رمان گلادیاتور پارت 211 - رمان دونی

 

 

 

 

گندم تنها سرش را به سمت یزدان چرخاند و به اویی که در حال پوشیدن تاپ استپرت سفید رنگی بود ، نگاه کرد :

 

 

 

ـ  بخاطر اینکه حوصلم سر رفته ……… بخاطر اینکه جناب عالی با نسرین خانم رفتی تو استخر و شنا کردی ، اما من فقط نشستم یه گوشه و شماها رو نگاه کردم .

 

 

 

یزدان دستی به موهای خیس روی سرش کشید و سعی کرد آنها را با نوک پنجه هایش سر و سامانی دهد .

 

 

 

ـ دوست داشتی تو هم بیای توی استخر ؟

 

 

 

ـ با مایو نه .

 

 

 

ـ پس با چی ؟

 

 

 

ـ می تونستم با همین لباسای تو تنم بیام تو استخر …………. دیدی که فرهادم گفت اشکالی نداشت .

 

 

 

یزدان با شنیدن اسم فرهاد ابرویی درهم کشید . فرهاد همان مار خوش خط و خالی بود که می توانست با یک جمله طعمه هایش را سمت خود بکشد .

 

 

 

ـ هیچ وقت به حرف هایی که فرهاد می زنه اعتماد نکن ………….. به تنها کسی که می تونی اعتماد صد در صد داشته باشی ، فقط منم . نه هر نره خر دیگه ای . فقط من . منی که جونمم برات وسط میذارم .‌ نه یکی مثل اون حرومزاده .

 

 

 

گندم چهره درهم کشید و نگاهش را از یزدان گرفت و به سقف آینه کاری بالا سرش خیره شد .

 

 

 

یزدان حال او را می فهمید و بی حوصلگی اش را درک می کرد ……… آرام تر از ثانیه های قبل ادامه داد :

 

 

 

 

ـ اگه با لباس وارد استخر می شدی ، تموم اون افرادی که اونجا بودن با تیکه و کنایه هاشون ، اون فضا رو زهرمارت می کردن …………. من دوست ندارم کسی مسخرت کنه . دلم نمی خواد باعث خنده کسی بشی .

 

 

 

و به گندم نزدیک تر شد ………. گوشه تخت نشست و دست او را گرفت و فشار اندکی داد تا لااقل نگاه او را سمت خودش بکشاند ……………… و با دیدن سکوت گندم ، باز ادامه داد :

 

 

 

ـ اما با اینکه خسته هستم ، می تونم به یه شکل و شمایل دیگه ای برات جبرات کنم .

 

 

 

 

 

گندم نمی خواست گارد آهنی که دور خودش کشیده بود را به این راحتی ها در مقابل یزدان پایین بیاورد ………… بدون آنکه چهره اش را باز کند و یا سری سمت او بچرخاند ، از گوشه چشم نگاهی سمت او انداخت :

 

 

 

ـ چه جوری ؟

 

 

 

ـ اینجا یه استخر کوچیک داره ………….. می تونی اینجا با خیال راحت شنا کنی .

 

 

 

ـ من شنا بلد نیستم .

 

 

 

ـ مگه قراره تنهات بذارم ؟؟؟ من لحظه به لحظه کنارتم ……… فقط با خودت شلوارکی یا چیزی شبیه اون آوردی ؟

 

 

 

گندم از پیشنهاد یزدان ته دلش قیلی ویلی می رفت ……………. انتظار چنین پیشنهادی را از او نداشت . دستانش را جمع کرد و از روی تخت بلند شد و روبه رویش نشست .

 

 

 

ـ نه .

 

 

 

یزدان متفکرانه سری تکان داد و پشت چشمی نازک نمود . با فکری به ذهنش خطور کرد ، از مقابل گندم بلند شد و به سمت ساکش راه افتاد و بعد از گشتی نچندان طولانی ، همراه با شلوارکی سمت گندم برگشت و آن را سمتش گرفت .

 

 

 

ـ بیا برو تو رختکن این و جای شلوارت پات کن بیا .

 

 

 

گندم با هیجانی که داشت اندک اندک در جانش رسوخ می کرد ، از روی تخت بلند شد و شلوارک را گرفت و به سمت رختکن راه افتاد .

 

 

 

شلوار لی در پایش را به شلوارک در دستش تعویض نمود ……….. این شلوارک را چندباری در پای یزدان دیده بود . شلوارکی که انگار برای گندم با آن قد و جثه بیشتر شلوار به حساب می آمد تا شلوارک . یادش می آمد قد این شلوارک در پای یزدان تا زانوانش می رسید و برای خودش تا اواسط ساق پایش .

 

 

 

با دیدن کمر بسیار گشاد شلوارک ابروانش درهم فرو رفت …………… کمر شلوارک آنقدر برایش گشاد بود که اگر برای یک آن دستش را از کمر شلوارک جدا می کرد ، تمام حیثیت و شرفش بر باد می رفت .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان لیلی به صورت pdf کامل از آذر _ ع

    خلاصه رمان:   من لیلی‌ام… دختر 16 ساله‌ای که تنها هنرم جیب بریه، بخاطر عمل قلب مادربزرگم  مجبور شدم برای مردی که نمیشناختم با لقاح مصنوعی بچه بیارم ولی اون حتی اجازه نداد بچم رو ببینم. همه این خفت هارو تحمل کردم غافل از اینکه سرنوشت چیزی دیگه برام رقم زده بود     به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان والادگر نیستی
دانلود رمان والادگر نیستی به صورت pdf کامل از سودا ترک

      خلاصه رمان والادگر نیستی : ماجرای داستان حول شخصیت والادگر، مردی مرموز و پیچیده، به نام مهرسام آشوری می‌چرخد. او که به خاطر گذشته‌ای تلخ و پر از کینه، به مردی بی‌رحم و انتقام‌جو تبدیل شده، در جستجوی عدالت و آرامش برای خانواده‌اش است. اما وقتی که عشق در دل تاریکی و انتقام جوانه می‌زند، همه چیز

جهت دانلود کلیک کنید
رمان میان عشق و آینه

  دانلود رمان میان عشق و آینه خلاصه : کامیار پسر خشن که با نقشه دختر عمه اش… برای حفظ آبرو مجبور میشه عقدش کنه… ولی به خاطر این کار ازش متنفر میشه و تصمیم میگیره بعد از ازدواج انقدر اذیت و شکنجه اش کنه تا نیاز مجبور به طلاق شه و همون شب اول عروسی… به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طواف و عشق pdf از اکرم امیدوار

  خلاصه رمان :         داستان درباره مردیه که به سبب حادثه ای عشقی که در ۲۵ سالگی براش رخ داده، تصمیم گرفته هرگز ازدواج نکنه… ولی بعد از ده سال که می خواد مشرف به حج عمره بشه مجبور میشه علی رغم میلش زنی رو… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نجوای آرام جلد دوم به صورت pdf کامل از سلاله

    خلاصه رمان:   قصه از اونجایی شروع میشه که آرام و نیهاد توی یک سفر و اتفاق ناگهانی آشنا میشن   اما چطوری باهم برخورد میکنن؟ آرامی که زندگی سختی داشته و لج باز و مغروره پسری   که چیزی به جز آرامش خودش براش اهمیتی نداره…   اما اتفاقات تلخ و شیرینی که براشون پیش میاد سرنوشتشون

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به نام زن

    خلاصه رمان :       به نام زن داستان زندگی مادر جوانی به نام ماهور است که در پی درآمد بیشتر برای گذران زندگی خود و دختر بیست ساله‌اش در یک هتل در مشهد به عنوان نیروی خدمات استخدام می شود. شروع ماجرای احساسی ماهور همزمان با آن‌چه در هتل به عنوان خدمات به مسافران خارجی عرضه

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
🙃...یاس
🙃...یاس
1 سال قبل

حمایت از رمانهای خاله فاطی😎
#هشتک_حمایت_❤

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x