رمان گرداب پارت 340 - رمان دونی

 

 

 

 

انگار کر شده بودم و دیگه هیچ صدایی نمی شنیدم..

 

تمام اطرافم تو هاله ای از مه فرو رفت و فقط من بودم و سورن…

 

با اینکه کت شلوارش رو خودم انتخاب کرده بودم اما الان تو تنش انگار هزاربرابر قشنگ تر شده بود….

 

یک کت شلوار مشکی بسیار شیک که زیرش پیراهن سفید پوشیده بود و قالب و فیت تنش بود…

 

موهای کوتاهش رو مرتب بالا زده بود و صورتش رو شیش تیغ کرده بود و چشم های خوش رنگش برق می زد….

 

تپش قلبم بالا رفت و لبخند اروم اروم روی لبم نشست و سورن انگار با لبخندم کمی به خودش بود…

 

سرش رو تکون داد و اهسته راه افتاد طرفم..

 

با استرس کیفم رو تو دست هام فشردم و منتظر شدم بهم برسه…

 

جلوم که ایستاد، با اشتیاق نگاهش رو تو صورتم چرخوند و اروم لب زد:

-می خواهی منو بکشی..

 

پلکی زدم و لبخندم پررنگ تر شد که دوباره لب زد:

-جان..

 

دستم رو دراز کردم و دسته گلم رو ازش گرفتم..

 

یک دسته گل کوچیک، از چند شاخه گل لاله ی سفید که خیلی ساده و شیک، بدون هیچ تزئین خاصی بود….

 

دست های سورن صورتم رو قاب گرفت و من چشم هام گرد شد…

 

با خجالت و زیرچشمی به اطرافم نگاه کردم و وقتی مامان رو ندیدم خیالم کمی راحت شد…

 

 

 

#پارت1926

 

سورن سرش رو خم کرد و مهربون و با ملایمت لب هاش رو به پیشونیم چسبوند…

 

صدای دست و جیغ بچه ها دوباره بالا رفت..

 

پلک هام روی هم افتاد و ضربان قلبم حتی بلندتر هم شد…

 

لب هاش رو که از پیشونیم جدا کرد، چشم هام رو باز کردم و خیره شدم به نگاه زیباش…

 

انقدر خوشگل نگاهم می کرد که تا اخر عمرم همین نگاه برای خوشبخت بودنم کافی بود…

 

حاضر بودم هرچی دارم بدم اما سورن همیشه اینطوری نگاهم کنه…

 

لبخند مردونه و جذابی زد و پچ پچ کرد:

-خیلی خوشگل شدی قربونت برم..قلبم داره وایمیسته..

 

بی اختیار دستم رو با دسته گل داخلش، روی قلبش گذاشتم…

 

لبخند سورن پررنگ تر شد و دستش رو روی همون دستم گذاشت و به سینه ش فشرد…

 

من هم لبخند زدم و با تمام احساسم نگاهش کردم که دوباره لب زد:

-رحم کن خانم خوشگله..

 

اروم خندیدم و گفتم:

-من چی بگم..خودتو تو اینه دیدی؟..خیلی خوشتیپ شدی اقای داماد…

 

-دیگه هرچی داشتم رو کردم که در کنار خانم زیبایی مثل شما یکمم شده به چشم بیام…

 

صدای خنده ام بلندتر شد و سورن بی قرار و کلافه چشم هاش رو بهم فشرد و گفت:

-نکن لامصب..بی داماد میشیا..

 

-اِ سورن..خدانکنه..

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 91

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سونات مهتاب

  خلاصه رمان :         من بامداد الوندم… سی و شش ساله و استاد ادبیات دانشگاه تهران. هفت سال پیش با دختری ازدواج کردم که براش مثل پدر بودم!!!! توی مراسم ازدواجمون اتفاقی میفته که باعث میشه آیدا رو ترک کنم. همه آیدا رو ترک میکنن. ولی من حواسم دورادور جوری که نفهمه، بهش هست. حالا بعد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جنون آغوشت

  خلاصه رمان :     زندگی دختری سیزده ساله که به اجبار به مردی به اسم حاج حمید فروخته می‌شه و بزرگ می‌شه و نقشه‌هایی می‌کشه که به رسوایی می‌رسه… و برای حاج حمید یک جنون می‌شه…   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 /

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تموم شهر خوابیدن

    خلاصه رمان:       درمانگر بيست و چهارساله ای به نام پرتو حقيقی كه در مركز توانبخشی ذهنی كودكان كار می‌كند، پس از مراجعه ی پدری جوان همراه با پسرچهارساله اش كه به اوتيسم مبتلا است، درگير شخصيت عجيب و پرخاشگر او می‌شود. كسری بهراد از نظر پرتو كتابی است قطور كه به هيچ كدام از زبان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیم تاج pdf از مونسا ه

  خلاصه رمان :       غنچه سیاوشی،دختر آروم و دلربایی که متهم به قتل جانا ، خواهرزاده‌ی جهان جواهری تاجر بزرگ تهران و مردی پرصلابت می‌شه، حکم غنچه اعدامه و اما جهان، تنها کس جانا… رضایت می‌ده، فقط به نیت اینکه خودش ذره ذره نفس غنچه‌رو بِبُره! به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاه بیت
دانلود رمان شاه بیت به صورت pdf کامل از عادله حسینی

    خلاصه رمان شاه بیت :   شاه بیت داستان غزلیه که در یک خانواده ی پرجمعیت و سنتی زندگی میکنه خانواده ای که پر از حس خوب و حس حمایتن غزل روانشناسی خونده ولی مدت هاست تو زندگی با همسرش به مشکل خورده ، مشکلی که قابل حله غزل هم سعی میکنه این موضوع رو بدون فهمیدن خانوادش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی

  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم پیدا میکنن‌. حالا اون جدا از کار و دستور، یه

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
...
...
2 ماه قبل

اه اه چندشا دیگه از همه ی جملات عاشقانه متنفر شدم بیشتر از یک ماهه همش واسه هم غش وضعف میرن 😱🤢🤮

Mahsa
Mahsa
2 ماه قبل

این چیزا فقط تو داستاناس
تو واقعیت میان میگن بدو بریم دیر شد همه منتظرن

Mamanarya
Mamanarya
پاسخ به  Mahsa
2 ماه قبل

من بیشتر از ۵ پارته ک نمیخونمش چون ب معنای واااااااقعی کلمه حالللللممممممم دیگه داشت ب هم‌می‌خورد ب قول دوستمون از همه جملات عاشقانه متنفر شده بودم🤮🤮🤮🤮🤮

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x