جوابی نشنیدم وبافکر اینکه شاید خواب باشه در رو آروم باز کردم و وارد اتاق شدم..
باشنیدن صدای آرومش که انگار داشت با تلفن حرف میزد سرجام خشکم زد..
_نه عزیزم بخدا من حالم خوبه تواین شرایط نمیخوام بیای اینجا واذیت بشی.. یه کم دندون رو جیگر بذار عزیز که رفت، خودم میام دنبالت خوبه؟
مطمئن بودم مخاطبش مرد نیست و یه دختر پشت خط بود..صدای کوبیده شدن قلبم رو توی حلقم میشنیدم… سرم سنگین شده بود ولبم گزگز میکرد..
پشت به من و روبه پنجره ی اتاقش ایستاده بود و متوجه اومدن من نشد..
باجمله های بعدیش نفسم سنگین تر وچشم هام سیاهی رفت..
_باشه عزیزم تا هروقت میخوای بمون.. اصلا اگه توبخوای میتونی همیشه پیشم بمونی من که مشکلی ندارم خودت ناز میکنی
نمیدونم دختره چی گفت که عماد خندید و بالحن شیطونی که فقط من میتونستم نوع شیطنتش رو تشخیص بدم، گفت؛
_ببین یه کاری میکنی بیخیال عزیز بشم وپاشم بیام اونجا…
پشت بند حرفش همزمان به طرف در چرخید و بادیدن من خنده اش تبدیل به اخم شد..
صداشو صاف کرد و جدی شد..
_من باید قطع کنم..بعدا بهت زنگ میزنم.. خداحافظ
گوشی روقطع کرد وبااخم های توهم به طرفم اومد و گفت؛
_اینجا چیکارمیکنی؟ بهت یاد ندادن قبل از وارد شدن به جایی باید در بزنی واجازه بگیری؟
نفس هام سنگین و کش دار شده بود و قفسه سینه ام تیر میکشید..
فکم قفل شده بود وفشار دندون هام روی هم اونقدر زیاد بود که حس میکردم قراره خورد بشن..
سینی رو توی بغلش کوبیدم که مجبورشد واسه چپه نشدن سینی از دوتا دستش کمک بگیره و چون حرکتش یک دفعه ای بود، دست شکسته اش درد گرفت و صدای آخش بالا رفت وصورتش از درد توی هم جمع شد!
_چیکارمیکنی روانی؟ نمی بینی دستم شکسته؟ اصلا واسه چی اومدی توی اتاق من؟ هان؟
باحرص و صدایی که ازشدت عصبانیت دورگه شده بود گفتم:
_به جهنم! الهی اون یکی دستتم بشکنه یا اصلا بری زیر تریلی وجسدت با آسفالت یکی بشه!
شعور ودر زدن داشتم و قبل از وارد شدن به آشغالدونیت در زدم
پوزخند چندشی زدم و با نفرت اضافه کردم؛
_جنابعالی سرگرم لاس زدن ولاو ترکوندن بودی نشنیدی!
پشت بند حرفم بدون اینکه منتظر جواب باشم، بایک گام بلند خودمو به در رسوندم واومدم در رو بازکنم واتاق رو ترک کنم که دست عماد روی دستم نشست و مانعم شد..
_صبرکن ببینم کجا میری؟
بانفرت و حرص دستمو پس کشیدم و باصدایی که شبیه پچ پچ شده بود توصورتش توپیدم:
_به من دست نزن..
_چه خبرته؟ واسه چی یه دفعه رَم میکنی؟ این کارها چیه میکنی؟ واسه دعوا اومدی؟ قرارما چی بود؟
_قرار توسرت بخوره! من قراری باتو ندارم ونخواهم داشت
عزیز مجبورم کرده بود واست داروهاتو بیارم وگرنه پامو توی اتاقت نمیذاشتم!
_خیلی خب! اولا ادبت رو رعایت کن چون بی ادبی و بی احترامی کنی مجبور میشم یه جور دیگه خودم بهت یاد بدم!
دوما حالا که اومدی وتوی اتاقمم هستی پس وحشی بازی هاتو بذار کنار وبذار فکرکنه بااین کارش یه حرکت مثبت واسه آشتی کردنمون زده!
باچشم های گرد شده و نفس های خیلی سنگین نگاهش کردم..
رسما خودشو زده بود به اون راه و انگار نه انگار جلوچشمم بامعشوقه جدیدش حرف زده بود و از باهم بودنشون گفته بود!
سینی رو روی تختش گذاشت و با همون بی تفاوتی گفت:
_ببین باوحشی بازی هات دستم درد گرفت.. ضمنا اون نفرین هات همش واسه خودت برگرده!
فکمو محکم روی فشار دادم و به طرفش قدم برداشتم و گفتم:
_تو کی هستی؟ هان؟ واسه چی باید….
هنوز حرفم تموم نشده بود که تقه ای به در خورد..
نفهمیدم چی شد که بایه حرکت یکدفه ای وتوی کسری از ثانیه کشیده شدم توی بغل عماد و تابه خودم اومدم دست عماد دور کمرم حلقه شد..
عزیز که انگار واسه اجازه ی وارد شدن منتظر جواب نشده بود اومد داخل و بادیدن ما لبخند پررنگی روی لبش نشست…
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز ۱ / ۵. شمارش آرا ۱
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
چقدر چررررررتتتتتت
انصافا قشنگه فک کنم عماد داره کرم میریزه گلاویژم اون طرف پشت خطو ببینه جرش میده عزیزم که کلا با نوه عزیزش حال میکنه
احسلس میکنم قرار توفان بیاد اونم بد جور
یییییااااااااااااااااحضرررررتتتتتت پشم جرررر به خدا دق میکنم وایییی
رمانش خیلی قشنگه
قشنگه ولی پاره میشیم تا پارت بعدی😂
به نظرم عماد یه جورایی داره گلاویژ را محک می زنه
اسکاربهترین نویسنده سال هم تعلق میگیره به نویسنده رمان گلاویژ😐
ممنون که به نظرات مخاطبین اهمیت میدید🙂
سپااااااااااااااااااااااس بی کران🚶♀️😒
فاطی بیا برو ب نویسنده این رمان همه حرفای بچه ها رو بگو
یکاری میکنه که دیه داره دلم هم میزنه ع رمانو
رمان دلارای از بس ک اینکارو کرد من به خدا اصلا دیگه نمیخونمش
وقتی رو اعصاب ادم راه بره دیگه بدرد نمیخوره
دلارای خیلی لاکپشتیه
یه پارت میره تو اتاق
یه پارت از اتاق میاد بیرون 🤣
همه اعتراض دارن این زنه هم شورشو در آورده
بچه ها پیشنهاد میکنم بریم تو رمان آرزوی عروسک
هم قشنگتر از اینه هم نویسندش بیشتر پارت میده یعنی طولانی تره پارتا
دیگه اینجا دیدگاه نزاریم شاید نویسندهه دید و بیشتر نوشت خیر سرش
دیگه از رمان دلارای و گلاویژ نا امید شدم
فاطمه جون نمیدونی کی تموم میشه؟
فکر میکنم گلاویژ آخراش باشه
نه طولانیه
رمان ممنونعه هم خوبه هر پارتش حداقل ۱۰ دقیقه طول میکشه حالا گلاویژ سر۱ دقیقه تموم میشه
دلارای که ۲۰ ثانیه ای پارت هاش تموم میشه
ارزوی عروسک خوشکله؟
آقا به نظرم عماد کرم داره
از قصد اینجوری میکنه
نظر منم همینه به نظرم عماد تو این پارت اخلاق اش یه کم تغییر کرده بود این پسره عماد یه کلکی تو کارش هست آره یه نقشه ای تو سرش هست مخصوصاً داره این حرکات را میکنه با شما موافقم
ولی چه هدفی داره ،🤔🤔🤔🤔
یه ذره نرم تر شده رفتارش احساس می کنم
گلاویژ رو آتیشی می کنه بعدش آروم میشه
یهویی بغلش می کنه
رفتاراش تناقض داره
دلیلی ندارد به نظرم
اگه قبولش ندارع خب مث آدم ردش کنه
اگه می دونه که پاکه خب بازم مث آدم برن سر خونه زندگیشون
چرا داره دق مرگش میکنه ☹️
یعنیییییییی خااااااااک تو سرت گلاویژ بی دست و پا مث ماست نشسته پسره بیشعور هرکاری دلش خواست بکنه هرچی دلش خواست بگه و بازم این بشینه ور دلش بابا گور بابای هرکی دلش میشکنه بکن بره این دندون لقو بگو این پسر خر تونو نمیخوام و از اونجا بروووووو یکم محکم باش پدرمون در اومد اینقدر حرص خوردیم😑😑😑😑😑
میمیرم برات با این رمان بافی هات
والا خو همش هی حرص میخوریم ۱۰۰ تا پارت رد کردیم داریم برمیگردیم خونه اول باز هی لج بازی و کوتاه اومدن آخرش عشق و عاشقی
من از این زندگی لفت میدم
حاجی نویسندش میمیره سه چهار تا خط بیشتر بنویسه یا ی پارت بیشتر بزاره
شیطون میگه دیگه ادامش ندم
به حرفش گوش بدم!
من نمیدونم نویسنده با چه اعتماد بنفسی داره به نویسندگیش ادامه میده دو خط نفرینو دو خط لاس زدن تموم شد رف مرسی واقن ابرو هرچی نویسندس بردین😂
امروز ی نکته مثبت داشت اونم این بود خانوم گریه نکرد و چشاش متورم نشد ی هفتس داریم گریه زاری و چشای متورم شده شو میخونیم😐😂
انقد حق نگو لامصب😔😂
پیر شدم 🙂
پیر شدیم🥲🤌🏻
اره به خدا
اه اینا باید جدا شن گلاویژ نباید بره خونه عماد باید گریه عماد دربیاد من اینجوری راضی نیستممممم باید بره ترکیه پیش باباش
باید کاری کنه که عماد به چیز خوری بیوفته
خوب گلاویژ نمیدونه باباش کجاس
من فکر میکنم عماد عمدا اونجوری با تلفن حرف زد گلاویژ حسودی کنه
منم همینطور
جون باو 😂
خوندی مگه رمانشو؟
لعنتی بگو کجا خوندی این نویسنده که مارو دق داد
بابا خیلی کم میذاری😐