- ژانر :عاشقانه
- نویسنده :گلناز فرخ نیا
جدیدترین رمان های کامل pdf
- ژانر :عاشقانه
- نویسنده :مهشید حسنی
- ژانر :عاشقانه
- نویسنده :لیلی فلاح
- ژانر :عاشقانه _ اجتماعی
- نویسنده :بهاره حسنی
جمله ی همیشگی مادرم برای اینکه گریه ی من را آرام کند ! شهاب اشکم را پس زد و کمکم کرد دست هایم را بشویم … و روی زخم هایم دستمال گذاشت ! … شهاب کاری کرد که آرام شدم … تنهایی ام را
اما فکر اینکه او بخواهد شلوارم را بکند زیادی مزخرف بود! _ گفتم نمیخوادا…برو خودم عوض میکنم! لبخند زد و پیراهنم را پایینتر کشید، آنقدر که روی باسن و رانم را بگیرد: _ پاشو حورا…نگاه نمیکنم، پیرهنت روشو گرفته…میدونم با این
حرکت دوربینی بالای در و بازشدن درها خبر از تکنولوژی جدید میداد. ماشینها وارد شدند در جایی شبیه محوطه مسقف یک حیاط. ورودی زیبایی بود، یک مجسمه فرشته داخل حوضی کوچک. دورتادور آن چمنکاری شده و گلدانهایی پر از گلهای بنفشه و شیپوری. هرچند
خلاصه رمان: میخواستم قبلتر از اینها بگویم. خیلی قبلتر اما… همیشه زمان زودتر از من میرسید. و من؟ کهنه سواری که به غبار جاده پس از کوچ میرسیدم. قبلیهام رفته و خاک هجرت در چشمانم خانه کرده… خوابِ خُتَن این داستان، قصه ای به سبک کتاب
بالاخره بعد از سه روز زنگ زده بود _دیگه چه خبر؟ _هیچی مهندس خبر جدیدی نیست همونطوریه کنجکاوی امونم و بریده بود _ببینم نمیدونی برای چی به شوهرش نگفته؟اینطوری که من نمیتونم پیداش کنم _شانس شماس دیگه….حتما یارو انقدر عوضیه دختره
روی نیمکت پارک نشسته بودم و با زور سایه را از سر خودم رفع کردم. حالم خوب نبود، دل و دماغ نداشتم و بیشتر اعصاب خوردی ام هم به خاطر پریودی بود که بیشتر وقت ها این گونه بهم می ریختم…. عکس های امیر یل
پیراهن را که کامل پایین نداد مشکوک نگاهش کردم. پایین تخت نشست و به شکمم خیره شد، با لبخند دستش روی ترکهایش حرکت کرد، رگهای مشخص و سرخ که نشان از نازک شدن پوست شکمم بود. نوازشش آنقدر حس خوب داد که دخترکم
دست خودم نبود، بی اختیار طعنهای به کمرش میزنم: – امید! خوابآلود پاسخم را می دهد: – بله؟ – من خوابم نمیبره. اصوات نامفهومی که زیر لب می گفت را نمیفهمیدم. غر میزد. به پهلو بر میگردد و یک دستش را زیر سرش میگذارد. من
شوهرم؟؟یه بی غیرت دیگه مثل خودت بغضم گرفت از کاراشون از تنهاییم از بی کَسیم خدایا چه سرنوشتیه من دارم _خب…..خب اون نمیتونه که این همه بدهی رو بده اصلا مگه شریک نبودین؟ _برو بابا اون گفت از کی جنس بگیریم چطوری بیاریم
خلاصه رمان: سیلاژ «sillag» یه کلمهی فرانسویه به معنی عطر به جا مونده از یه نفر، خاطرهای که با یه نفر خاص داشتی یا لحظههایی که با هم تجربه کردین و اون شخص و خاطرات همیشه جلو چشماته و به هیچ اتفاق بهتری اون رو ترجیح نمیدی…
تو اوج عصبانیت خنده اش گرفت. -چه ربطی به اون بدبخت داره…؟! سربالا انداختم. -خوبه دیدی چطور خودش بهت چسبوند زنیکه خراب…!!! -مهم اینه چشم من فقط به تو هست…! سلیطه گری را به حد نهایت می رسانم. -غیر این باشه که
_ حورا میدونی که نوکرتم، اما مثل نوکرت باهام حرف نزن! _ فارسی حرف بزن! بی توجه به حرص خوردنش وارد خانه شدم، راه اتاق را در پیش گرفتم تا باقی خوابم را ادامه دهم. داشتم لباس عوض میکردم که با
♥️خلاصه رمان: دختری به اسم سودا که عاشق رادمان هم دانشگاهیش میشه اما وقتی با خواهرش آشناش میکنه عاشق هم میشن و رادمان با
رمان: به خاطر تو نویسنده: فاطمه برزهکار ژانر: عاشقانه_انتقامی خلاصه: دلارام خونوادهاش رو تو یه حادثه از دست داده
نام رمان:شاه دل نویسنده: miss_قرجه لو مقدمه: همه چیز از همان جایی شروع شد که خنده هایش مرا کشت..از همان جایی که
رمان بامداد عاشقی ژانر: عاشقانه نام نویسنده:miss_قرجه لو مقدمه: قهوهها تلخ شد و گره دستهامون باز، اونجا که چشمات مثل زمستون برفی یخ
رمان: بوی گندم جلد دوم ژانر: عاشقانه_درام نویسنده: لیلا مرادی مقدمه حالا چند ماه از اون روزا میگذره، خوشبختی
خلاصه رمان: آتش رادفر به تازگی زن پا به ماهش و از دست داده و بچه ای که نارس به دنیا