جدیدترین رمان های کامل pdf
- ژانر :عاشقانه
- نویسنده :مهری هاشمی
- ژانر :عاشقانه _اجتماعی
- نویسنده :غزل پولادی
- ژانر :عاشقانه_طنز
- نویسنده :baran_amad
همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد … تلو تلو خوردن حسین به عقب و فریاد بلند مجتبی و دست من که بالا رفت تا دومین ضربه را هم بزنم : – غلط کردی اسم شهابو آوردی آشغال ! غلط کردی ! برق خشم در
-اگه دوست داری ببینیش… اگه واقعاً اینو میخوای، یه جوری ترتیبشو میدم ولی باید حواسمون رو کاملاً جمع کنیم. عطا نباید اینجارو پیدا کنه! و دریای معصومم برای بار هزارم نشانم داد که برخلاف سن کمش چقدر بزرگ شده و درکش نسبت به همه چیز
-خب اینم دورهمیه عزیزم… اما بیا با ساسان آشنات کنم… در واقع به افتخار اشناییمون مهمونی گرفتیم…!!! سپس رو به رستا کرد… -وای گوگولی من تو هم خیلی خوش اومدی…!!! و روی هوا بوسیدش… ساسان نگاه هیزش سرتاپای رستا را بالا و پایین کرد…
خلاصه رمان غمزه های کشندهی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ : من سفید بودم، یک سفیدِ محضِ خالص که چشمم مانده بود به دنبالهی رنگین کمان… و فکر میکردم چه هیجانی دارد تجربهی ناب رنگهای تند و زنده… اما تو سیاه قلم وجودت را چنان عمیق بر صفحهی
یزدان ابرو درهم کشیده پفی کرد و پلک هایش را گشود : ـ بلندشو بیا اینجا بخواب …………… اصلاً مگه خودت چقدر هیکل داری که به بیشتر از این فضا جا برای خواب احتیاج داشته باشی ؟ بیا ببینم .
=============================== با بلند شدن صدای ایفون، با ذوق از جا پریدم و داد مامان بلند شد: -ارومتر پرند..چه خبرته.. دویدم سمت ایفون و جیغ زدم: -دیگه طاقت ندارم..دلم یه ذره شده.. گوشی ایفون رو برداشتم و نفس زنان گفتم: -کیه؟.. -باز کن ستاره ی
کمی که دقت کردم فهمیدم شمارهی ثابت است، یعنی یا از دفتر و مطب یا خانهای تماس گرفتهاند، پس نمیتوانست درحال حاضر قباد باشد. با احتیاط و کمی استرس تماس را وصل کرده به گوشم چسباندم، حرف نزدم تا او به حرف بیاید:
خواهرش در مورد زندگی خصوصی و روابطش هیچ چیز نمیدانست برای همین بالاجبار قسمت هایی را سانسور کرد اما در نهایت همه چیز را به تنها یاور همیشگیاش گفت. در عین صداقت اشتباهات دنیز و نقشههایش و کارهای خودش را تک به تک برای
راوی نگاهش به پماد روی میز افتاد و یاد دخترک لجباز در ذهنش پررنگ شد… صورت خندان و شیرینش یا چشمان پر از شیطنش ترکیب زیبایی بود که می توانست در نظر هر مردی زیبا باشد اما او اجازه این را نمی داد تا هر مردی
خلاصه رمان زیر درخت سیب به صورت pdf کامل از مهشید حسنی : من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود فشاری که روی جسم خسته و این روزها روان آشفته اش سنگینی میکند، نفسهای یکی در میانش را دردآلودتر و سرفه های خشک کویری اش
بعدی و بعدی را هم خواندم: «شمارههامو بلاک کردی!» «پیامکامم برات دریافت نمیشن، مگه کجایی؟» شک داشتم قباد بود یا نه، اما آنطور که میگفت «کجایی» حسی محکم به سینهام چنگ میزد و میگفت که قباد است. فکر نکنم حس ششمم اشتباه کند!
خلاصه رمان : افرا یکی از خوشگل ترین دخترای دانشگاهه یکی از پسرای تازه وارد میخواد بهش نزدیک. بشه. طرهان دشمنه افراست که وقتی موضوع رو میفهمه با پسره دعوا میگیره و حسابی کتکش میزنه. افرا گیجه که میون این دو دلبر کدوم ور؟ در آخر
دانلود رمان کی گفته من شیطونم خلاصه : من دیـوانه ی آن لـــحظه ای هستم که تو دلتنگم شوی و محکم در آغوشم بگیــری
دانلود رمان رویای قاصدک خلاصه : عشق آتشین و نابی که منجر به جدایی شد و حالا سرنوشت بعد از دوازده سال دوباره مقابل
دانلود رمان تژگاه خلاصه : داستان زندگی دختری مستقل و مغرور است که برای خون خواهی و انتقام مرگ مادرش وارد شرکت تیموری میشود،
دانلود رمان آبادیس خلاصه : ارنواز به وصیت پدرش و برای تکمیل. پایان نامه ش پا در روستایی تاریخی میذاره که مسیر زندگیش رو
دانلود رمان ازدواج اجباری خلاصه : بهار یه روز که از مدرسه میاد خونه متوجه ماشین ناشناسی میشه که درخونشون پارکه که مسیر
دانلود رمان ازدواج با مرد مغرور خلاصه: دختر قصه ی ما که از کودکی والدینش را از دست داده به الجبار با مردی مغرور،