رمان گلاویژ پارت 115 - رمان دونی

 
عزیزراه رفته رو برگشت و سرم روی آغوشش گرفت..
دستمو دور کمرش حلقه کردم و اجازه دادم بغض راه گلوم رو باز کنه..

_توکه اینقدر دوستش داری چرا گذاشتی بره؟
_دوستش ندارم عزیز.. ازش متنفرم.. اونقدر ازش متنفرم که نمیدونم چطور بانبودش زندگی کنم..

_ببخش مادر..
اگه تا این حد نبودش اذیتت میکنه از اشتباهش چشم پوشی کن و ببخشش!

_نمیتونم.. نمیتونم عزیز دست خودم نیست.. نمیتونم ببخشمش!
_چرا؟ مگه چیکار کرده که بخشیدنش واست غیرممکن شده؟

اگه به من بگی شاید بتونم کمکت کنم و راهی جلوی پات بذارم!
_نرو.. تنهایی نمیتونم فراموش کنم..

دردوغم هام توی تنهایی هزار برابر میشه! باموندنت کمکم کن.. فقط همین!
_خیلی خب گریه نکن نمیرم.. قوی باش پسرم.. مرد گریه نمیکنه!

خودمو محکم تر بهش چسبوندم و باگریه گفتم:
_بخدا مردهم دل داره عزیز.. مردهم یه جاهایی میشکنه..
دستش رو بانواز توی موهام کشید وگفت؛

_قربون دلت بشم جگرگوشه ام.. عزیز بمیره تورو توی این حال نبینه.. نکن مادر.. اینجوری نسوزون منو.. آروم بگیر دردت به سرم!

یه کم که آروم شدم از آغوش عزیز جداشدم..
دماغمو بالا کشیدم و گفتم:
_معذرت میخوام اگه ناراحتت کردم.. دلم خیلی سنگینی میکرد!

لبخند مهربون غمگینی زد و دست هاشو غالب صورتم کرد وگفت:
_حالا دیگه سبک شدی؟ آروم شدی؟
سری به نشونه ی تایید تکون دادم وگفتم:

_کاش میشد حافظه ی آدم هارو دستکاری کرد.. کاش میشد زمان رو به عقب برگردونیم..
_نمیخوای واسم تعریف کنی؟

نمیخوای بگی چی شده که بخاطرش جدایی روانتخاب کردی؟
سرم رو پایین انداختم و با حسرت آهی کشیدم…

_نمیدونم.. شاید یه روز واست تعریف کردم..
_خیلی خب.. اصرار نمیکنم.. نمیخوام اذیتت کنم.. منتظر میمونم تا خودت واسم تعریف کنی!

ازجام بلند شدم و گونه اش رو بوسه زدم وگفتم:
_بیابریم داخل قربونت برم.. زیاد سرپا موندی خسته ات کردم..

دستش رو گرفتم و باهم برگشتیم خونه!
_برو یه کم دراز بکش استراحت کن.. منم برم به رضا زنگ بزنم ببینم کارهای ماشینم رو چیکار کرده وبه کجا رسونده!

_باشه پسرم.. قبلش قرص هاتو بخور.. اگه داروهاتو سروقت نخوری خوب نمیشیا!
_چشم! داروهامم میخورم..

رفتم توی اتاقم و روی تخت دراز کشیدم..
اومدم گوشیمو از روی پاتختی بردارم که چشمم به گل سر فیروزه ای که برای گلاویژ بود افتاد..
ازجام بلند شدم و رفتم گل سر رو برداشتم!

یه کم نگاهش کردم و بی اراده به دماغم نزدیکش کردم و بو کشیدم..
تصویر صورتش موقع گریه کردن، توی ذهنم نقش بست..

دلم میخواست برای اون اشک ها جونمو بدم اما.. اون لیاقتش رو نداشت..
بی لیاقت ترین آدم زندگیم بود..
باحرص گل سر رو روی پاتختی انداختم و برگشتم توی تختم!

شماره ی رضا رو گرفتم و بادیدن اسمش که جوجو سیوش کرده بودم پوزخندی روی لبم نشست..
باپچیده شدن صدای رضا توی گوشی، رشته ی افکارم پاره شد

_سلامون علیکم برادر واحدی!
_سلام خوبی؟ کجایی؟
_مرسی توخوبی؟ اوضاع دستت چطوره؟

به دستم نگاهی انداختم و گفتم:
_بهترم.. آهسته ادامه دادم؛
_حداقل دردش از دردقلبم خیلی کمتره!
_ای بابا.. اگه بگم اوضاع روحی تو روی روحیه ی منم تاثیر گذاشته باورت میشه؟

_درست میشه! صبح میشه این شب.. میگذره!
_دلم میخواد بهت بگم یکبار دیگه بخاطر دلت هم که شده به گلاویژ فرصت بدی اما اخلاقت گوه تر ازاین حرفاست!

_پس نگو.. ترجیح میدم از اون چیزی نشنوم!
_داری اشتباه میکنی عماد! به امام حسین گلاویژ از گل هم پاک تره!
_رضااااا! گفتم نمیخوام چیزی بشنوم!

_به جهنم! اونقدر به لجبازی و غد بازی های مسخره ات ادامه بده تا جونت دراد! دست آخر اونی که پشیمون میشه و توحسرت اشتباهاتش میمونه تویی!

_مهم نیست! زندگی من هیچوقت روال عادی نداشته اینم رو همش.. بهتره ادامه ندیم واین بحث مسخره رو تمومش کنیم.. کجایی؟

_باشه داداش هرچی توبخوای.. من دیگه حرفی نمیزنم! خونه ام.. نیم ساعتی هست رسیدم!
_ماشینم چی شد؟ تونستی از پارکینگ آزادش کنی؟

_واسه تونستن که میتونم اما توی پرونده تصادف رو عمدی نوشتن وباید خسارت بدی!

خودمم میدونستم عمدا اون کار رو کرده بودم اما دلم نمیخواست نه رضا ونه هیچکس دیگه از این موضوع چیزی بفهمه!

_ای بابا این دیگه چه وضعشه؟! مملکت کشکی و هرکی هرکی شده! مگه آدم دیونه اس عمدا جون خودشو به خطر بندازه!

ببین بی انصاف ها واسه اینکه پول زور از مردم بگیرن چه کارها که نمیکنن!
حالا بایدچیکارکنیم؟ چقدر خسارت میخوان؟

_نمیدونم.. فردا قاضی پرونده تصمیم میگیره ورقمش رو اعلام میکنه! فردا معلوم میشه!
پوووف کلافه ای کشیدم وگفتم:
_باشه پس بهم خبربده!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.3 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان داروغه pdf از سحر نصیری

  خلاصه رمان:       امیر کــورد آدمی که توی زندگیش مرد بار اومده و همیشه حامی بوده! یه کورد مرد واقعی نه لاته و خشن، نه اوباش و نه حق مردم خور! اون یه پـهلوونه! یه مرد ذاتا آروم که اخلاقای بد و خوب زیادی داره،! بعد از سال ها بر میگرده تا دینش رو به این مردم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ما دیوانه زاده می شویم pdf از یگانه اولادی

  خلاصه رمان :       داستان زندگی طلاست دختری که وقتی هنوز خیلی کوچیکه پدر و مادرش از هم جدا میشن و طلا میمونه و پدرش ، پدری که از عهده بزرگ کردن یه دختر کوچولو بر نمیاد پس طلا مجبوره تا تنهایی هاش رو تو خونه عموی بزرگش پر کنه خونه ای با یه دختر و دو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماه دل pdf از ریحانه رسولی

  خلاصه رمان :   مهرو دختری ۲۵ ساله که استاد دفاع شخصی است و رویای بالرین شدن را در سر می‌پروراند. در شرف نامزدی است اما به ناگهان درگیر ماجرای عشق ناممکن برادرش می‌شود و به دام دو افسر پلیس می‌افتد که یکی از آن‌ها به دنبال انتقام و خون خواهی و دیگری به دنبال نجات معشوقه‌اش است. آیهان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کلنجار

    خلاصه رمان :       داستان شرحی از زندگی و روابط بین چند دوست خانوادگی است. دوستان خوبی که شاید روابطشان فرای یک دوستی عادی باشد، پر از خوبی، دوستی، محبت و فداکاری… اما اتفاقی پیش می آید که تک تک اعضای این باند دوستی را به چالش میکشد و هرکدام به نحوی با این مسئله و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماهی دو اقیانوس
دانلود رمان ماهی دو اقیانوس به صورت pdf کامل از مهسا زهیری

    خلاصه رمان ماهی دو اقیانوس :   یک ماه از وقایع جلد اول گذشته و عمران که با حقایق تلخ و کوبنده‌ای در مورد تولد و هویت و گذشته‌اش مواجه شده، با خشم غیرقابل کنترل، خودش رو گوشه‌ای پنهان کرده و «عشق» رو مقصر همه‌ی مصیبت‌های خودش و بقیه می‌بینه. با سر رسیدن مردی که مرکز همه‌ی اتفاقاته،

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سودا
دانلود رمان سودا به صورت pdf کامل از ملیسا حبیبی

  ♥️خلاصه رمان: دختری به اسم سودا که عاشق رادمان هم دانشگاهیش میشه اما وقتی با خواهرش آشناش میکنه عاشق هم میشن و رادمان با خواهر سودا ازدواج میکنه سودا برای فراموش کردم رادمان به خارج از کشور میره تا ادامه تحصیل بده و بعد چهارسال برمیگرده اما میبینه هنوزم به رادمان بی حس نیست برای همین تصیمیم میگیره ازدواج

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
25 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مریم
مریم
2 سال قبل

پس پارت جدید چی شد فاطمه جون

ranosh
2 سال قبل

من بجای گلاویژ سر اون جوجو پاره شدم حاجی 😂😂😂😑

یاس
یاس
2 سال قبل

خیلی دوس دارم بدونم چند پارت دیگه گفتگوی عماد و عزیز طول میکشه😐

مهی
مهی
2 سال قبل

دوستان گل بچه های عزیز😐💔کسی پی دی اف رمان صیغه استاد رو دارع؟!🚶🏿‍♀️🌱

ماریا
ماریا
2 سال قبل

اقا یکی جواب منو بده
هرروز یه پارت میزارن؟

hadis
hadis
2 سال قبل

نمیخوام رمان بافی کنماا ولی فانتزیام میگه که عماد عمدا تصادف کرده ببینه چقد واسه گلا مهمه هنوزم دوسش داره یا نه
حالا نمیدونن درست در میاد یا من خیلی رمان خوندم کصخل شدم

༺Aref༻
2 سال قبل
پاسخ به  hadis

دیر گرفتی عزیزم😂😂😂
قطعا همینه
الان عماد با خودش تو جنگه
هم گلا رو میخواد هم نمی خواد
نبرد میان عشق و تنفر

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط ༺Aref༻
دنیام
دنیام
2 سال قبل

گلاویژ بره با یه پسر بهترررر از این مغروره خر ازدواج کنه این عمادم تا تههههه بسوزه🤝🏼🙂🚶🏻‍♀️

گز پسته ای
گز پسته ای
2 سال قبل
پاسخ به  دنیام

به نظر من بره با همون پسره که بهش میگف شیر برنج😂😃

انیسا
انیسا
2 سال قبل

هعی غرور سر ادما چی میاره

Mahsa
Mahsa
2 سال قبل

فک نکنم داستان ب سمت قسمت های جالب بره اگه هم بره حالا حالا ها نمیره

Asl
Asl
2 سال قبل

عخییییی :|||

غزال
غزال
2 سال قبل

بی لیاقت خود عماده گلا از سرشم زیاده مرتیکه ایکبیری گراز😐

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط غزال
Mahi
Mahi
2 سال قبل
پاسخ به  غزال

موافقم

KAYLA
KAYLA
2 سال قبل

من میرم تو افق محو شم 🙂

༺Aref༻
2 سال قبل
پاسخ به  KAYLA

بذار منم باهات بیام

༺Aref༻
2 سال قبل

کم کم دلم داره واسه عماد میسوزه😂

سوگل
سوگل
2 سال قبل

خییییییلی کمه 😑

حدیثه
حدیثه
2 سال قبل

گلاویژ چه قدر با اسم جوجو حرص خورد نگو جوجو رضا بوده🤣🤣😆😆😆

Mahi
Mahi
2 سال قبل
پاسخ به  حدیثه

😂😂😂😂جر فکر کن عماد با اون اخلاق گندش با رضا داشته لاو میترکونده 🤣🤣🤣

مبینا۰
مبینا۰
2 سال قبل

قشنگگ رضا با مولکولا هوا یکی شد😂جوجو😶

Farzaneh
Farzaneh
2 سال قبل

و عجب😑😶

دسته‌ها
25
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x