

-برای خودمم گرفته بودم ولی نمی تونم بخورم..تو بخور نوش جونت…

 

-نه من اینطوری از گلوم پایین نمیره..

 

با خنده نگاهی به ابمیوه و کیک نصفه تو دستم کرد که خودمم خنده ام گرفت…

 

همچین که سیر شدم، یادش افتادم و تازه می گفتم از گلومم پایین نمیره…

 

دوتایی نگاهی به همدیگه کردیم و باهم بلند زدیم زیر خنده…

 

همینطور که هنوز می خندیدیم، ابمیوه رو بین دوتا پام گذاشتم و خواستم پلاستیک رو بردارم و ابمیوه ش رو باز کنم که گفت:

-نه دیگه..اگه می خواهی لطف کنی همون مال خودتو بده…

 

-اون دهنیه..من ازش خوردم..

 

ابروهاش رو بالا انداخت و اروم گفت:

-برای همین میخوامش..

 

با خجالت ابمیوه ام رو برداشتم و گرفتم سمتش..

 

درحالی که نگاهش به روبه رو بود، سرش رو خم کرد و وقتی منظورش رو متوجه شدم لبخند روی لبم نشست….

 

می خواست خودم بهش بدم..پسرک شیرین من..

 

ابمیوه رو بالا به سمت صورتش بردم و سورن نی بین لب هاش گرفت…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۴.۱ / ۵. شمارش آرا ۶۲

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان دریا پرست
دانلود رمان دریا پرست به صورت pdf کامل از فاطمه زایری

      خلاصه رمان دریا پرست :   ترمه، از خانواده‌‌ی خود و طایفه‌ای که برای بُریدن سرش متفق‌القول شده و بر سر ‌کشتن او تاس انداخته بودند، می‌گریزد؛ اما پس از سال‌ها، درحالی که همه او را مُرده و در خاک می‌پندارند، با هویتی جدید و چهره‌ای ناشناس به شهر آباءواجدادی‌اش بازمی‌گردد تا تهمت‌ها و افتراهای مردم را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان همین که کنارت نفس میکشم pdf از رها امیری

  خلاصه رمان:       فرمان را چرخاندم و بوق زدم چند لحظه بعد مرد کت شلواری در را باز میکرد میدانستم مرا می شناسد سرش را به علامت احترام تکان داد ماشین را از روی سنگ فرش ها به سمت پارکینگ سرباز هدایت کردم. بی ام دابلیو مشکی رنگ اولین چیزی بود که توجه ام را جلب کرد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دنیا دار مکافات pdf از نرگس عبدی

  خلاصه رمان :     روایت یه دلدادگی شیرین از نوع دخترعمو و پسرعمو. راهی پر از فراز و نشیب برای وصال دو عاشق. چشمانم دو دو می‌زند.. این همان وفایِ من است که چنبره زده است دور علی‌ِ من؟ وفایی که از او‌ انتظار وفا داشته‌ام، حالا شده است مگسی گرد شیرینی‌ام… او که می‌دانست گذران شب و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیلوفر آبی

    خلاصه رمان:     از اغوش یه هیولابه اغوش یه قاتل افتادم..قاتلی که فقط با خشونت اشناست وقتی الوده به دست های یه قاتل بشی،فقط بخوای تو دستای اون و توسط لب های اون لمس بشی،قاتل بی رحمی که جذابیت ازش منعکس بشه،زیبایی و قدرتش دهانت رو بدوزه و اون یا گردنت رو می شکنه یا تورو به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رز سفید _ رز سیاه به صورت pdf کامل از ترانه بانو

  خلاصه رمان:   سوئیچ چرخوندم و با این حرکت موتور خاموش شد. دست چپمو بالا اوردم و یه نگاه به ساعتم انداختم. همین که دستمو پایین اوردم صدای بازشدن در بزرگ مدرسه شون به گوشم رسید. وکمتر از چندثانیه جمعیت حجیمی از دختران سورمه ای پوش بیرون ریختند. سنگینی نگاه هایی رو روی خودم حس می کردم که هراز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جوزا جلد اول به صورت pdf کامل از میم بهار لویی

      خلاصه رمان:     برای بار چندم، نگاهم توی سالن نیمه تاریک برای زدن رد حاجی فتحی و آدمهایش چرخید، اما انگار همهی افراد حاضر در جلسه شکل و شمایل یکجور داشتند! از اینجا که نشسته بودم، فقط یک مشت پسِ سر معلوم بود و بس! کلافه بودم و صدای تیز شهردار جدید منطقه، مثل دارکوب روی

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mahsa
Mahsa
30 روز قبل

یه ذره یا پارتا رو طولانی تر کن یا داستان و زودتر پیش ببر نیاز نیست تک به تک همه چیزو با جزئیات بگی

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x