رمان گلادیاتور پارت 223 - رمان دونی

 

 

 

 

با همان قیافه شوکه شده از دیدن نسرین از روی تخت بلند شد و نشست .

 

 

 

با هدایت شدن نگاه های نسرین به سمت موهایش ، بی اختیار دستش به سمت سرش کشیده شد و سعی کرد با پنجه هایش اندکی به آن ها نظم دهد ……….. خوب می دانست اگر از حمام بیرون بیاید و با همان موهای شانه نزده و خشک نکرده به رخت خواب برود ، زمان بیدار شدنش با چه جنگل درهم گره خورده ای مواجه می شود .

 

 

 

هیچ دلش نمی خواست مقابل نسرینی که بسیار به خودش رسیده بود و بسیار طناز و دلربا به نظر می رسید ، شلخته حاضر شود .

 

 

 

ـ نمی خوای بیای یه چیزی بخوری ؟

 

 

 

ـ سلام کی اومدی ؟

 

 

 

ـ چند دقیقه ای میشه ……… تو هم برو دست و صورتت و یه آب بزن بیا که از دهن افتاد .

 

 

 

گندم گریبان گیر شده با حس و حال بدی ، نگاهش را میان یزدان و نسرین چرخی داد و از تخت پایین آمد .

 

 

 

اما هنوز قدم اول را برنداشته بود که با دردی که در عضلات کمرش پیچید ، کمر خم کرد و چهره درهم کشیده ، دست به کمرش گرفت …………. تن بی گانه با ورزشش ، عادت به چنین فعالیت های پر جنب و جوشی نداشت .

 

 

 

ـ آآآآآآآآآییییییی کمرم .

 

 

 

یزدان با شنیدن صدای دردآلود گندم فنجان نسکافه ای که به لب هایش نزدیک کرده بود را پایین آورد و نگاهش را سمت گندم کشید .

 

 

 

ـ درد داری ؟

 

 

 

ـ آره . کمرم خیلی درد می کنه .

 

 

 

 

ـ اشکال نداره ……….. بخاطر اینه که بدنت عادت نداشته ………. یه ذره که بگذره عادت می کنه .

 

 

 

ابروان نسرین برای درهم کشیده شدن به لرز افتاد …………. و به چه جان کندنی ، سعی کردن حفظ ظاهر کند و باطن خروشان و پر تلاطم شده اش را از دید یزدانی که در فاصله ای بسیار اندک مقابلش نشسته بود ، پنهان نگه دارد و خودش را همچون دقایق پیش بی خیال و خندان نشان دهد .

 

 

 

الان که دقت بیشتری به خرج می داد ، می دید روابط میان یزدان و گندم ، حتی از آن چیزی که فکرش را می کرد هم ، عمیق تر و پر تب و تاب تر به نظر می رسد .

 

 

 

لبخند بر روی لبانش را پهن تر کرد و با چشمکی نمایشی گردن سمت یزدان دراز کرد و با همان قیافه بی خیال دقایق قبلش ، با جان کندنی بسیار سخت پرسید :

 

 

 

ـ ببینم ……… چیزی بینتونه ؟

 

 

 

یزدان نگاهش را از مسیری که گندم رفته بود ، گرفت و سوالی به سمت نسرین چرخاند :

 

 

 

ـ چیزی ؟ چه چیزی ؟

 

 

 

ـ مثلاً …….. مثلاً دوستی و از اینجور روابط دیگه .

 

 

 

یزدان تک ابرویی برای او بالا انداخت و قاطعانه جوابش را داد :

 

 

 

ـ دوست فقط برای چند صباحی تو زندگیت می یاد و بعدشم با یه وزش باد و سرد و گرم شدن میره ……….. اما خانواده همیشگیه . موندگاره . گندم برای من دوست یا هر چیز دیگه ای نیست . گندم خانواده منه .

 

 

 

نسرین دیگر نتوانست بیش از این حفظ ظاهر کند ……….. تا همینجایش هم که پیش آمده بود کار شاقی انجام داده بود .

 

 

 

گردن عقب کشیده و ابرو درهم فرستاده در چشمان یزدان نگاه کرد ………… اگر گندم خانواده یزدان بود ، پس چرا او نباشد . او که چیزی کمتر از این دختر نداشته و ندارد :

 

 

 

ـ پس ……. پس من چی ؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان عشق ممنوعه pdf از زهرا قلنده

  خلاصه رمان:   این رمان در مورد پسری به اسم سپهراد که بعد ۸سال به ایران برمی گرده از وقتی برگشته خاطر خواهای زیادی داشته اما به هیچ‌کدوم توجهی نمیکنه.اما یه روز تو مهمونی عروسی بی نهایت جذب خواهرش رزا میشه که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ما دیوانه زاده می شویم pdf از یگانه اولادی

  خلاصه رمان :       داستان زندگی طلاست دختری که وقتی هنوز خیلی کوچیکه پدر و مادرش از هم جدا میشن و طلا میمونه و پدرش ، پدری که از عهده بزرگ کردن یه دختر کوچولو بر نمیاد پس طلا مجبوره تا تنهایی هاش رو تو خونه عموی بزرگش پر کنه خونه ای با یه دختر و دو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لمس تنهایی ماه به صورت pdf کامل از منا امین سرشت

      خلاصه رمان :   همیشه آدم‌ها رو با ظاهرشون نباید قضاوت کرد. پشت همه‌ی چهره‌هایی که می‌بینیم، آدم‌هایی هستن که نمی‌شه فهمید تو قلب و فکر و روحشون چه چیزی جریان داره. گاهی باید دستشون رو گرفت، روحشون رو لمس کرد و به تنهایی‌هاشون نفوذ کرد تا بشه اون پوسته‌ی سفت و سخت رو شکوند. این قصه،

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ارباب زاده به صورت pdf کامل از الهام فعله گری

        خلاصه رمان :   صبح یکی از روزهای اواخر تابستان بود. عمارت میان درختان سرسبز مثل یک بنای رویایی در بهشت میماند که در یکی از بزرگترین اتاقهای آن، مرد با ابهت و تنومندی با بیقراری قدم میزد. عاقبت طاقت نیاورد و با صدای بلندی گفت: مهتاج… مهتاج! زنی مسن با لباسهایی گرانقیمت جلو امد: بله

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کابوک

    خلاصه رمان :     کابوک داستان پر فراز و نشیبی از افرا یزدانی است که توی مترو کار می‌کنه و تنها دغدغه‌ش بدست آوردن عشق همسر سابقشه… ولی در اوج زرنگی، بازی می‌خوره، عکس‌هایی که اونو رسوا میکنه و خانواده ای که از او می‌گذرن ولی از آبروشون نه …! به این رمان امتیاز بدهید روی یک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان درجه دو

    خلاصه رمان :       سیما جوان، بازیگر سینما که علی رغم تلاش‌های زیادش برای پیشرفت همچنان یه بازیگر درجه ۲ باقی مونده. ولی ناامید نمی‌شه و به تلاشش ادامه می‌ده تا وقتی که با پیشنهاد عجیب غریبی مواجه می‌شه که می‌تونه آینده‌اش و تغییر بده. در مقابل پسرداییش فرحان، که تو حرفه خودش موفقه و نور

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
1 سال قبل

عجبببببب

Mahsa
Mahsa
1 سال قبل

این نسرینو بکن بیرون از اون اتاق

ماه
ماه
1 سال قبل
پاسخ به  Mahsa

آره خدایش دختره چندش

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x