دانلود رمان - رمان دونی

جدیدترین رمان های کامل pdf

____ آخرین نظرات کاربران

جدیدترین پست های سایت

رمان عروسک پارت 37
رمان عروسک
admin

رمان عروسک پارت 37

  شهریار سری تکون داد که مرد با خوشحالی گفت : -خیلی وقته سر نزده بودین! تیمسار خیلی تنها بودن امیرخان! شهریار نفسی کشید و گفت : -الان که اومدم. مرد با شعف سری تکون داد و حتی نگاهی هم بهم نکرد‌ شب بخیری گفت و به سمت اتاقک کنار

ادامه مطلب »
رمان گرگها
Ebham

رمان گرگها پارت ۵۷

۱۹۱) خواستم سوار آمبولانس بشم ولی گفتن که نمیشه همراهشون برم و سریع رفتم ماشین خودمو از گاراژ درآوردم و دنبالشون رفتم.. کامیار وقتی سوار آمبولانس میشد منگ بود و فهمیدم که آمپولی که بهش زدن کار خودشو کرده.. ولی وقتی به تیمارستان رسیدیم و پیاده ش کردن، دیدم که

ادامه مطلب »
رمان نفوذی
Hanaaa

رمان نفوذی پارت 24

نه! من بازنده ی این بازی نیستم! من قوی میمونم تا روزی از این عمارت برم…ولی تا اون موقع منم باهاشون میجنگم….وقتی مسیح جنگو با من شروع کرده…. آتوسا ابروهاشو تو هم کشید و گفت: -تو خل شدی هانا؟!..میخوای با مسیح و یاشار دربیوفتی؟!…مگه تازه خودش نگفت که تو برده

ادامه مطلب »
رمان عروسک پارت 36
رمان عروسک
admin

رمان عروسک پارت 36

  -رفتی اونور ادب و احترامت هم رفت؟ اهورا به سمت شهریار برگشت و تک سرفه ای کرد. -داداش… -داداش و زهرمار. طرف زن داداشته ناموسته. چه طرز حرف زدنه؟! -شوخی بود به خدا. -شوخی هاتو عوض کن. اهورا نیم نگاهی بهم کرد  و بعد به سمت اشپزخونه نشست  و

ادامه مطلب »
رمان گرگها پارت ۵۶
رمان گرگها
Ebham

رمان گرگها پارت ۵۶

  ۱۸۸) کیکو خوردیم و گفتم _سورپرایزت این کیک بود؟ به جیب کتش اشاره کرد و گفت _نه.. سورپرایزم تو جیبمه هیجانزده شدم و گفتم _چی تو جیبته؟.. نشون بده دیگه _نه هنوز.. اول یه چیز دیگه میخوام نشونت بدم _باز دیگه چی؟.. حسابی برنامه ریزی کردیا.. چه خبره؟ _میفهمی

ادامه مطلب »
رمان گرگها
Ebham

رمان گرگها پارت ۵۵

۱۸۶) لیلی سر میز صبحونه کامیار خیلی شنگول بود و همش حرف میزد و میخندید.. طوری که مادرش هم متوجه شد و گفت _چه خبره؟.. امروز با دمت گردو میشکنی شازده _خبرای خوب نگار جون مادرش خم شد و گونه شو بوسید و به نگار جون گفتنش که ادای منو

ادامه مطلب »
رمان گرگها
Ebham

رمان گرگها پارت ۵۴

۱۸۳) لیلی مثل مستی که تعادل نداره و انگار رو هواست پله ها رو رفتم پایین.. مست اعتراف و بوسه های کامیار بودم.. بالاخره گفته بود.. بالاخره قفل زبونش شکسته شده بود و گفته بود که دوسم داره.. قلبم هزار تا میزد و احساس میکردم تو آسمونام و پام به

ادامه مطلب »
رمان عروسک پارت 35
رمان عروسک
admin

رمان عروسک پارت 35

  دنیای من به قبل و بعد ورود به ارامگاه تقسیم شده بود. روهام…روهام واقعا یه اصلانی بود؟! -روهام اسمش اومد تو شناسنامه شهریار اصلانی، تمام مایملک اصلانی ها رو به نامتون کردم تا به ارثتون برسید. کسی تا حالا به جز ابراهیم تقلبی، شهریار اصلانی رو ندیده همه فقط

ادامه مطلب »
رمان نفوذی
Hanaaa

رمان نفوذی پارت 23

گردنبندی که مامانم بهم داده بود….!!!   گردنبند مادرم نیست !….آخه کجا افتاده؟!….   دستی رو شونم نشست که فهمیدم آتوسا هستش،جوری که ترسیده باشه که از صداش معلوم بود گفت:   -چیشد هانا؟!… صدای چی بود؟.. چی رو شکستی؟!   سرمو بلند کردم که باهاش چشم تو چشم شدم…

ادامه مطلب »
رمان های کامل
دسته‌ها