جدیدترین رمان های کامل pdf

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

آبشار طلایی
رمان آبشار طلایی

رمان آبشار طلایی پارت 76

      با تنی لرزان چشم باریک کرد تا بتواند صورت زن را ببیند و خدا می‌دانست که چقدر تمام وجودش درد گرفته!     -نرگسی من جان… آه بکش برام.     از حالت قالب مرد و حرکات تندش آب در دهانش جمع شده و حالش داشت به

ادامه مطلب »
رمان بگذار اندکی برایت بمیرم
رمان بگذار اندکی برایت بمیرم

رمان بگذار اندکی برایت بمیرم پارت 26

        دخترک سعی کرد سیاست به خرج بدهد. به قول سایه مردها را باید با زبان خوش توی راه آورد نه آنکه لج کنی یا قلدر باشی…!!!   -اونجور که فکر می کنی نیست امیرجان…؟!   امیرجانش را به عمد تنگ اسمش گذاشت تا کمی مرد را

ادامه مطلب »
رمان گرداب
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 318

    پلک هام روی هم افتاد و دلم هری ریخت..   پس حرف زده بودن..با اینکه تقریبا مطمئن بودم اما باز هم خشکم زد…   دست هام رو زیر میز مشت کردم و با نگاهی که می لرزید نگاهش کردم…   لبخندش پررنگ تر شد و از جاش بلند

ادامه مطلب »
رمان حورا
رمان حورا

رمان حورا پارت 279

            اهمیتی نداد و با اخم درب کمک راننده را برایش باز گذاشت و سپس خودش هم پشد فرمان نشست، کیمیای دو دل شده، ناچار سوار شد و تشکری کرد.   به راه افتاد و به دستان لرزان کیمیا سعی داشت توجه نکند، مدام موبایلش

ادامه مطلب »
رمان دلارای
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 340

        دلارای اما طاقت نیاورد   بغض کرده سر تکان داد   _ میایم حاج بابا … ارسلانم نیاد من و هاوژین میایم   ارسلان با خشم غرید   _ زن و بچه‌ی من بدون خودم تا پایین کلابم نمیرن! چه برسه یک کشور دیگه   دلارای

ادامه مطلب »
آبشار طلایی
رمان آبشار طلایی

رمان آبشار طلایی پارت 75

        باید هم خودش و هم افکارش را جمع و جور می‌کرد و در عین حال هم برای به دست آوردنِ بخشش دنیز تلاش می‌کرد.   اما نباید ضعیف میشد! تا وقتی که قدرت نداشت، نمی‌توانست کوچک ترین فایده‌ای نه برای خودش و نه برای هیچکس دیگر

ادامه مطلب »
رمان بگذار اندکی برایت بمیرم
رمان بگذار اندکی برایت بمیرم

رمان بگذار اندکی برایت بمیرم پارت 25

        گردن رستا سمت نگاه سایه چرخیده شد و با دیدن امیریل ناخودآگاه دستش سمت شالش رفت و ان را روی سرش انداخت.     اخم های امیر ترسناک درهم بودند و نگاهش به رستا بود.   رستا نیم نگاهی سمت سایه انداخت و بعد با لبخندی

ادامه مطلب »
رمان غرق جنون
رمان غرق جنون

رمان غرق جنون پارت 5

        آشفتگی اش دردم را به دست فراموشی سپرد. او از خودم مهم تر شده بود و شاید عشق همین بود… به همین سادگی…   دستش را گرفتم و با فشردن آرامَش، سعی کردم اضطرابش را دور کنم.   _ چیزی نیست که دیوونه، مگه بار اوله

ادامه مطلب »
رمان آس کور
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 178

    چهره ی همه در هم رفته بود. همه مانند سراب بودند، چیزی از ماجرا سر در نمی آورد. همه جز یاشا…   خشکش زده بود و گذشته ی دورشان مانند فیلم جلوی چشمانش پخش میشد.   در جوانی مشابه این ماجرا را شنیده بود و حالا قطعات پازل

ادامه مطلب »
رمان حورا
رمان حورا

رمان حورا پارت 278

            صدای کیمیا بود، انگار با تلفن صحبت میکرد.   _ اره، داریا و بردیا رو سپردم به مادرشوهرم…نه جز وحید آدرسو کسی نمیدونه دیگه…نمیگم نترس!   آب دهانش را قورت داد و نزدیک‌تر شد، داشت در اتاق قبلی خود به دنبال چیزی میگشت گویا:

ادامه مطلب »
رمان گرداب
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 317

    ==============================   کلید انداختم و وارد خونه شدم و در رو پشت سرم بستم…   اروم اروم طول حیاط رو طی کردم و هیچ عجله ای نداشتم…   حتی ارزو می کردم حیاط کوچیکمون انقدر طولانی بود که حالا حالا نمی رسیدم…   پشت در ساختمان ایستادم و

ادامه مطلب »
رمان گلادیاتور
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 301

          گندم پلک زد و سرش به یک سمت کج شد که موهای رها بر روی شانه اش روی هوا تابی برداشت .       ـ بعد همه این جا به جایی هات ………… موفقیت آمیز بود ؟       یزدان باز هم با

ادامه مطلب »
رمان های کامل
رمان

دانلود رمان شوگار

    خلاصه رمان :         مَــــن “داریوشَم “…خانزاده ای که برای پیدا کردن یه دُختر نقابدار ، وجب به وجب خاک

ادامه مطلب »
دسته‌ها