دانلود رمان - رمان دونی

جدیدترین رمان های کامل pdf

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان عشق صوری

رمان عشق صوری پارت ۵

#پارت_۲۱ 🎭🎭 عشق صوری 🎭🎭 لحظه ای رو تصور کردم که همینطور دستشو گذاشته بود رو بهشتم و تند تند می مالید و همزمان نوک سینه هامو لیس میزد اون روز روز خوبی بود اما پر استرس….محسن زیاد شیطون بود و معمولا طاقت نمیاورد تا یه جای خلوت صبر کنه….وقتایی

ادامه مطلب »
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت ۵

🌺🌺🌺 🌺🌺 🌺 #Part21 بعد از کلاس و بیرون رفتن استاد با عجله وسایلم رو داخل کوله پشتیم انداختم که رزا با تعجب نگاهم کرد و سوالی پرسید : _جایی میخوای بری ؟؟ زیپ کوله رو به سختی بستم و خطاب بهش گفتم: _آره کار دارم … باید یه سر

ادامه مطلب »
رمان

رمان در همسایگی گودزیلا پارت ۲

🍂🥀🍂🥀🍂🥀 #درهمسایگی_گودزیلا #پارت۵ بعداز تموم شدن کلاس ورفتن حسینی،عصبانی و دیونه وار به سمت رادوین رفتم که کنار چندتا از رفقاش(امیروبابک )نشسته بود… اخم غلیظی کردم و گفتم: کسی از تو نظر خواست که نطق کردی جناب رستگار؟؟!! امیر و بابک باتعجب من و نگاه می کردن ولی رادوین سعی

ادامه مطلب »
رمان عشق تعصب پارت 85
رمان عشق تعصب

رمان عشق تعصب پارت 85

  من و کیانوش همش با هم بحث داشتیم اصلا نمیتونستیم همدیگه رو تحمل کنم حتی شده واسه ی یه ثانیه این قضیه کاملا مشخص بود نمیدونم چقدر زمان گذشته بود که دستم رو تو دستش گرفت و گفت : _ به من نگاه کن ببینم !. تو چشمهاش خیره

ادامه مطلب »
رمان خان زاده جلد سوم پارت 18
رمان خان زاده جلد سوم

رمان خان زاده جلد سوم پارت 18

  چطور باید به پدرم می فهموندم که خوردن این کبابا درست همزمانه با بالا آوردنشون چطور باید بهش میگفتم دختر حامله است و دیگه نمیتونه این چیزا رو بخوره چون حتی با بوش حالش بد میشه… نمیدونم خدا چطور صدامو شنید مادرم وارد اتاق شد مظلوم بهش نگاه کردم

ادامه مطلب »
رمان عشق صوری

رمان عشق صوری پارت ۴

#پارت_۱۶ 🎭🎭 عشق صوری 🎭🎭 اومد سمتم….بهم نزدیک و نزدیک تر شد…. یقه لباسمو گرفت و کشیدم سمت خودش… از اینکه اینجوری باهام رفتار میکرد عصبانی شدم…..‌ دستشو از لباسم جدا کردم و گفتم: -تو چه مرگت شده!؟ خیلی مزخرف شدی محسن….شدی عین این بچه های زورگوهای چندش …بچه ای…..رفتارهات

ادامه مطلب »
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت ۴

🌺🌺🌺 🌺🌺 🌺 #Part16 سرش رو خم کرد تا هم قد من بشه در همون حال پوزخند صدا داری زد و گفت : _نه خوشم اومد !! وقتی دید دارم با تعجب نگاش میکنم به مسیری که موتور سوار رفته بود اشاره ای کرد و ادامه داد : _ علاوه

ادامه مطلب »
رمان

رمان در همسایگی گودزیلا پارت ۱

#درهمسایگی_گودزیلا #پارت۱ _پاشورها…بلندشوببینم…چقدرمیخوابی دختر؟!پاشو!!…دیرشده! این دیگه کیه کله صبحی؟؟؟… انگارفکرموبلندگفتم چون یاروبایه صدای مسخره ودرحالی که ادای دخترای لوس ودرمیاوردگفت:ارغوان هستم…ازاشنایی تون خوشبختم وشما؟؟!!(وبعدش دوباره صداش جدی شدوگفت:)پاشوببینم…تومنونمیشناسی؟!!!!!! جلسه معارفه راه انداخته واسه من…پاشو…دیرشد! دهه…یه امروزومیخواستیم کلاساروبپیچونیما…این خانوم اومدماروباخودش ببره…چشمام وبازکردم وروی تخت نشستم کلافه گفتم: _اه…اری…من حوصله دانشگاه ندارم!بیخیال

ادامه مطلب »
رمان عشق صوری

رمان عشق صوری پارت ۳

#پارت_۱۱ 🎭🎭 عشق صوری 🎭🎭 فرهاد از هر فرصتی برای نزدیک شدن به من استفاده میکرد….واقعا داشت کلافه ام میکرد …ای کاش نخواستن و مخالفت من راه به جایی میبرد…ولی حیف…حیف که نظر من برای هیچکس اهمیت نداشت …. درحالی که رون پام رو نوازش میکرد گفت: -چرا ساکتی!؟؟ این

ادامه مطلب »
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت ۳

🌺🌺🌺 🌺🌺 🌺 #Part11 یعنی چی این حرفش ؟؟ وارفته نگاش کردم و با ترس لب زدم: _پس من چطوری فردا کنفرانس بدم وقتی کتابی ندارم که بخونم ؟؟ با تعجب نگام کرد و سوالی پرسید : _روز اول دانشگاه ازت خواسته جلسه بعد کنفرانس بدی؟! اهووومی زیرلب زمزمه کردم

ادامه مطلب »
رمان عشق صوری

رمان عشق صوری پارت ۲

#پارت_۶ 🎭🎭 عشق صوری 🎭🎭 پاورچین پاورچین رفتم داخل.کیفمو گذاشتم یه گوشه و همونطور بی سروصدا سمت پذیرایی رفتم. از لای در نیمه باز سرکی به داخل پذیرایی کشیدم… بیچاره شیدا…. سر یه قرارداد گنگ و مبهم خواهر بیچاره ی من باید زن مردی میشد که هیچ شناختی ازش نداره….

ادامه مطلب »
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت ۲

#Part6 همه نشسته بودند و حالا به جز من و اون پسره کسی سرپا نبود ، بدون اینکه نگاهی به استاد تازه وارد بندازم بی تفاوت به طرف ته کلاس چرخیدم ولی با شنیدن صدایی که به شدت برام آشنا بود خشکم زد _ میبینم که معرکه گرفتید … اینجا

ادامه مطلب »
رمان های کامل
دسته‌ها