رمان گلاویژ پارت 140 - رمان دونی

 

رضا باتعجب پشت سرم اومد وهمزمان در آسانسور بازشد..
فورا خودمو انداختم داخلش و قطره اشکم روی گونه ام چکید..

_گلاویژ؟ چی شد یه دفعه؟! چرا اینجوری شدی؟
بادستم اشکمو پاک کردم و نفس عمیقی کشیدم..
_چیزی نیست.. عماد تو آشپزخونه بود داخل نرفتم!

_خیلی خب از بیرون واست آب میخرم.. چرا گریه میکنی؟
_از اومدنم خیلی پشیمونم.. کاش میمردم این همه خجالت زده نمیشدم!

وارد پارکینگ شدیم.. رضا همونطور که دزدگیر ماشینش رو میزد گفت:
_ای بابا خواهش میکنم تمومش کن.. یه کم قوی باش.. اینقدر ازخودت ضعف نشون نده!

سوارماشین شدیم وگفتم:
_بخاطر اعصاب جفتتون بهم ریخت و بینتون شکرآب شد.. معذرت میخوام!
ماشین رو به بیرون پارکینگ هدایت کرد و با آرامش گفت:

_خواهش میکنم گلاویژ جان توروخدا این حرفارو نزن.. باورکن اصلا به توربطی نداره و بین من وعماد روزی هزاربار بحث وجدل پیش میاد وچند دقیقه بعدشم هیچی یادمون نمیاد!

بعضی وقت هام این بحث ها لازمش میشه که خودشو پیداکنه و فراتر ازمرزش نره… همیشه که نمیشه من به خواسته های اون عمل کنم.. باید یاد بگیره تصمیم یک طرفه نگیره!

_حق با عماده.. اگه قراره همه چی دو طرفه باشه پس اون کاملا حق داره چون اومدن من خواسته ی تو بوده و تصمیم یکطرفه از جانب توبوده!

_میشه گریه نکنی؟ هرچی که بوده اونجا شرکت منم هست و رفت وآمدهای من تاجایی که به شرکت آسیبی نرسونه به هیچکس جز خودم مربوط نیست..

درحالی که سعی میکردم جلوی ا‌شک هامو بگیرم گفتم؛
_الان عصبیه.. دیدن من حالش رو بدتر میکنه.. کاش بحث نمیکردی میذاشتی هرچی میخواد بگه..

_مگه فقط عماده که مشکل داره؟ مگه فقط اون غم وغصه داره؟ والا بخدا همه ما توزندگیمون مشکل هست..

کسی هست که شرایطش بدتر من باشه؟
چرا من من مثل عماد پاچه مردمو نمیگیرم؟ باید یاد بگیره همه کیسه بوکس آقا نیستن..
باحسرت آهی کشیدم و دوباره اشکم چکید..

_چی بگم.. فقط میدونم توهمین لحظه دلم میخواد بمیرم…
_گلاویژ توروخدا اینقدر ضعیف نباش.. تاوقتی قلب وروحیه ات اینقدر نازک و شکننده اس تو زندگیت موفق نمیشی و باشکست مواجه میشی!

واسه موفق شدن.. واسه شکست دادن با قوی باشی و قلبت رو محکم وسنگی کنی.. واسه آدم هایی مثل عماد هم باید سخت باشی وقتی قلبت آهنی بشه

خواهی دید که یکی مثل عماد چطوری آهنربا میشه و سمتت میاد!
رفیق خودمه دیگه.. از بچگی باهم بودیم و قلقش خیلی خوب دستمه..

یاد اومدن صحرا و دوست دختر جدیدش افتادم.. واسه اومدن من چه مقلطه ای به پا کرد مرتیکه ی بیشعور نفهم…
دوباره صدای رضا…

‌_ اخلاق اون گنده دماغ دستمه و بلدم چطوری بکشونمش سمت….
دماغمو بالا کشیدم وبا بدخلقی پریدم وسط حرفش وگفتم:

_میخوام صدسال سیاه سمت من نیاد.. چیکار به اون دارم آخه ؟ نیازی نیست به من را چاره نشون بدی، من اگه بمیرمم یک بار دیگه نمیخوام حتی به برگشتنش فکرکنم!

باچشم های گرد شده نگاهم کرد و چیزی نگفت!
البته حق داشت تعجب کنه.. همین چندثانیه پیش داشتم بخاطر اون گریه میکردم وحالا!!!
_من فکرمیکردم که هنوز…

بازهم با بدخلقی میون حرفش پریدم وگفتم:
_اشتباه فکرکردی.. من واسه عماد که ناراحت نبودم.. واسه خودم و غرورم که اون نامرد واسه بارهزارم شکستش ناراحت بودم‌! همین!

ابرویی بالا انداخت وگفت:
_باشه.. اگه حس کردی که کوچک ترین ارتباطی با این موضوع دارم واقعا ازت معذرت میخوام!

_دیگه مهم نیست.. بهتره که راجع بهش حرف نزنیم هر چی بود تموم شد..نمیتونم زمان رو به عقب برگردونم که!

ماشین رو کنار خیابون پارک کرد وگفت:
_چشم خواهر زن جان هرچی شما بفرمایید.. حالا تشریف بیارید پایین ناهار درخدمتتون باشم!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2.8 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان مهمان زندگی
دانلود رمان مهمان زندگی به صورت pdf کامل از فرشته ملک زاده

        خلاصه رمان مهمان زندگی :     سایه دختری مهربان و جذاب پر از غرور و لجبازی است . وجودش سرشار از عشق به خانواده است ، خانواده ای که ناخواسته با یک تصمیم اشتباه در گذشته همه آینده او را دستخوش تغییر میکنند….. پایان خوش. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست

    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می ایستد به ظاهر همه چیز با یک معامله شروع میشود.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دردم pdf از سرو روحی

    خلاصه رمان :         در مورد دختری به نام نیاز می باشد که دانشجوی رشته ی معماری است که سختی های زیادیو برای رسیدن به عشقش می کشه اما این عشق دوام زیادی ندارد محمد کسری همسر نیاز که مردی شکاک است مدام در جستجوی کاری های نیاز است تا اینکه… به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ملت عشق pdf از الیف شافاک

  خلاصه رمان: عشق نوعی میلاد است. اگر «پس از عشق» همان انسانی باشیم که «پیش از عشق» بودیم، به این معناست که به قدر کافی دوست نداشته‌ایم. اگر کسی را دوست داشته باشی، با معناترین کاری که می‌توانی به خاطر او انجام بدهی، تغییر کردن است! باید چندان تغییر کنی که تو از تو بودن به در آیی.  

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیطره ستارگان به صورت pdf کامل از فاطمه حداد

          خلاصه رمان :   نور چشمامو زد و پلکهام به هم خورد.اخ!!!از درد دوباره چشمامو بستم. لعنت به هر چی شب بیداریه بالخره یه روز در اثر این شب بیداری ها کور میشم. صدای مامانم توی گوشم پیچید – پسرم تو بالخره یه روز کور میشی دیر و زود داره سوخت و سوز نداره .

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رثا pdf از زهرا ارجمند نیا و دریا دلنواز

  خلاصه رمان:     امیرعباس سلطانی، تولیدکننده ی جوانیست که کارگاه شمع سازی کوچکی را اداره می کند، پسری که از گذشته، نقطه های تاریک و دردناکی را با خود حمل می کند و قسمت هایی از وجودش، درگیر سیاهی غمی بزرگ است. در مقابل او، پروانه حقی، استاد دانشگاه، دختری محکم، جسور و معتقد وجود دارد که بین

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
21 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
عسل
عسل
1 سال قبل

چقدر شخصیت این دختر حقیره بابا بخدا ما دخترا اینجوری نیستیم 😐اصلا این نویسنده های بدردنخور رو درک نمیکنم

رها
رها
2 سال قبل

سلام خوبی فاطی جون
میگم فاطی چرا فایل رمان هایی که تو رمان بارگذاری شده دان نمیشن؟
یا یه صفحه دیگ میاد بالا یا میگه صفحه وبی با همچین آدرسی پیدا نشد و…

رها
رها
2 سال قبل

اره مرسیی.. کاش زودتر درست کنه

رها
رها
2 سال قبل
پاسخ به  رها

هرچقدر میخام رمان گرگها و اهیر رو دان کنم نمیشه

رها
رها
2 سال قبل

آخه مشکل نت دارم وگرنه از دسته ها میخوندم

Elina
Elina
2 سال قبل

تهش که گلاویژ و عماد به هم میرسن بهار و رضا هم باهم میرن سر خونه زندگیشون . من نمیدونم من چرا بیخیال این رمان نمیشم برم به زندگیم برسم🤔

neda
neda
2 سال قبل

دیگ یواش یواش داری میری بایگانی
رمانای چرتا…😂

Elina
Elina
2 سال قبل

من نوه هام رو میبینم عروسی عماد و گلاویژ رو نه🤣

Elina
Elina
2 سال قبل

ضعیف بودن گلاویژ حالم رو بهم میزنه

سکوت
سکوت
2 سال قبل

چه طرز رمان نوشتنه،مردم رو مسخره فرض کردین

سکوت
سکوت
2 سال قبل

وا
چه مسخره

4850303331
4850303331
2 سال قبل

سلام من یه ایده رمان دارم اگه میشه راهنماییم کنید که توی این سایت منتشرش کنم

بی تام
بی تام
2 سال قبل

اوووققق بازهم متن الکی و بی احترامی به خواننده. ی چند روز تحریم کنیم رمانش. نمیشه نویسندش بلاک کنیم. . نویسندگی یادش بیاد

نیلو
نیلو
2 سال قبل

باز اشکش چکید باز گریه کرد باز بخاطر عماد بود بهار کجاست اینو جمعش کنه اوووووووق🤢😏

محفوظه
2 سال قبل

یکی به من بگه گلا چه مرگشه؟
آخر نفهمیدیم عماد و میخواد یا ازش متنفره.

دختره دم دمی مزاج زرزرو😤😤
تکلیفش با خودش معلوم نیست

فقط میخواد تر بزنه به اعصابمون

فاطی 85
فاطی 85
2 سال قبل

میمردین تو همون شرکت خراب شده حرفاتون رو میزدین ؟!!!!!😐
ما رو علاف خودتون کردین
آخرش که گلاویژ به عماد و بهار به رضا میرسه
این وسط ما داریم حرص میخوریم

Ssss
Ssss
2 سال قبل

چقد بی معنی ده پارت دیگ رضا و گلاویژ میخوان حرف بزنن خیلی از اصل داستان فاصله گرفتیم🥴🥴🥴

سوگل
سوگل
2 سال قبل
پاسخ به  Ssss

دقیقا

دسته‌ها
21
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x