رمان گلادیاتور پارت 1 - رمان دونی

 
خلاصه :

گندم از چهار سالگی تا نوجوانی زیر سایه حمایت های یزدان قد می کشه …… زمانی که یزدان به سن بیست و دو سالگی می رسه ، رازی درباره فوت پدرش می فهمه که اون و مجبور می کنه تا تمام گذشتش و کنار بگذاره و خونه زندگیش و ترک کنه و به دنبال قاتل پدرش بی افته .
یزدان مثل یه گلادیاتور واقعی تعلیم می بینه و به فرشته مرگ تبدیل می شه ……. بعد از چندین سال دختر چشم عسلی هجده ساله ای رو به عنوان هدیه به اون پیشکش می کنن ، غافل از اینکه این دختری که او براش دندان تیز کرده ، همان گندمیه که ………

یزدان دست کوچکش را میان دستش گرفته بود و سعی می کرد با تند قدم برداشتن و کشیدن گندم پشت سرش ، دیر کردنشان را جبران کند ……….. هر از گاهی به عقب سر می چرخاند و به دیگر بچه هایی که پشت سرش با قدم های دو مانند می آمد نگاه می کرد :

– بجنبید بچه ها ، تندتر بیاین …….. خیلی دیر شده . اگه کاووس افتاد به جونتون و زدتون نیاین بگید یزدان تروخدا کمک کن …….. بجنبید تندتر قدم بر دارید .

– من خسته شدم یزدان جون …….. پاهام درد گرفته …….. گشنمه .

یزدان نگاهش را پایین آورد و نگاهی به گندم با آن صورت کثیف و موهای در هم تنیده شانه نکرده اش افتاد ………… گندمی که شاید میان آن صورت کثیف و سیاهش ، تنها چشمان درشت عسلی رنگش ، با آن مژه های پر پشت طلایی رنگش ، زیادی جلب توجه می کرد و به چشم می آمد .

تمام این بچه ها کودکان کار بودند که اغلب گل و گاهی هم فال سر چهار راه ها می فروختند . خود یزدان و یا حتی گندم چهار ساله که کوچکترین و کم سن ترین کودک بینشان محسوب می شد هم جزو همین بچه های کار حساب می شدند ………… یزدان بزرگترین فرد بین تمام این بچه ها بود که شانزده سال داشت .

یزدان با دیدن قیافه کج و کوله شده گندم ، نچی کرد و خم شد و دست زیر بغل او انداخت و بغلش کرد و به آغوشش کشید و باز سر به عقب چرخاند و با اخم و تشر بلند تر از قبل گفت :

– بجنبید دیگه …… دیره .

یزدان روزی که گندم را به خانه امید آورده بودند را به خوبی به خاطر داشت …….. کودک شش ماهه ای که صدای گریه های از سر گرسنگی اش یک لحظه قطع نمی شد و به گفته کاووس تنها با مبلغ دو میلیون تومان خریداری شده بود.

از همان شش ماهگی تا دو سالگی با زن ها به گدایی در گوشه گوشه خیابان ها می رفت ……… اما با بزرگتر شدن و رد شدن از دو سه سالگی ، برای تعلیم دیدن و دست فروشی کردن سر چهار راه ها ، به یزدان سپرده شد .

همه اشان در جایی به اسم خانه امید زندگی می کردند ، جایی که به نظر یزدان به خانه بدبختی بیشتر شباهت داشت تا خانه امید ………. این اسم را کاووس روی خانه اشان گذاشته بود . چون به نظر او ، بچه ها در این خانه ، هم جای خوابی داشتن برای خوابیدن و هم نان بخور و نمیری داشتن برای خوردن ……… اما یزدان گندم را می دید ……… ماباقی بچه ها را هم می دید ………. تعلیمات سخت گدایی و گاهی هم دزدی کردن هایشان را هم می دید . آن هم وقتی که انگار برای کاووس ذره ای فرقی نمی کرد که بچه های کوچکی همچون گندم در سرمای زمستان های صفر درجه تعلیم ببینند یا در گرمای بالای چهل و پنج درجه .

گندم خسته و گشنه دست دور گردن یزدان حلقه کرد و صورتش را جایی میان سر و شانه او مخفی کرد .

– امروز چقدر کار کردی گندم ؟

گندم همانطور صورت به گردن گرم او چسبانده جوابش را داد :

– نمی دونم ……. هنوز کامل یاد نگرفتم پولام و بشمرم .

– فالات و چی ؟ …… همه رو فروختی ؟

– نه . چندتاش موند .

– اشکال نداره . نگهشون دار ، فردا بقیش و می فروشی .

– گشنمه یزدان جون .

– مگه ساندویچ تخم مرغی که اکرم برات گذاشت و نخوردی ؟

گندم بی آنکه جوابش را بدهد ، حلقه دستش را دور گردن یزدان تنگ تر کرد و صورتش را بیشتر به گردن او فشرد ………. با این حرکت و سکوتی که گندم اختیار کرد ، یزدان فهمید که باز هم باید اتفاقی افتاده باشد که گندم گرسنه است و غذا نخورده ………. یزدان تکانی به تن گندم داد و کمی بالا فرستادتش .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان زروان pdf از م _ مطلق

  خلاصه رمان:     نازگل دختر زحمت کشی ای که باید خرج خواهراشو و مادرشو بده و میره خونه ی مردی به اسم طاها فرداد برای پرستاری بچه هاش که اتفاق هایی براش میافته… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کابوک

    خلاصه رمان :     کابوک داستان پر فراز و نشیبی از افرا یزدانی است که توی مترو کار می‌کنه و تنها دغدغه‌ش بدست آوردن عشق همسر سابقشه… ولی در اوج زرنگی، بازی می‌خوره، عکس‌هایی که اونو رسوا میکنه و خانواده ای که از او می‌گذرن ولی از آبروشون نه …! به این رمان امتیاز بدهید روی یک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کابوس نامشروع ارباب pdf از مسیحه زاد خو

  خلاصه رمان :     کابوس ارباب همون خیانت زن اربابه ارباب خیلی عاشقانه زنشو دوس داره و میره خواستگاری.. ولی زنش دوسش نداره و به اجبار خانواده ش بله رو میده و به شوهرش خیانت میکنه … ارباب اینو نمیفهمه تا بعد از شش سال زندگی مشترک، پسربچه‌شون دچار یه بیماری سخت میشه و تو ازمایش خون بیمارستان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ستاره های نیمه شب

    خلاصه رمان:   مهتاب دختر خودساخته ای که با مادر و برادر معلولش زندگی می کنه. دل به آرین، وارث هولدینگ بزرگ بازیار می دهد. ولی قرار نیست همه چیز آسان پیش برود آن هم وقتی که پسر عموی سمج مهتاب با ادعای عاشقی پا به میدان می گذارد.       به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اسمارتیز

    خلاصه رمان:     آریا فروهر برای بچه هاش پرستار میگیره اونم کی دنیز خانم مرادی که تو شیطنت و خراب کاری رو دستش بلند نشده حالا چی میشه این آقا آریا به جای مواظبت از ۳ تا بچه ها باید از ۴ تا مراقبت کنه اونم بلاهایی که دنیز بچه ها سر باباشون میارن که نگم …

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ردپای آرامش به صورت pdf کامل از الهام صفری ( الف _ صاد )

  خلاصه رمان:     سوهان را آهسته و با دقت روی ناخن‌های نیکی حرکت داد و لاک سرمه‌ایش را پاک ‌کرد. نیکی مثل همیشه مشغول پرحرفی بود. موضوع صحبتش هم چیزی جز رابطه‌اش با بابک نبود. امروز از آن روزهایی بود که دلش حسابی پر بود. شاکی و پر اخم داشت غر می‌زد: “بعد از یه سال و خرده‌ای

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
11 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
انیسا
انیسا
2 سال قبل

میشه بگی
هر روز ساعت چند می زاری

Mobina
Mobina
2 سال قبل

پروف سام اضغریه؟
اون دختره کیه؟

عسل
عسل
1 سال قبل
پاسخ به  Mobina

شبیه کیمیا حسینیه

ساحل
ساحل
2 سال قبل

اینکه همین پارت اول نشده اب رفته که
لطفاً پارت هات رو طولانی تر بزار
ژانر رمان هم دوست دشتم

ساحل
ساحل
2 سال قبل

فاطی ناموصن اذیت نکن دیگه خ اینقدرم دیگه خیلی کمه

ساحل
ساحل
2 سال قبل

باشه جیگر💗

مریم موسوی
مریم موسوی
2 سال قبل

سلام فاطی من چرا پارت دو برام در نمیاد

دسته‌ها
11
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x