رمان گلادیاتور پارت 172

5
(1)

 

 

 

 

نسرین سری تکان داد و از جایش بلند شد و دستی به لباسش کشید ……….. به نظرش فرهاد کفتاری بود که چشمان هیز و سیری ناپذیری داشت . دور و برش پر بود از دختران رنگ و وارنگ …………. اما انگار بازهم آن همه دختر برای چشمان تشنه و پر عطش این مرد ناکافی به نظر می رسید .

 

 

 

بر خلاف مسیر اطاق های پشت سالن ، به سمت باغ به راه افتادند ………….. از ساختمان خارج شدند و مسیرشان را در فضایی وسیع و چمن کاری شده که جاده ای نچندان پهن سنگ کاری شده ای از میانش می گذشت ، ادامه دادند به سمت میز و صندلی های فرفرژه سفید رنگی ، رفتند .

 

 

 

فرهاد صندلی برای خودش بیرون کشید و با دست صندلی مقابلش را نشان داد :

 

 

 

ـ بشین .

 

 

 

نسرین با همان نگاه با اعتماد به نفس بالایش روی صندلی بزرگ فرفرژه نشست . با اینکه تشک نرم دایره شکلی روی صندلی قرار داده شده بود ، ولی ران های برهنه اش به لبه سرد صندلی می خورد و باعث سوزن سوزن شدن های پوستش از سرمای صندلی می شد . اما با این وجود به روی خودش نیاورد و چیزی در چهره اش نشان نداد .

 

 

 

ـ مطمئناً برات از آدمی به اسم یزدان صحبت کردن .

 

 

 

ـ شنیدم . اما خیلی نه . در این حد که آدم بی رحمیه .

 

 

 

فرهاد پوزخندی روی لبانش نشاند و به نگهبانی که پشت سرش ایستاده بود با دست اشاره زد تا از نسرین پذیرایی کند .

 

 

 

ـ آره بی رحمِ . یه بی رحم زیرک و باهوش ………….. یزدان باهوش ترین و ریزبین ترین آدمیه که تو این چند سال دیدم . این آدم از اون دستِ آدم هاس که از رقابت باهاش هم بیزاری و هم خوشحال . بیزاری چون بستن دست و پای این مرد به این راحتی ها نیست . خوشحالی چون از رقابت باهاش مایوس نمیشی …………… رقابت با اون باعث پایین اومدن وجه کاری خودت نمیشه .

 

 

 

ـ الان از من چی می خواین ؟

 

 

 

ـ می خوام یه سری مدارک از عمارتش بیرون بکشی ……………. اما اینجا یه مشکلی هست . یزدان آدمی نیست که اهل نشست و برخواست با هر کسی باشه . که اینم برمی گرده به محتاط بودنش . یزدان زیادی محافظه کاره ………… بستن دست و پای این مرد به این آسونی ها نیست اما میشه با اون مدارکی که تو از خونش می یاری ، یه کارایی کرد .

 

 

 

ـ نزدیک شدن به هیچ مردی برای من سخت نیست جناب فرهاد .

 

 

 

 

 

فرهاد پوزخند نشسته روی لبانش را پر رنگ تر کرد .

 

 

 

ـ مشکل اینجاست که یزدان هر مردی نیست . نزدیک شدن به این مرد اون قدرا که فکر می کنی ساده و آسون نیست .

 

 

 

ـ فقط از من می خواین خودم و به این آدم نزدیک کنم ؟

 

 

 

ـ آره . تو باید به خلوت اون مرد راه پیدا کنی …………. باید انقدر بهش نزدیک بشی که به اطاقش ، شرکتش یا هرجایی که اون مدارک لعنتی رو مخفی کرده ، راهت بده .

 

 

 

ـ میشه یه ذره بیشتر از شخصیتش برام بگید ………… هرچی اطلاعات من نسبت به اون آدم تکمیل تر باشه ، راحت تر می تونم خودم و بهش نزدیک کنم و به قل معروف قِلقِش دستم بیاد .

 

 

 

ـ یزدان آدمی نیست که به کسی باج بده ………….. مثل یه سنگ نفوذ ناپذیره . اهل رحم و دل سوزی برای کسی هم نیست ……….. پس سعی نکن از این طریق سمتش بری یا نظرش و جلب کنی ………… متاسفانه از گذشتش یا خانوادش اطلاعی ندارم …………. انگار این مرد واقعاً از زیر بته به عمل اومده .

 

 

 

نسرین به معنای تایید سر تکان داد و پرسید :

 

 

 

ـ حالا اینجا هست ؟ یعنی می خوام بدونم به این مهمونی دعوت شده ؟

 

 

 

ـ آره بخاطر یکسری مسائل باید حتماً دعوتش می کردم . الانم تو سالن با دوست دخترش نشسته .

 

 

 

ابروان نسرین با شنیدن لفظ دوست دختر بالا رفت .

 

 

 

ـ دوست دختر ؟؟؟ یعنی این مرد دوست دختر هم داره ؟

 

 

 

فرهاد سیخ در چشمان نسرین نگاه کرد :

 

 

 

ـ برات مهمه که این آدم دوست دختر داشته باشه یا نداشته باشه ؟ یعنی اگه دوست دختر داشته باشه ، تو از پسش بر نمی یای ؟

 

 

 

ـ وجود یه دختر این وسط ، مطمئناً کار و برای من صد برابر سخت تر می کنه …………. رابطتتون نگفته بود که این مرد دوست دختر داره .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
c87425f0 578c 11ee 906a d94ab818b1a3 scaled

دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو…
aks darya baraye porofail 30 scaled

دانلود رمان یمنا به صورت pdf از صاحبه پور رمضانعلی 3 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     چشم‌ها دنیای عجیبی دارند، هزاران ورق را سیاه کن و هیچ… خیره شو به چشم‌هایش و تمام… حرف می‌زنند، بی‌صدا، بی‌فریاد، بی‌قلم… ولی خوانا… این خواندن هم قلب های مبتلا به هم می خواهد… من از ابتلا به تو و خواندن چشم‌هایت گذشته‌ام… حافظم تو را……
aks gol v manzare ziba baraye porofail 43

دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم…
55e607e0 508d 11ee b989 cd1c8151a3cd scaled

دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه…
porofayl 1402 04 2

دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان 4 (5)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x