- ژانر :عاشقانه _ درام
- نویسنده :آزاده دریکوندی
جدیدترین رمان های کامل pdf
- ژانر :عاشقانه_ معمایی
- نویسنده :آذر اول
- ژانر :عاشقانه _ درام
- نویسنده :فاخته حسینی
- ژانر :عاشقانه
- نویسنده :صبا معصومی
در نهایت به سمت ماشین برگشتیم، در را برایم باز کرد و کمک کرد بنشینم. به سمت روستا حرکت کرد، میان راه دستش روی دستم نشست، منتظر نگاهش کردم، فکر کردم کاری داشته باشد اما به ارامی فقط دستم را گرفت و به رانندگیاش
خلاصه رمان : آمین رستگار، مردی سی ساله و خلبان ایرلاین آلمانیه… به دلیل بیماری پدرش مجبور به برگشتن به ایران میشه تا به شغل خانوادگیشون سر و سامون بده اما آشناییش با کارمند شرکت پدرش، سوگل، همه چیز رو به هم میریزه! دختر جوونی که
به نظر میرسه هر چقدر تلاش میکنم آخر سر باز جایی برای آروم گرفتن ندارم. البته یه چیزی با شدت بهم یادآوری شد. رابطهی منو هامین عادی نیست. تو بهترین حالت من فروخته شدم و اونم مجبور به خریدنم شد! بغضی که گلومو
– آلا… الاله؟ با صدای امید، به خودم میآیم. به آلا گفتنش عادت کرده بودم. از فکر بیرون آمدم: – بله؟ یک دستش را باز میکند و با سر اشاره میکند به سمتش بروم. این یعنی ” بیا، آغوشم پذیرای تنِ توست.”
_از قصد نبود من اصلا ندیدم…..باور کن بازم نگام نکرد واااای حتما فکر میکنه دارم خودمو بهش قالب میکنم پسره ی از خود مچکر خداروشکر فرود اومدنی حواسم بود و دستامو تو هم قلاب کردم تا سمت اون نرم خیلی بد و وحشتناک
نگاهش به من، درست شبیه نگاه پدر بود به فرزند خطاکارش. در نگاهش میدیدم که بابت رفتارم مقابل آن زن، حنانه، شرمسار است. شرمندگی اش روی قلبم سنگینی میکرد. این شرمندگی فقط یک معنی داشت، اینکه حنانه برایش مهم بود. _ اومده بود کمکت
خلاصه رمان: شیوا دختری که برای درس خوندن از جنوب به تهران اومده و چندوقتی رو مهمون خونهی عمهاش شده… عمهای که با سن کمش با مرد بزرگتر و پولدارتر از خودش ازدواج کرده که یه پسر بزرگ هم داره…. آرتا و شیوا دشمن های
_ تا حالا داستان اون زن و شوهری که بد موقع فهمیدن قراره بچه دار بشن رو برات گفتم؟ در آغوش حامی لرزید و چشمانش سیاهی رفت. حامی اش برای قبول نکردن آن خبر به هر چیزی چنگ میزد. عقلش را دست به
آبیِ آب تکان میخورد و نور آفتاب رویش میرقصید. بار دیگر نفس عمیقی کشیدم، نیاز به این هوای تازه داشتم و به نوعی ممنونش بودم که پیشنهاد بیرون رفتن داد، اما این را بازگو نمیکردم، لج کرده بودم! _ این چند ماه…چیکارا کردی؟
چشم در حدقه جچرخاند. -باید بگم آقاجونم زودتر از تو فهمیده ولی به روش نمیاره…! تعجب کردم. -جدی…؟! -اوهوم ولی اولتیماتوم داده دست از پا خطا نکنم… -ای قربونش برم که اینقدر آپدیته…! لپم رو کشید. -اینجور که تو قربون صدقه
خلاصه رمان هتل ماهی : فارا و فاطیما که پدر و مادرش رو توی تصادف از دست دادن، تحت سرپرستی دو خاله و تک دایی خودشون بزرگ شدن.. حالا با فوت فاطیما، فارا به تهران میاد ولی مرگ فاطیما طبیعی نبوده و به قتل رسیده.. قاتل کسی
تکان نمیخورد حتی پلکش هم محض دلخوشی ام نمیلرزد دهان باز میکنم قصد دارم اینبار بلندتر صدایش بزنم که صدای زنگ تلفن همراهش در اتاق میپیچد دستم را پس میکشم نگاهم سوی پاتختی کشیده میشود قدمی جلو می روم
خلاصه رمان : مهشیددختری که توسط دوست پسرش دایان وبه دستورهمایون برادرش معتادمیشه آوید پسری که به خاطراعتیادش باعث مرگ مادرش میشه
خلاصه رمان : شیرین دختر سرهنگ سرلک،در ازای آزادی برادر رئیس یک باند خلافکار گروگان گرفته میشه. درست لحظه ای که باید شیرین
خلاصه رمان : داستان در مورد شاهین و نفس هستش که دختر عمو و پسر عمو اند. شاهین توی ساواک کار می
خلاصه رمان : یلدا درست در شب عروسی اش متوجه خیلی چیزها می شود و با حادثه ای رو به رو
خلاصه رمان : نهلان روایت زندگی زنی به نام تابان میباشد که بعد از پشت سر گذاشتن دوره ای
خلاصه رمان : عشق غریبانه ترین لغت فرهنگ نامه زندگیم بود من خود را نیز گم کرده بودم احساسات که دیگر