رمان گلادیاتور پارت 83 - رمان دونی

 

میترا هیچ نگفت و تنها نگاهش نمود .

ـ چه آزمایشی ؟

ـ آزمایش تشخیص بیماری های مقاربتی و مهمتر از همه هپاتیت و اچ آی وی .

ـ هیچ احتیاجی به آزمایش نیست ……. من همین الانشم می تونم بهت بگم که سالمِ سالمم ………… من آدمی نیستم که هر دقیقه با یکی بوده باشم .

ـ پس با مقوله آزمایش مشکل داری .

ـ نه به هیچ عنوان .

ـ پس موردی نداره اگه یک سری آزمایشات و انجام بدی .

ـ نه معلومه که هیچ مشکلی ندارم ……… قانون دیگه ای هم هست ؟

ـ فعلا این آزمایشات و انجام بده ، بقیه قوانین بمونه برای وقتی که جواب آزمایشاتت به دستم رسید .

میترا نگاهش را با اندکی عشوه و طنازی زنانه و سیاستمندانه در چشمان یزدان رقصاند و لبش را با زبانش مرطوب نمود .

ـ حالا ، می تونم شماره موبایلت و داشته باشم ؟

نگاه یزدان ابتدا به سمت و سوی لبان رنگ شده میترا کشیده شد و ثانیه ای بعد با پوزخندی محسوسانه ، در حالی که یک دستش را در جیب شلوارش فرو می کرد ، نگاهش بالا آمد و در چشمان میترا نشست …………. هیچ تمایلی برای قدم جلو گذاشتن و بوسیدن زن مقابلش نداشت …………. حتی اگر برای بوسیدن او ذره ای وسوسه می شد ، با وجود گندم در اطاق سی تی اسکن ، به هیچ عنوان قدمی برای این کار جلو نمی گذاشت .

گندمش میان لجنزار بزرگ شده بود ، اما می دانست پاک بار آمده و با دنیای سیاه و تباه شده او بُر نخورده …….. و حالا نمی خواست کاری انجام دهد که روح سفید و دست نخورده او را با کارهایش سیاه و لکه دار شود .

ـ زوده برای داشتن شماره من .

ـ پس من چطوری می تونم باهات در ارتباط باشم ؟

ـ فعلا از طریق مدیر برنامه هام ………. آزمایش که دادی ، جوابش و اون بهت اطلاع میده ……….. اگه مشکلی نبود ، خودم می یام دنبالت .

ـ آها .

یزدان قدمی به عقب برداشت و نفس عمیقی کشید و با سر به اطاق پشت سرش اشاره کرد :

ـ کار اون دختر تموم شد یا نه .

میترا ، دستی به موهای بیرون زده از کنار شالش کشید و سری تکان داد .

ـ آره تموم شده .

یزدان بدون اینکه چیز دیگری بگوید و یا منتظر جواب دیگری از سمت او بماند ، سمت اطاق سی تی اسکن چرخید و وارد شد و در را پشت سر خودش بست .

گندم که همانطور بی حرکت کنار دستگاه ایستاده بود و منتظر دستور جدیدی از زن بود ، با صدای باز شدن در ، نگاهش سمت در کشیده شد و با دیدن یزدان لبخند بی اختیاری روی لبانش نشست .

یزدان مانتو به دست به سمت گندم راه افتاد و پشت سرش ایستاد تا کمکش کند مانتو اش را به تنش بپوشاند .

ـ آروم دستت و بالا ببر که آستین مانتوت و تو دستت کنم .

گندم نگاهش را سمت در چرخاند :

ـ نمی تونم . زنه گفت تکون نخورم .

یزدان نزدیک ترش رفت ……… آنقدر از پشت سر نزدیکش شده بود که گندم با حس گرمای تن اویی که از این فاصله بیشتر حسش می کرد ، گردنش بی هیچ اختیاری سمت او چرخید و نگاهش سمت چشمان او بالا کشیده شد .

ـ من پرسیدم ، دکترت گفت کارت تموم شده می تونی لباست و تنت کنی بیای بیرون .

گندم آرام دستش را بالا برد تا یزدان آستین مانتو اش را دستش کند ………… با خروجشان از اطاق ، چشمان گندم به پزشکش افتاد که حالا انگار صورتش براق تر از دقایق پیش به نظر می رسید .

گندم با دست سالمش بازوی ضرب دیده اش را گرفت و آرام مالشش داد :

ـ دستم شکسته ؟

میترا در حالی جواب گندم را داد که نگاه خیره اش با آن لبخند معنادار نشسته بر روی لبانش ، روی یزدانی نشست که با آن نگاه خنثی و بی تفاوت و جدی اش ، خیره خیره نگاهش می کرد .

ـ نشکسته عزیزم ، فقط یه ترک کوچیک برداشته ……….. کافیه به مدت دو سه هفته زیاد تکونش ندی و چیزی هم بلند و کوتاه نکنی ، زود خوب میشه .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان یلدای بی پایان pdf از زکیه اکبری

  خلاصه رمان :       یلدا درست در شب عروسی اش متوجه خیلی چیزها می شود و با حادثه ای رو به رو می شود که خنجر می شود در قلبش. در این میان شاید عشق معجزه کند و او باز شخصیت گمشده اش را بیابد … پایان غیرقابل تصور !..   به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بن بست pdf از منا معیری

    خلاصه رمان :     دم های دنیا خاکستری اند… نه سفید نه سیاه… خوب هایی که زیر پوستشون خوب نیست و آدمهایی که همه بد میبیننشون و اما درونشون آینه است . بن بست… بن بست نیست… یه راهه به جایی که سرنوشت تو رو میبره… یه مسیر پر از سنگلاخ… بن بست یه کوچه نیست… ته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان توهم واقعیت به صورت pdf کامل از عطیه شکوهی

        خلاصه رمان:   رها دختری از یک خانواده سنتی که تحت تاثیر تفکرات قدیمی و پوسیده خانواده اش مجبور به زندگی با مردی بی اخلاق و روانی می‌شود اما طی اتفاقاتی که میفتد تصمیم می گیرد روی پای خودش بایستد و از ادامه زندگی اشتباهش دست بکشد… اما حین طی کردن مسیر ناهمواری که پیش رو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آرامش بودنت
دانلود رمان آرامش بودنت به صورت pdf کامل از عسل کور _کور

    خلاصه رمان آرامش بودنت: در پی ماجراهای غیرمنتظره‌ای زندگی شش دختر به زندگی شش پسر گره می‌خورد! دخترانِ در بند کشیده شده مدتی زندگی خود را همراه با پسرهای عجیب داستان می‌گذرند تا این‌که روز آزادی فرا می‌رسد، حالا پس از اتمام آن اتفاقات، تقدیر همه چیز را دست‌خوش تغییر قرار داده و آینده‌شان را وابسته هم کرده

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مرد قد بلند pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:         این داستان درباره ی زندگی دو تا خواهر دو قلوئه که به دلایلی جدا از پدر و مادرشون زندگی میکنند… یکیشون ارشد میخونه (رها) و اون یکی که ما باهاش کار داریم (آوا) لیسانسشو گرفته و دیگه درس نمیخونه و کار میکنه … آوا کار میکنه و با درآمد کمی که داره خرج

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در جگر خاریست pdf از نسیم شبانگاه

  خلاصه رمان :           قصه نفس ، قصه یه مامان کوچولوئه ، کوچولو به معنای واقعی … مادری که مصیبت می کشه و با درد هاش بزرگ میشه. درد هایی که مثل یک خار میمونن توی جگر. نه پایین میرن و نه میشه بالا آوردشون… پایان خوش به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
12 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
تو رو سننه قربونت برم؟
تو رو سننه قربونت برم؟
2 سال قبل

چقد حقیر

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
2 سال قبل

کو پس پارت جدید این چه وضعشه پارتهارو میزارین پشت هم وزود زود تاجا میوفته نازمیکنید اینم مدل جدیده واقعا؟🤔🤔

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط نیلی رحیمی
Ziam314
Ziam314
2 سال قبل

چرا انقد دیردیر پارت میزارین

مهرسا
مهرسا
2 سال قبل

چرا پارت جدید نیسش؟!

mehr58
mehr58
2 سال قبل

یا خدا چه نچسبه این زن

Shyli
Shyli
2 سال قبل

هنو تو مطبن ☺☺☺☺☺
مح هنو نفمیدم رابطه ی این پدر پسریه خواهر برادریه دوس دختر دوس پسریه چیع میشع یکی منو روشن کنه؟؟

Rom Rom
Rom Rom
2 سال قبل

خدایی حتی اگ رمان جلو هم بره یزدان توبه هم کنه نمیتونم با این شخصیت لاشی ک ازش دیدم روش کراش بزنم 😑😑😑
ولی واقعا این نویسنده زاده نور؟؟؟؟
شخصیت رمان قبلی خیلییییی خوب بود 🥲لامصب خیلی مرد بود

Mahsa
Mahsa
2 سال قبل

هر چی میگذره بیشتر حالم از یزدان بهم میخوره

Nahar
Nahar
2 سال قبل

میگم مگه یزدان سلبریتیه ک مدیر برنامه داره؟؟😐 بابا انقدر ک این یزدان مدیر برنامه و نوکر خدم و حشم داره این سلبریتی ها ندارن😐💔

ی جوووریییی میییگه روح سفید و دست نخورده گندم انگااار ک ما صدتا گناه کبیره انجام دادیم😐بچه ها ابنم ب زیبایی گندم اضافه کنید روح سفید و دست نخورده گندم😂💔

🖤S_s 🖤
🖤S_s 🖤
2 سال قبل
پاسخ به  Nahar

روح سفید و دست نخورده کی بوده لامصب 😐😂😂

ارزو
2 سال قبل

من چرا اینقده از گندم بدم میاد😐😐😐💔💔💔

بی نام
بی نام
2 سال قبل
پاسخ به  ارزو

۸ایی منم و همچنین یزدان

دسته‌ها
12
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x