جدیدترین رمان های کامل pdf

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان سال بد
رمان سال بد

رمان سال بد پارت 86

      دست هایم فرو افتاد کنار تنم … همینطور بی حرکت باقی ماندم ! نمی دانستم باید چکار کنم ! … حس مهره ای وسط صفحه ی شطرنج را داشتم که نمی توانستم تصمیم بگیرم به کدام سو حرکت کنم ! هر حرکت اشتباهی کیش و ماتم می

ادامه مطلب »
رمان حورا
رمان حورا

رمان حورا پارت 277

            و همان حرفش تا سه روز من را به فکر واداشت، نگرانی‌هایم را دو چندان کرد، چرا هیچوقت به این فکر نکردم که ممکن است جایم را بیابد و به سراغم بیاید؟     راوی       عصبی ماهیتابه را درون ظرف شویی

ادامه مطلب »
آبشار طلایی
رمان آبشار طلایی

رمان آبشار طلایی پارت 74

      شهراد:     نیمه شب بود که زنگ خانه‌ی شیلا را زد و لحظه‌ای بعد آریا در را باز کرد.     -شهراد؟ چی شده پسر؟!     سرووضع آشفته، چشمان سرخ و حال خراب چیزی نبود که همیشه از او دیده شود! برای همین حتی با

ادامه مطلب »
رمان بگذار اندکی برایت بمیرم
رمان بگذار اندکی برایت بمیرم

رمان بگذار اندکی برایت بمیرم پارت 24

        امیریل اخم کرد. -قرار نیست من بهش نظری داشته باشم حاج خانوم… ما مجبور شدیم محرم بشیم…!!!     فرشته خانوم گوشش بدهکار نبود. -من این حرف ها حالیم نیس… از نظر من الان اون زنته… پس هر گلی بزنی به سر خودت زدی…!!!    

ادامه مطلب »
رمان هامین
رمان هامین

رمان هامین پارت 162

        دستمال کاغذی که سمتم دراز شده بودو گرفتم و تشکر کردم.   صورت خیسمو پاک کردم.   _ چرا معذرت خواهی می‌کنی؟ همه تو زندگیشون لحظه‌های سختی دارن عزیزم.   بهم لبخند زد.   _ خوبه که می‌تونی با گریه کردن خودتو آروم کنی.   چشم‌هاشو

ادامه مطلب »
رمان آووکادو
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 168

      یادآوری آن شب، حالش را بد می‌کرد. حتی اگر راه داشت می‌توانست همه‌ی گذشته را به یک باره بالا بیاورد و روی امید فراموش کار این روزها بریزد.   شاهرخ خان که از تعلل‌‌های آلاله هنگام پاسخ دادن، کلافه شده بود‌، سوالش را این بار از اصلان‌خان

ادامه مطلب »
رمان ماهرخ
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 156

      -توی بیشعور نباید یه کاچی درست می کردی، می آوردی دم خونمون… مثلا تازه عروس بودم…!!!     مهوش چشم در حدقه چرخاند. -گاو تو مگه دختر بودی که کاچی می آوردیم…؟!   ترانه اخم کرد. -حالا هرچی باید می آوردی…؟!   ماهرخ خندید: مگه مامانت برات

ادامه مطلب »
رمان حورا
رمان حورا

رمان حورا پارت 276

            چند هفته‌ی دیگر هم گذشت، کیمیا سر پا شد، دو قلوهایش به سلامت دنیا آمدند، و به همان سرعت هم قد می‌کشیدند!   عکس‌هایشان را برای محمد فرستاده بود و من هم دیدم، زیادی ظریف و معصوم بودند، یک جفت پسر که شبیه پدرشان

ادامه مطلب »
رمان غرق جنون
رمان غرق جنون

رمان غرق جنون پارت 4

      دستانش را به صورتم رساند و باز هم لبهایمان بودند که بی حرف آواز عاشقی سر میدادند.   لبهایش از مکیدن ایستادند و چسبیده به لبهایم پچ زد:   _ دوس داشتم از اولین رابطمون فیلم بگیرم و همیشه داشته باشمش، اگه خوشت نمیاد برم دوربینو خاموش

ادامه مطلب »
رمان آس کور
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 177

    خودشان را با عجله به خانه ی بردیا رساندند. سراب و حامی هم بعد از مطب دکتر کمی در خیابان چرخیده و بازگشتشان به خانه همزمان با آنها شد.   سراب پاپوش های کوچکی که هر دویشان به زحمت اندازه ی یک کف دست میشدند، در دست گرفته

ادامه مطلب »
رمان گرداب
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 316

    البرز با اخم گفت: -همچین فکری درموردتون نمیکنه..مامانته پرند..تورو بزرگ کرده..سورن رو کامل میشناسه..بهتون اعتماد داره و می دونه کار اشتباهی نمیکنین…..   با احساس نفس تنگی دستم رو تو جیب مانتوم بردم و اسپری رو دراوردم…   همزمان با صدای اسپری زدنم، البرز نچی کرد و با

ادامه مطلب »
رمان آس کور
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 176

      _ هیچ میدونین چه تهمت بزرگی دارین به من میزنین؟ ساده از این تهمت نمیگذرم جناب سرهنگ!   حاج آقا کلافه دستی به محاسنش کشیده و چند ثانیه در سکوت خیره ی چهره ی اخم آلود زن شد.   آنقدری گیج و سرگردان بود که نتواند واقعیت

ادامه مطلب »
رمان های کامل
رمان

دانلود رمان خاطره سازی

    خلاصه رمان:         جانان دختریِ که رابطه خوبی با خواهر وبرادر ناتنی اش نداره و همش درگیر مشکلات اوناس,روزی که

ادامه مطلب »
رمان

دانلود رمان طالع دریا

    خلاصه رمان:     من دنیزم اتفاقات زیادی و پشت سر گذاشتم برای اینکه خودمو نکشم زندگیمو وقف نجات دادن زندگی دیگران کردم

ادامه مطلب »
دسته‌ها