فروشگاه لوازم آرایشی و بهداشتی کیو فیس

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان ازدواج اجباری پارت 3

وای الهی قربونش برم کامران روبه نوشین کردو گفت -تازه ندیدی مامانش چه همه واسش لباس خریده نوشین با هیجان برگشت طرف من و گفت -راست میگه؟ سرمو تکون دادم و با ذوق گفتم -اره یه عالمه لباس خوشگل و کوچولو نوشین همینطوری قربون صدقه جوجوی من میرفت وقتی شام

ادامه مطلب »

رمان ازدواج اجباری پارت 2

  -نه خوبم فقط خیلی فشارم دادی -واسه بچه اتفاقی نیوفتاده باشه یه وقت سریع سرم و اوردم بالا این اولین باری بود که کامران نگران بچه میشد با خوشحالی رفتم طرفش و گفتم -چی گفتی؟ با تعجب گفت -هان؟ -الان چی گفتی -هیچی به خدا -اه کامران بگوووو دیگه

ادامه مطلب »

رمان ازدواج اجباری پارت 1

تازه از مدرسه تعطیل شده بودم تو راه خونه بودم سرکوچه با سارا خدافظی کردم خونه ی ما یکی از نقاط پایین شهر بود یه خونه ویلایی حیاط دار با دیدن bmw سفید رنگی که در خونه پارک شده بود تعجب کردم تو این محله هیچکی از این ماشینا نداشتم

ادامه مطلب »
رمان ازدواج اجباری
رمان

رمان ازدواج اجباری

  تازه از مدرسه تعطیل شده بودم تو راه خونه بودم سرکوچه با سارا خدافظی کردم خونه ی ما یکی از نقاط پایین شهر بود یه خونه ویلایی حیاط دار با دیدن bmw سفید رنگی که در خونه پارک شده بود تعجب کردم تو این محله هیچکی از این ماشینا

ادامه مطلب »

رمان رئیس مغرور من پارت 30

  _این خانوم و آقا باهات انگار دارند عزیزم آریا به سمتمون برگشت با دیدن من برای یه لحظه جا خورد اما زود خودش رو جمع و جور کرد و اخماش رو تو هم کشید نگاهش و به آرسین دوخت که قبل از من صدای آرسین بلند شد: _ببخشید آقا

ادامه مطلب »

رمان استاد خلافکار پارت 2

  چشماش… حالت نگاهش… حتی حرکاتش هم نرمال نبود. آرش راست می گفت این آدم بیماره. کمربند شلوارش و باز کرد. با ترس عقب رفتم که با صدای غرق در شهوتی گفت _کاری با بکارتت ندارم. خم شد و دستش به سمت شلوارم رفت… باید یه کاری می کردم. هر

ادامه مطلب »

رمان رئیس مغرور من پارت 29

_اون دختره ی احمق هم حسابش رو میرسم تا دفعه بعدی یاد بگیره اراجیف بهم نبافه _آریا لطفا با فاطمه کاری نداشته باش اون قصدی نداشت به چشمهام خیره شد و گفت: _لعنتی ، اینبار رو ازش بخاطر تو میگذرم اما دفعه ی بعدی وجود نداره لبخند شیطونی روی لبهام

ادامه مطلب »

رمان استاد خلافکار پارت یک

  #استاد_خلافکار #پارت1 چند تقه به در کلاس زدم و وارد شدم. با ورودم همه ی نگاه ها به سمتم برگشت و رشته ی کلام استاد از دستش در رفت. فوری شروع به آنالیز صورتش کردم. چشمای سبز،صورت شش تیغ… خودش بود.امیر کیان فرهمند. خیلی سریع دست و پام و

ادامه مطلب »
رمان استاد خلافکار
رمان

فصل سوم رمان استاد و دانشجو (استاد خلافکار )

  رمان استاد خلافکار  نویسنده ترنم  #پارت1 چند تقه به در کلاس زدم و وارد شدم. با ورودم همه ی نگاه ها به سمتم برگشت و رشته ی کلام استاد از دستش در رفت. فوری شروع به آنالیز صورتش کردم. چشمای سبز،صورت شش تیغ… خودش بود.امیر کیان فرهمند. خیلی سریع

ادامه مطلب »

رمان رئیس مغرور من پارت 28

با صدای تقریبا عصبی پرسید: _اینجا چیکار میکنی!؟ _صدات داشت میومد داد میزدی ترسیدم اومدم ببینم چخبر شده! کلافه موهاش رو چنگ زد پی در پی داشت نفس عمیق میکشید انگار میخواست خودش رو کنترل کنه با صدای گرفته ای گفت: _چیزی نیست تلفن کاری بود کارام بهم ریخته مشکوک

ادامه مطلب »

اطلاعیه

دوستان نمیدونم تازگیا همه نویسنده ها با کندی خاصی پارت میزارن برا همین تو پارت گذاری ماهم دچار مشکل میشیم هر وقت پارت گذاری نباشه ینی پارتی در دستم نیست که بزارم بنده هیچ تقصیری تو پارت گذاری ندارم

ادامه مطلب »

رمان رئیس مغرور من پارت 27

  بدون توجه به شنیدن حرفم من رو بیشتر به سمت خودش کشید و رو به آرسین بدون هیچ خجالتی گفت: _چه خوب منم باهات کار داشتم میخواستم بیام دیدنت به سمتم برگشت و گفت: _برای من و آرسین دو تا چایی بیار بعد زدن این حرفش دستش رو از

ادامه مطلب »

رمان های کامل

دسته‌ها