رمان گلادیاتور پارت 322 - رمان دونی

 

 

 

 

 

مرد با دیدن نگاه یزدان متوجه شد هیچ جایی برای چانه زدن ندارد .

 

 

 

ـ آخه ………… برای استریل کردن و کار روی منطقه جراحت پیدا کرده ، باید دور تا دورش آزاد باشه .

 

 

 

یزدان دست جلو برد و لباس گندم را تنها اندکی ، بالا تر کشید .

 

 

 

ـ حالا کارت و شروع کن .

 

 

 

گندم مضطرب به سرنگی که پسر در حال آماده سازی اش بود نگاه انداخت و یزدان با دیدن نگاه ترسیده او ، دست جلو برد و دست یخ زده او را گرفت و با اندکی فشاری که به دست ظریف او داد ، باعث شد نگاه گندم به سمت خودش کشیده شود .

 

 

 

ـ چیزی برای ترسیدن وجود نداره .

 

 

 

گندم لبانش را روی هم فشرد که ثانیه ای بعد سوزش ریزی را دقیقاً کنار زخمش حس کرد و صدای ناله از سر دردش بلند شد .

 

 

 

ـ آییییییییییی .

 

 

 

مرد هم نگاهش را به سمت صورت بی رنگ و روی گندم بالا کشید .

 

 

 

ـ چیزی نیست . الان بی حس میشید و دیگه دردی رو حس نمی کنید .

 

#gladiator

#part1009

 

 

 

مرد راست می گفت دقیقاً دو سه دقیقه ای بعد حس خوب بی حسی اندک اندک در همان نقطه شروع به گردش کرد و نفس های گندم بعد از ساعت ها تحمل درد ، توانست رنگی از آرامش به خود بگیرد .

 

 

 

حدود یک ربعی گذشته بود . گندم تکان کوچکی به سرش داد و خواست نگاهش را به سمت دستان مرد که هنوز هم درگیر دوخت و دوز پهلویش بود ، بکشد که یزدان به سرعت با متوجه شدن قصد و نیت او ، چانه اش را گرفت و اجازه تکان خوردن بیشتر به او نداد .

 

 

 

ـ نگاهت فقط به من باشه و بس .

 

 

 

گندم آرام لب زد :

 

 

 

ـ می خوام ببینم داره چی کار می کنه .

 

 

 

یزدان نگاه از چشمان او گرفت و به دستان مرد که هنوز هم درگیر پهلوی گندمش بود ، داد و در همان حال جوابش را داد :

 

 

 

ـ چیز جالبی برای دیدن وجود نداره .

 

 

 

گندم را می شناخت . می دانست فقط کافی است تا نگاهش برای ثانیه ای به سمت پهلویش و سوزنی که پوستش را سوراخ می کرد کشیده شود تا ، حال کمی جا آمده اش ، بار دیگر بهم بریزد و فشارش بی افتد .

 

#gladiator

#part1010

 

 

 

پرستار دوخت آخر را زد و نگاهش را به سمت یزدان بالا کشید :

 

 

 

ـ هفت تا بخیه زدم . جراحت یک مقدار وسیع بود ، اما خدا رو شکر عمیق نبود . تا دو هفته ، هر روز باند تعویض بشه . بعد از دو هفته هم می تونید بخیه ها رو بکشید .

 

 

 

هنوز هم بر روی پیشانی یزدان می شد طرحی از اخم را دید . شاید باید خدا را شکر می کرد که کار گندم تنها با هفت بخیه راه افتاد و کار به جاهای باریک تر کشیده نشد .

 

 

ـ الان توانایی افتادن تو جاده رو داره ؟ مسیرمون تا مقصد یک مقدار طولانیه .

 

 

پرستار نگاهش را به سمت گندم و رنگ و روی پریده او کشید و دست جلو برد و دو انگشت روی شاهرگ مچ او گذاشت و نبضش را گرفت :

 

 

ـ فعلاً نه . فشار خونش یک مقدار پایینِ …………. الان براش یه سرم می زنم . تا تخلیه کاملش ، حدوداً یک ساعتی طول می کشه . داخلش هم چند تا چیز دیگه هم می زنم که حالش و رو به راه کنه . یک جورهایی شبیه دو پینگ کردنِ .

 

 

نگاه یزدان به سمت مچ گندم که هنوز میان پنجه های مرد قرار داشت ، کشیده شد و در همان حال پرسید :

 

 

ـ خونریزی زیاد داشته ، احتیاج نیست خون دریافت کنه و بگیره ؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 109

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان بید بی مجنون به صورت pdf کامل از الناز بوذرجمهری

    خلاصه رمان: سید آرمین راد بازیگر و مدل معروف فرانسوی بعد از دوسال دوری به همراه دوست عکاسش بیخبر از خانواده وارد ایران میشه و وارد جمع خانواده‌‌ش میشه که برای تحویل سال نو دور هم جمع شدن ….خانواده ای که خیلی‌هاشون امیدی با آینده روشن آرمین نداشتن و …آرمین برگشته تا زندگی و آینده شو اینجا بسازه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یغمای بهار

    خلاصه رمان:       دلارای ایلیاتی با فرار از بند اسارت، خود را به بهشت شانه های مردی رساند که خان بود و سیبی ممنوعه… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 3.5 / 5. شمارش آرا 2 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بوی گندم pdf از لیلا مرادی

خلاصه رمان: یه کلمه ، یک انتخاب و یک مسیر میتواند گندمی را شکوفا کند یا از ریشه بخشکاند باید دید دختر این داستان شهامت این را دارد که قدم در این راه بگذارد قدم در یک دنیای پر از تناقض که مجبور است باهاش کنار بیاید در صورتی که این راه موجب آسیب های فراوانی برایش می‌شود و یا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هیچ ( جلد اول ) به صورت pdf کامل از مستانه بانو

        خلاصه رمان :   رفتن مرصاد همان و شکستن باورها و قلب ترمه همان. تار و پودش را از هم گسسته می دید. آوارهای تاریک روی سرش سنگینی می کردند. “هیچ” در دست نداشت. هنوز نه پدرش او را بخشیده و نه درسش تمام شده که مستقل شود. نازخاتون چشم از رفتن پسرش گرفت و به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی نفس در گرداب به صورت pdf کامل از زهرا سادات رضوی

  بی‌نفس_در_گرداب بی نفس در مرداب         خلاصه رمان:     بچه که بودم، عاشق باران بودم. وقتی که باران می‌بارید آقاجون صدایم می‌زد که خودم را به پشت پنجره محبوبم که رو به حیاط بزرگ‌مان بود برسانم و به تماشای باران بنشینم. حتی گاهی مادری اجازه می‌داد به زیر باران بروم. با اشتیاق وصف نشدنی دمپایی‌های

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نجوای آرام جلد اول به صورت pdf کامل از سلاله

        خلاصه رمان :   قصه از اونجایی شروع میشه که آرام و نیهاد توی یک سفر و اتفاق ناگهانی آشنا میشن اما چطوری باهم برخورد میکنن؟ آرامی که زندگی سختی داشته و لج باز و مغروره پسری که چیزی به جز آرامش خودش براش اهمیتی نداره… اما اتفاقات تلخ و شیرینی که براشون پیش میاد سرنوشتشون رو چجوری مینویسه؟؟  

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mahsa
Mahsa
2 روز قبل

یکم بلند تر کنید پارتا رو لطفا

رضا
رضا
2 روز قبل

ممنون از پارت گذاری

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x