فروشگاه لوازم آرایشی و بهداشتی کیو فیس

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان استاد خلافکار پارت 17

محکم تخت سینه ش کوبیدم و داد زدم _چه شوهری هان؟من ازت متنفرم امیر متنفر… یقه مو توی مشتش گرفت و با عصبانیت هلم داد و محکم کوبوند به دیوار و گرگ درونش بیدار شد. فک محکمش قفل کرد و غرید _داری صبرم و لبریز میکنی لیلی…تو این خونه میمونی…کنار

ادامه مطلب »

رمان خان زاده پارت 14

  _کمتر آبغوره بگیر دیگه ریدی به اعصابم! با بغض گفتم _آخه نشنیدی دم رفتن چه حرفایی بارم کردن؟ _هر کی هر زری زد تو باید گند بزنی به اعصاب من؟دو ساعت تو جاده ایم فقط صدای فین فین تو میاد. تمومش کن دیگه! _خسته شدم اهورا… از اینکه همه

ادامه مطلب »

رمان عشق تعصب پارت 13

  بهادر خسته و عصبی گوشه خیابون نشسته بود نمیدونست دیگه باید کجا رو دنبال بهار بگرده اما داشت به این باور میرسید که بهار واقعا ترکش کرده تا حالا هیچوقت گریه نکرده بود غرورش بهش این اجازه رو نمیداد حتی موقعی که عشقش رو نسبت به بهار نادیده گرفت

ادامه مطلب »

رمان سکانس عاشقانه پارت 22

  بهار نیشخندی زدم و در حالی که سعی میکردم به عقب هولش بدم گفتم : _ بکش کنار بزار باد بیاد ..وسط بیابون ولم کردی اومدی اینجا لم دادی حالا که رسیدم واسه من خودتو باد میکنی کدوم گوری بودی؟ فاصله ای که به زور سعی میکردم رعایت بشه

ادامه مطلب »

رمان استاد خلافکار پارت 16

  مچ دستمو گرفت و خواست دنبال خودش بکشونه که دستشو پیچوندم و خواستم با پا ضربه فنیش کنم که هدفمو فهمید جا خالی داد. زیر بازوم و گرفت و با خشونت دنبال خودش کشوند. با تقلا گفتم _پیدات کردن دیگه…الکی فرار نکن… دستت رو شد امیر خان. سرعت قدماشو

ادامه مطلب »

رمان خان زاده پارت 13

قد بلندی کردم و برای خودم یه دونه سیب سبز از درخت باغ ارباب کندم و دوباره به راهم ادامه دادم. چه بهتر که برای ساعتی هم شده زدم بیرون. اهورا نبود زخم زبونای مادرش داشت دیوونم می‌کرد. دو شب بود که درست حسابی نخوابیده بودم. انگار زهر ریخته بودن

ادامه مطلب »

رمان عشق تعصب پارت 12

  آریا بهم خیره شد و با صدای صاف و رسایی گفت: _ذهنت رو اصلا درگیر این چیزا نکن رویا هم واقعیت ها رو بشنوه حق رو به تو میده تو داخل هیچکدوم از اینا مقصر نیستی الانم نمیخواد اینجا بشینی زانوی غم بغل بگیری پاشو برو اتاقت! به چشمهاش

ادامه مطلب »

رمان سکانس عاشقانه پارت 21

  بهار خودش رو از روم کنار کشید و پایین مبل نشست پشتش رو به مبل تکیه داد ، طبق عادت همیشه اش دستاشو لای موهای خوش حالتش فرو برد.. از تصور اینکه اشتباه کرده باشم بغض به گلوم چنگ زد و هق زدم .. کلافه پشت دستشو روی لباش

ادامه مطلب »

رمان استاد خلافکار پارت 15

  ابرو بالا داد و گفت _فکر میکردم به خاطر لاله هر کاری میکنی. لعنتی خوب بلد بود چه طوری حرف بزنه. با خشم گفتم _من بازیچه ی دست تو نمیشم. خواستم پیاده بشم که مچ دستمو گرفت و گفت _گفتم تا وقتی نخوای کاریت ندارم.فقط میخوام مطمئن بشم مال

ادامه مطلب »

رمان خان زاده پارت 12

  صندلی کنارم و عقب کشید. نشست و دستم و توی دستش گرفت. با صدای لرزونی گفتم _منو میخوای ببری که چی؟کم شب عروسیت عذاب کشیدم؟حالا بیام جلوی زن دومت وایستم و از اینکه از شوهرم حامله ست بهش تبریک بگم؟ _تو میدونستی که… با عصبانیت وسط حرفش پریدم _آره

ادامه مطلب »

رمان عشق تعصب پارت 11

  _ یه روزی پشیمون میشی بابت تموم حرف هایی که بهم زدی اما اون روز من هیچوقت تو رو نمیبخشم مطمئن باش بابت امروز پشیمون میشی با شنیدن این حرف من سرش رو بلند کرد نگاه عمیقی بهم انداخت و با صدای خش دار شده ای گفت: _ لخت

ادامه مطلب »

رمان های کامل

دسته‌ها