رمان گلادیاتور پارت 207 - رمان دونی

 

 

 

 

گندم با قیافه ای درهم نگاهش را سمت نسرین برگرداند ………… شاید باید بیشتر روی خودش کار میکرد تا نظر و عقیده بقیه ، کمتر روحش را زخمی می کرد .

 

 

 

ـ وقتی درباره من حرف می زنه ، قشنگ تمسخر و تو کلامش حس می کنم . این من و اذیت می کنه .

 

 

 

ـ گفتم که ، اگه واقعاً به چیزی که میگی اعتقاد داری ، حرفای نسرین برات اهمیتی نداشته باشه . حالا می خوای بیای لب استخر بشینی ؟

 

 

 

گندم نگاهش را سمت او کشید و چهره اش آویزان شد :

 

 

 

ـ بیام چی بشه ؟

 

 

 

ـ لب استخر چند تا از تخت های آفتاب گیر هست . منم می خوام برم توی آب . جلو چشم خودم باشی خیالم راحت تره . می تونی بیای روی اونا بشینی .

 

 

 

ـ گندم نفس عمیق و صدا داری کشید :

 

 

 

ـ باشه ، بریم .

 

 

 

با بلند شدن یزدان از پشت میز ، گندم لیوان آب پرتقالش را از روی برداشت و از پشت میز بلند شد و به دنبال او راه افتاد . خوردن آب پرتقال شیرینش از دیدن زنان و مردان درون استخر ، که هر کاری درون آب می کردند الا شنا کردن ، خیلی بهتر بود …………… حتی دیدن آنها هم حالش را بهم می ریخت و او را به این نتیجه می رساند که به هیچ عنوان با این جمع حاضر در این عمارت یکی و عجین نیست .

 

 

 

با رسیدن به استخر ، رو لبه یکی از تخت های چوبی سفیدی که دشک نازک آبی رنگ روشنی رویش انداخته شده بود نشست و به یزدان که حالا رویش به استخر بود و پشتش به او نگاهی انداخت .

 

 

 

نمی خواست یزدان هم همچون دیگر مردان اینجا ، درون آب رود و سر خودش را با زنانی که خودشان را سخاوتمندانه در اختیار مردان قرار می دادند ، گرم کند و او را اینجا یکه و تنها بگذارد .

 

 

 

یزدان سمت قسمت پر عمق استخر رفت و با پرشی ماهرانه به درون آب پرید و شنا کنان به سمت ضلع دیگر استخر رفت .

 

 

 

 

 

نسرین هم که درون آب حضور داشت ، با دیدن ورود یزدان به درون آب لبخند رضایتمندی زد و به سمت او شنا کرد . از زمانی که وارد آب شده بود ، کم دست رد به سینه مردانی که برای گذراندن وقتشان به سمت او می آمدند ، نزده بود ……………… اما او تنها توجه و نظر یک نفر را می خواست . و آن یک نفر هم کسی نبود جز ……… یزدان .

 

 

 

به سمتش شنا کرد و با رسیدن به یزدانی که حالا به انتهای استخر رسیده بود ، دستش را به شانه او زد و او را متوجه حضورش کرد .

 

 

 

ـ کلی منتظرت شدم تا بیای تو استخر .

 

 

 

یزدان با شنیدن صدای نسرین از پشت سرش ، رویش را به سمت او گرداند و نگاهش را چرخی روی سر و سینه های برق افتاده او داد و بی اختیار پوزخندی بر لبش نشست .

 

 

 

خواندن ذهن نسرین آنچنان هم سخت نبود . شاید این بر می گشت به تجربه های زیاد و متعددی که او با دوست دخترهای متعددش به دست آورده بود .

 

 

 

ـ کم داوطلب برای پر کردن این تنهایی نداشتی …………. می تونستی منتظر نمونی .

 

 

 

نسرین با شنیدن این جواب یزدان ، ابروانش بالا پرید .

 

 

 

پس حرف هایی که راجب یزدان شنیده بود زیاد هم اغراق آمیز نبود . مطمئن بود در تمام دقایقی که یزدان پشت آن میز صبحانه نشسته بود و با گندم حرف می زد و صبحانه اش را می خورد ، حتی برای یک لحظه رویش را به سمت او نچرخانده بود که بداند چه اتفاقی دارد می افتد . و الان در عجب بود که یزدان چگونه توانسته آمار مردانی که به سمت او آمده بودند را در بیاورد .

 

 

 

در حالی که خودش را به او نزدیک تر می کرد ، با همان لبخند اغواگرانه بر روی لبش ، آرام گفت :

 

 

 

ـ منم آدمی نیستم که با هر ننه قمری بپرم .

 

 

 

یزدان نگاه از او گرفت و به سمت گندم شنا کرد و با رسیدن به قسمت کم عمق استخر ، با دست اشاره ای به او کرد :

 

 

 

ـ یه مقدار از اون آب پرتقالت بده بهم .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان یکبار نگاهم کن pdf از baran_amad

  خلاصه رمان : جلد اول     در مورد دختری ۱۵ ساله است به نام ترنج که شیفته دوست برادرش ارشیا میشه اما ارشیا اصلا اونو جز ادم ها حساب نمیکنه … پایان خوش.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دارکوب به صورت pdf کامل از پاییز

    خلاصه رمان:   رامین مهندس قابل و باسواد که به سوزان دخترهمسایه علاقه منده. با گرفتن پیشنهاد کاری از شرکتی در استرالیا، با سوزان ازدواج می کنه، و عازم غربت میشن. ولی زندگی همیشه طبق محاسبات اولیه، پیش نمیره و….     نویسنده رمان #ستی و #شاه_خشت     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گناهکار pdf از فرشته تات شهدوست

  خلاصه رمان :       زندگیمو پر از سیاهی کردم. پر از نفرت و تاریکی..فقط به خاطر همون عذابی که همیشه ازش دَم می زد. انقدر که برای خودم این واژه ی گناهکار رو تکرار کردم تا تونستم کاری کنم بشه ملکه ی ذهن و روح و قلبم.اون شعارش دوری از گناه بود ولی عملش… یک گناهکار ِ

جهت دانلود کلیک کنید
رمان در امتداد باران

  دانلود رمان در امتداد باران خلاصه : وکیل جوان و موفقی با پیشنهاد عجیبی برای حل مشکل دختری از طریق خواندن دفتر خاطراتش مواجه میشود و در همان ابتدای داستان متوجه می شود که این دختر را می شناسد و در دوران دانشجویی با او همکلاس بوده است… این رمان برداشتی آزاد است از یک اتفاق واقعی به این

جهت دانلود کلیک کنید
رمان گرگها
رمان گرگها

  خلاصه رمان گرگها دختری که در بازدیدی از تیمارستان، به یک بیمار روانی دل میبازد و تصمیم میگیرد در نقش پرستار، او را به زندگی بازگرداند… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ضد نور

    خلاصه رمان :         باده دختری که عضو یه گروهه… یه گروه که کارشون پاتک زدن به اموال باد آورده خیلی از کله گنده هاس… اینبار نوبت باده اس تا به عنوان آشپز سراغ مهراب سعادت بره و سر از یکی از گندکاریاش دربیاره… اما قضیه به این راحتیا نیست و.. به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
🙃...یاس
🙃...یاس
1 سال قبل

حمایت از رمانهای خاله فاطی😎
#هشتک_حمایت_❤

بی نام
بی نام
1 سال قبل
پاسخ به  🙃...یاس

حمایت از رمان‌های خاله فاطی به جز دلارای😂

🙃...یاس
🙃...یاس
1 سال قبل
پاسخ به  بی نام

دقیقا اون به اندازه ی کافی کامنت داره ولی من بازم اونجا کامنت گذاشتم هشتکم زدم ولی از بسکه کامنتاش زیاد گم شد حمایتم🥺💔💔

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x