هم دانشگاهی جان پارت ۳۵

.

 

 

یه بوق..دو بوق…سه بوق.. بالاخره جواب داد

فاطی: سلااااااااام دلوین خودم چطور مطوری؟

_ سلام

چرا جواب نمیدادی؟

فاطی: چرا صدات اینطوریه دلوین؟!

_ سوال منو با سوال جواب نده

فاطی: داشتم آشپزی میکردم بخدا

گوشیم تو اتاق رو جزوه هام بود

تو بگو چرا صدات اینطوریه ؟؟؟

_ هیچی نیست سرما خوردم یکم

فاطی: این از یکم گذشته دلوین

_ نه بخدا چیزی نیست

چخبرا؟!

خوش میگذره؟!

نفسم گرفته بود

به زور میتونستم‌ حرف بزنم

اما برای اینکه فاطی مشکوک نشه مجبور بودم سختی بکشم

فاطی: اینجا که خبری نیست

صبح میریم دانشگاه ظهر برمیگردیم

بعضی وقتام ظهر میریم عصر برمیگردیم

_استادای اونجا چطورن؟!

فاطی: چرا بیست سوالی می‌پرسی؟!

استاداش عالین دلوین عاااالی

_ می‌خوام دانشگامو عوض کنم

بیام پیش تو

جیغ و خوشحالی و بهت رو گذاشت همراه هم

فاطی: چیییییی؟؟! چی میگی دلویییین؟!

_ شنیدی که گفتم می‌خوام دانشگامو عوض کنم بیام پیش تو.

یگانه که قهر کرد رفت بیرون

اما چاره ای نبود

باید از این شهر بیرون میرفتم..

فاطی: این خبر خیلی خوبیه دلوین اما تو چقدر برای اونجا تلاش کردی؟!

شب و روز اصلا خوابیدی؟! یادته بخاطر هیچی نخوردن چقدر وزن کم کردی؟

حالا که به اونجا رسیدی اوضاعتم خوبه میخوای ول کنی بیای ور دل من که چی؟!

حوصله ی کلکل هاشو نداشتم

ماسک اکسیژنمو گذاشتم‌ رو دهنم

چند بار نفس عمیق گرفتم

_ من بعدا بهت زنگ میزنم فاطی

خدافظ

فاطی: عههههه دلوییییین؟!

بعد از چند وقت زنگ زدی حالام داری قطع میکنی؟!

_ حالم خوب نیست فاطی خواهش میکنم سوال پیچم نکن

همین حرف بمبی بود به انبار باروت

شروووع کرد…

_محبوبه قطعش کن

خواهشاً

محبوبه که دلش راضی نمیشد اینطوری قطع کنه

خودش رفت که با فاطی حرف بزنه

دیگه نمیدونم بهش بگه بیمارستانم یا نه

 

دلم خوابی عمیق به وسعت دریا میخواست

خوابی که هیچوقت بیدار نشم

خوابی که توش عاشقی نباشه

خوابی که توش غم و ناراحتی جایی نداشته باشه

قبلا هرکی از این حرفا میزد یا دعواش میکردم یا باهاش بحث میکردم

الان خودم به اون نقطه ای رسیدم که می‌گفت زندگی مرگ قشنگیست که جریان دارد

قبلا انقد امید داشتم به زندگی که اصلا این حرفا برام چرت و چرند بود

دلم بامو میخواست

دوباره زیر بارون قدم بزنم

برامم مهم نباشه سرما میخورم یا نه

مثل چند روز پیش

نه از آریا خبر جدیدی داشتم نه از آرتین

محبوبه اومد داخل

_ بهش گفتی خیلی مریضم؟!

محبوبه: اره..گفتم خیلی شوکه و اذیت شد

براش توضیح دادم که این چند روز چی گذشته

گفت فردا میاد تهران

ولی من منصرفش کردم

بیاد اینجا چیکار کنه از درس و زندگیش بیفته

_ خوب کردی

یه چند تا نفس گرفتم

_ از مائده خبر داری؟!

محبوبه: پشیمون شده..پشت در اتاق نشسته

یه پاش دم در اتاق توعه یه پاش اتاق آریا

_ تو که باورم داری محبوبه نه؟!

محبوبه: من حتی اگر تو مقصر هم باشی باورت دارم دلوین

من خودم پشتتم اصلا نگران نباش

_ واقعا ازت معذرت می‌خوام محبوبه

از زندگیت افتادی

محبوبه: دیگه نبینم این حرفا رو بزنی دلوین اصلا خوشم نمیاد عصبیم هم میکنی

گفته باشم

_ حرف حق تلخه…

محبوبه: حرف حق تلخه نه حرفای توی خر

_رامتین کجاس؟!

محبوبه: رامتین رفته خونه یه خورده وسایل جا گذاشته بودم رفته بیاره

فکر کنم الانه ها دیگه برسه

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۵ / ۵. شمارش آرا ۱

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان بازی های روزگار به صورت pdf کامل از دینا عمر

          خلاصه رمان:   زندگی پستی و بلندی های زیادی دارد گاهی انسان ها چنان به عمق چاه پرتاب می شوند که فکر میکنن با تمام تاریکی و دلتنگی همانجا میمانند ولی نمیدانند که روزی خداوند نوری را به عمق این چاه میتاباند چنان نور زیبا که بر عالوه سیاه چال ،دلت را هم نورانی میکند.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هیچ ( جلد دوم) به صورت pdf کامل از مستانه بانو

      خلاصه رمان :   رفتن مرصاد همان و شکستن باورها و قلب ترمه همان. تار و پودش را از هم گسسته می دید. آوارهای تاریک روی سرش سنگینی می کردند. “هیچ” در دست نداشت. هنوز نه پدرش او را بخشیده و نه درسش تمام شده که مستقل شود. نازخاتون چشم از رفتن پسرش گرفت و به ترمه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عشق ممنوعه pdf از زهرا قلنده

  خلاصه رمان:   این رمان در مورد پسری به اسم سپهراد که بعد ۸سال به ایران برمی گرده از وقتی برگشته خاطر خواهای زیادی داشته اما به هیچ‌کدوم توجهی نمیکنه.اما یه روز تو مهمونی عروسی بی نهایت جذب خواهرش رزا میشه که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان درجه دو

    خلاصه رمان :       سیما جوان، بازیگر سینما که علی رغم تلاش‌های زیادش برای پیشرفت همچنان یه بازیگر درجه ۲ باقی مونده. ولی ناامید نمی‌شه و به تلاشش ادامه می‌ده تا وقتی که با پیشنهاد عجیب غریبی مواجه می‌شه که می‌تونه آینده‌اش و تغییر بده. در مقابل پسرداییش فرحان، که تو حرفه خودش موفقه و نور

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آغوش آتش جلد اول

    خلاصه رمان :     یه پسر مرموزه، کُرده و غیرتی در عین حال شَرو شیطون، آهنگره یه شغل قدیمی و خاص، معلوم نیست چی میخواد، قصدش چیه و میخواد چی کار کنه اما ادعای عاشقی داره، چی تو سرشه؟! یه دختر خبرنگار فضول اومده تا دستشو واسه یه محله رو کنه، اما مدام به بنبست میخوره، چون

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آخرین چهارشنبه سال pdf از م_عصایی

  خلاصه رمان :       دختری که با عشقی ممنوعه تا آستانه خودکشی هم پیش میرود ،خانواده ای آشفته و پدری که با اشتباهی در گذشته آینده بچه های خود را تحت تاثیر قرار داده ،مستانه با التماس مادرش از خودکشی منصرف میشود و پس از پشت سر گذاشتن ماجراهائی عجیب عشق واقعی خود را پیدا میکند ….

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ناشناس
ناشناس
2 سال قبل

پارت بعدی کو؟؟؟

anisa
anisa
2 سال قبل

مائده مشکوک میزنه

مـــیم
مـــیم
2 سال قبل

دستت طلا جیگر رمانت عااالیه

بهار
بهار
2 سال قبل

داستانت خوبه ولی بیشتر شبیه فیلمنامه س تا داستان.داستانای منم تقریبا اینجوری میشدن ولی اگه میخوای داستان مانند بشه باید یه مقدار ادبی تر بنویسی.با همه اینا داستانت خوبه🥲❤️

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط بهار
دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x