رمان گرداب پارت 275

4.4
(80)

 

 

 

 

لبم رو گزیدم تا صدای خنده ام بلند نشه و گفتم:

-دیگه هرکی خربزه میخوره پای لرزشم میشینه..

 

با لبخند سرش رو تکون داد و پای گاز ایستاد که من سریع رفتم سمتش…

 

دستم رو گذاشتم روی شونه ش و گفتم:

-تو بیا بشین من میکشم..فقط بهم بگو چیکار کنم..

 

-نه عزیزم..تو خسته ای..

 

اروم زدم زیر خنده:

-مگه ندیدی داداشت چی گفت..من کل راهو خواب بودم..خسته ی چی هستم اخه…

 

سوگل هم شیرین خندید و عقب کشید و یکی از دیس هارو به دستم داد و گفت:

-تو این برنج بکش..

 

سرم رو تکون دادم:

-باشه عزیزم تو برو بشین..برام تعریف کن این مدت چیکارا کردی…

 

من مشغول کشیدن غذا شدم و سوگل هم روی صندلی پشت میز نشست…

 

تکیه داد و پاهاش رو دراز کرد و گفت:

-چند روز پیش برای چکاپ اخرم رفتیم دکتر..سامیار کم مونده بود دکتر بنده خدارو بزنه…

 

با تعجب سرم رو چرخوندم و از روی شونه نگاهی بهش انداختم:

-چرا؟!..

 

ریز ریز خندید و گفت:

-دکتر گفته بود تا جایی که می تونم پیاده روی کنم..شب قبلش رفته بودیم پیاده روی، وقتی برگشتیم من حالم یکم بد شد و کمر و پهلوم و پاهام خیلی درد گرفته بود..به دکتر می گفت تو چطور دکتری هستی که گفتی باید پیاده روی کنه و بخاطره تجویز تو حال زن من بد شده……

 

نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و بلند زدم زیر خنده و سوگل هم همراه من بلند خندید…

 

#پارت1619

 

===============================

 

فنجون چاییم رو روی عسلی کنارم گذاشتم و بی اختیار خمیازه ای کشیدم…

 

سوگل لبخندی زد و مهربون گفت:

-بقیه حرفامونو بذاریم واسه فردا شما خسته ی راهین باید استراحت کنین…

 

بعد به سورن نگاه کرد و گفت:

-چمدوناتون کجاست؟..

 

-تو ماشینِ..خسته بودم گفتم بعد میارم بالا..الان میرم میارم…

 

-اره عزیزم برو بیار..من اتاق مهمان رو برای پرند جون اماده کردم…

 

اروم خندید و ادامه داد:

-اتاق کار سامیارو کردیم اتاق بچه..متاسفانه اتاق دیگه ای نداریم..سورن تو باید شبهارو روی همین کاناپه سر کنی….

 

سورن سرش رو به نشونه ی مهم نیست تکون داد و گفت:

-اشکال نداره..

 

با خجالت نگاهشون کردم و گفتم:

-من مزاحمتون شدم شرمنده به خدا..

 

سورن چپ چپ نگاهم کرد و گفت:

-برم چمدونتو بیارم..

 

سرم رو تکون دادم و سورن رفت و سوگل گفت:

-از این حرفا نزن..مگه غریبه ای که اینجوری میگی..

 

بعد دستش رو به شکمش گرفت و به سختی از جاش بلند شد و گفت:

-بیا بریم اتاقتو نشونت بدم عزیزم..

 

#پارت1620

 

من هم بلند شدم و رو به سامیار کردم که مشغول فیلم دیدن بود و گفتم:

-شبتون بخیر..

 

نگاهش به طرفم چرخید و سرش رو تکون داد:

-شب شما هم بخیر..

 

با سوگل رفتیم سمت پله ها و اروم بالا رفتیم..

 

واقعا حق داشت..حتی راه رفتن هم براش سخت شده بود و کلی طول کشید تا اون چندتا پله رو بالا بیاد….

 

نگاهی به در اتاق ها که با فاصله از هم قرار داشتن انداختم و گفتم:

-اتاق بچه کدومه؟..

 

با ذوق نگاهم کرد و گفت:

-می خواهی ببینی؟..

 

از ذوقش لبخند روی لبم نشست و سرم رو تکون دادم:

-اره خیلی دوست دارم ببینم..اگه خسته نیستی..

 

-نه عزیزم..

 

بعد به در اول سمت راستی اشاره کرد و گفت:

-این اتاق من و سامیارِ..

 

به در کناریش اشاره کرد و گفت:

-اینم اتاق دخترمونه..

 

دوتایی راه افتادیم سمت اتاق بچه و سوگل با ذوق در رو باز کرد و دستش رو پشت کمرم گذاشت و گفت:

-بیا عزیزم..

 

وارد اتاق شدم و با یک نگاه کلی به اطراف، لبخند روی لبم نشست…

 

اتاق خیلی خوشگل برای یک دختر بچه دیزاین شده بود…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 80

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۵۲۶ ۱۰۵۵۵۹۲۹۹

دانلود رمان انتقام آبی pdf از مرجان فریدی 0 (0)

7 دیدگاه
  خلاصه رمان :   «جلد دوم » «جلد اول زندگی سیگاری»   این رمان از یه رمز شروع می شه که زندگی دختر بی گناه قصه رو زیر و‌رو می کنه. مرگ پدر دختر و دزدیده شدن دلسای قصه تنها شروع ماجراست. یه ماجرای عجیب و پر هیاهو.
IMG 20230123 235630 047

دانلود رمان آغوش آتش جلد اول 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     یه پسر مرموزه، کُرده و غیرتی در عین حال شَرو شیطون، آهنگره یه شغل قدیمی و خاص، معلوم نیست چی میخواد، قصدش چیه و میخواد چی کار کنه اما ادعای عاشقی داره، چی تو سرشه؟! یه دختر خبرنگار فضول اومده تا دستشو واسه…
InShot ۲۰۲۳۰۶۲۶ ۱۱۰۶۰۷۴۴۳

دانلود رمان کنعان pdf از دریا دلنواز 0 (0)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان:       داستان دختری 24 ساله که طراح کاشی است و با پدر خوانده اش تنها زندگی می کند و در پی کار سرانجام در کارخانه تولید کاشی کنعان استخدام می شود و با فرهام زند، طراح دیگر کارخانه همکار و …
InShot ۲۰۲۳۰۷۱۳ ۰۰۲۸۰۵۰۲۰

دانلود رمان طلوع نزدیک است pdf از دل آرا دشت بهشت 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         طلوع تازه داره تو زندگیش جوونی کردنو تجربه می‌کنه که خدا سخت‌ترین امتحانشو براش در نظر می‌گیره. مرگ پدرش سرآغاز ماجراهای عجیبیه که از دست سرنوشت براش می‌باره و در عجیب‌ترین زمان و مکان زندگیش گره می‌خوره به رادمهر محبی، عضو محبوب شورای…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۰ ۲۲۱۱۲۰۷۸۶

دانلود رمان دریچه pdf از هانیه وطن خواه 0 (0)

بدون دیدگاه
خلاصه رمان :       داستان درباره زندگی محياست دختری كه در گذشته همراه با ماهور پسرداييش مرتكب خطايی جبران ناپذير ميشن كه در اين بين ماهور مجازات ميشه با از دست دادن عشقش. حالا بعد از سال ها اين دو ميخوان جدای از نگاه سنگينی كه هميشه گريبان…
IMG 20230123 235746 955

دانلود رمان آمیخته به تعصب 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     شیدا دختریه که در کودکی مامانش با برداشتن اموال پدرش فرار میکنه و اون و برادرش شاهین که چند سالی از شیدا بزرگتره رو رها میکنه.و این اتفاق زندگی شیدا و برادر و پدرش رو خیلی تحت تاثیر قرار‌ میده، پدرش مجبور میشه…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۰ ۱۵۴۵۴۰۱۳۵

دانلود رمان کد آبی از مهدیه افشار 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         همه می‌گن بزرگترین و مخ ترین دکتر تهرون؛ ولی من می‌گم دیوث ترین و دخترباز ترین پسر تهرون! روزبه سرمد یه پسر سی و چند ساله‌ی عوضی نخبه‌س که تقریباً تمام پرسنل بیمارستان خصوصیش؛ از زن و مرد گرفته تو کَفِش…
با مرد مغرور

رمان ازدواج با مرد مغرور 0 (0)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان ازدواج با مرد مغرور خلاصه: دختر قصه ی ما که از کودکی والدینش را از دست داده به الجبار با مردی مغرور، ترشو و بد اخلاق در سن کم ازدواج می کند و مجبور به تحمل سختی های زیاد می شود.
Romantic profile picture without text 1 scaled

دانلود رمان طهران 55 pdf از مینا شوکتی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       در مورد نوا دختری جسور و عکاسه که توی گذشته شکست بدی خورده، اما همچنان به زندگیش ادامه داده و حالا قوی شده، نوا برای نمایشگاهه عکاسیش میخواد از زنهای قوی جامعه که برخلاف عرف مکانیک شدن عکس بگیره، توی این بین با…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۸۰۲۵۸۳۸۵

دانلود رمان طلاهای این شهر ارزانند از shazde_kochool 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     یه مرد هفتادساله پولداربه اسم زرنگارکه دوتا پسر و دوتا دختر داره. دختردومش”کیمیا ” مجرده که عاشق استادنخبه دانشگاهشون به نام طاهاست.کیمیا قراره با برادر شوهر خواهرش به اسم نامدار ازدواج کنه ولی با طاها فرار می کنه واز ایران میره.زرنگار هم در…
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x