فروشگاه لوازم آرایشی و بهداشتی کیو فیس

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان عشق صوری

رمان عشق صوری پارت 232

  احساس میکردم خوابم اما خواب نبودم. این اتفاقات خوب خوب واقعا داشتن تو بیداری میفتادن و البته… من هم باید مثل شهرام به زبون چرب و نرم مادرم که مار رو هم از لونه اش میکشید بیرون ایمان میاوردم! واقعا جز اون کی میتونست اقا رهام رو وادار کنه

ادامه مطلب »
رمان ناسپاس

رمان ناسپاس پارت 80

  مدت زیادی فقط بهم خیره بود.باورش نمیشد ولی قطعا اگه میدونست اون خیری که ازش حرف میزنم نه واقعا دوست صمیمی منه و نه یه خیر واقعی و بهای دادن این پول دادن تن و روح من هست حتما باورش میشد چه خبره!!! لبهای تحلیل رفته اش اونقدری ازهم

ادامه مطلب »
رمان نقض قانون (خون آشام )

رمان نقض قانون (خون آشام) پارت ۳۷

  یک هفته بعد … نگاهم از پنجره به اسمان سیاهِ مقابلم بود. تقریباً دو هفته ای میشد که دیگه حتی پام رو تو جنگل نزاشته بودم ، زخمام التیام پیدا کرده بود ، اما زخم قلبم نه … گابریل کجا رفته بود ؟ چطور تونست من رو تنها بزاره

ادامه مطلب »
رمان دلارای
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 189

  بی‌تفاوت چشم از تابلو برداشت اصلا تحمل شنیدن نیش و کنایه‌های آلپ ارسلان را نداشت. هرجا که آلپ ارسلان می‌رفت ، بدون پرسیدن سوالی پشت سرش می‌رفت. در آسانسور ایستاده بودند و دخترک سرش را پایین انداخته بود. با قرار گرفتن دست ارسلان جلوی صورتش ، ناخودآگه خود را

ادامه مطلب »
رمان مجبوری نفس بکشی

رمان مجبوری نفس بکشی پارت ششم

امروز قرار بود بریم کورس چون سهند تنها بودی انقدر به رهام اسرار کردیم تا بیاد، بلاخره کی چی باید یکم جوونی کنه یا نه، چون رهام خیلی به باباش وابسته بود و از قضا توی تصادف مرد یه مدت شدید افسردگی داشت، از قضا بابای منم تو ماشینی بود

ادامه مطلب »
رمان نقض قانون (خون آشام )

رمان نقض قانون (خون آشام)پارت۳۶

  «راوی» یک ساعت بعد … هیچکس در اتاقش نبود …. جز یک نفر .. کاترین چشمان بی رمقش را به آرامی باز میکند …برای لحظه ای از شدت تعجب و خوشحالی چند بار پشت سر هم پلک میزند ، شاید خواب دیده باشد … به آرامی لب میزند ..‌

ادامه مطلب »
رمان گرداب
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 30

  دستی به صورت و موهام کشیدم و یکم آرایشم رو تمیز و تمدید کردم… موهامو ریختم روی شونه هام و دستی به بینیم کشیدم و از اتاق رفتم بیرون… تو اشپزخونه میزی که چیده بودم رو مرتب کردم و نگاهی به ساعت انداختم…نزدیک اومدنِ سامیار بود….. اروم اروم لوبیاپلویی

ادامه مطلب »
رمان دل دیوانه پسندم
رمان دل دیوانه پسندم

رمان دل دیوانه پسندم پارت 28

  بادیدن میزچیده شده و غذای مورد علاقه ام چشم هام چهارتا شد.. دیگه داشتم به این همه تغییر و توجه یک دفعه ای مشکوک میشدم و احساس خطر میکردم.. اگه امکان شاخ داشتن وجود داشت، من اون لحظه دوتا شاخ بزرگ روی سرم بود! _ت یه تیکه کاهو از

ادامه مطلب »
رمان تارگت
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 166

  – من خودمم بارها به این موضوع فکر کردم ولی.. تنها چیزی که به ذهنم رسید این بود که هدفش.. کم کردن عذاب وجدانش بوده. اومد جلوی درخونه تا مطمئن بشه سالم و سلامت رسیدم و وسط عشق و حالش با اون پتیاره.. یهو خدای نکرده یه گوشه ذهنش

ادامه مطلب »
رمان تاوان دل

رمان تاوان دل پارت 45

  از خدام بود که برم خیلی وقت بود نرفته بودم.. اون اونگ و خان عوضی منو توی خونه زندانی کرده بودن.. تند سرم رو تکون دادم و گفتم : اره می یام…چرا نیام.. دلم تنگ شده برای بیرون اومدن.. خاله خودش رو کشید جلو کشید منو گرفت توی بغلش

ادامه مطلب »
رمان آرزوی عروسک
رمان آرزوی عروسک

رمان آرزوی عروسک پارت 118

  باصدای زنگ گوشیم ازش جداشدم وترسیده به شماره ی سارگل نگاه کردم.. _سارگله.. حتما بیدارشدن.. من باید برم.. برعکس من که هول کرده بودم با آرامش گفت: _خیلی خب آروم باش.. نترس.. زنگ سارگل ادامه دار بود و این یعنی کارم داره.. جواب دادم: _جانم سارگل؟ _کجایی آجی؟ خیلی

ادامه مطلب »

رمان های کامل

دسته‌ها