جدیدترین رمان های کامل pdf

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان صیغه استاد پارت 14
رمان صیغه استاد

رمان صیغه استاد پارت 14

  صورت مادرمو بوسیدم و گفتم دلم برات تنگ شده بود مامان خانوم با کلی زحمت مرخصی گرفتم امشب تا بیام با مامانم باشم نگاهی به صورتم انداخت و گفت _این چه رژیه که زدی؟ دختر خیلی پررنگه تو اون خونه زشته به خدا میگن این دختر حتما یه جوریه…

ادامه مطلب »
رمان بر دل نشسته

رمان بر دل نشسته پارت ۱۲

۲۷) کف خونه پارکت طوسی روشن بود، یه دیوار کلا شیشه بود و منظره زیبای استانبول توی سالن جلوی چشمت بود.. یک دست مبل راحتی مشکی که جلوش میز مربع شکل بزرگی بود و مقابلش تلویزیون خیلی بزرگی که نصب شده بود به دیوار.. طرف دیگه یک دست مبل راحتی

ادامه مطلب »
رمان بر دل نشسته

رمان بر دل نشسته پارت ۱۱

۲۳) منی که فقط چهار روز بود که میشناختمش و بیشتر از دو سه ساعت با هم نبودیم و اینقدر دلتنگ و بیقرارش بودم، بعد از یک ماه و اتمام کار تابلوها چطور میخواستم ازش جدا بشم و برگردم به زندگی عادی خودم؟ با توجه به این حالی که از

ادامه مطلب »
رمان بر دل نشسته

رمان بر دل نشسته پارت ۹ و ۱۰

۱۹) جینگیل بینگیلای طلای ظریف دوست داشتم، انگشترها و دستبند ظریفمو دستم کردم، نیم بوت مشکی پاشنه بلند پوشیدم و کیف دیروزی رو برداشتم چون کیفی بود که به هر تیپی میومد، موهامو بالای سرم یه گوجه ای پریشون جمع کردم و راضی از شیک بودنم از اتاق زدم بیرون..

ادامه مطلب »
رمان بر دل نشسته

رمان بر دل نشسته پارت ۸

۱۷) _وقتی برگشتید میخواید کجا بمونید این مدتو؟ _باور میکنید که هنوز هیچ فکری نکردم؟ ولی احتمالا توی همین هتل سوئیتی برای حدود یک ماه میگیرم نگاهم کرد و گفت _یکماه کافیه بنظرتون برای ده تا تابلو؟ با ترس بهش نگاه کردم و گفتم _یعنی میگین کافی نیست؟ _بنظر من

ادامه مطلب »
رمان بر دل نشسته

رمان بر دل نشسته پارت ۷

۱۵) انگار نه انگار که اون راستین بداخلاق و سرد همین مرد بود.. لبخند خفیفی زدم و یه دونه شکلات برداشتم کمی بعد گفت _خوب؟ سرمو سئوالی تکون دادم که چی خوب گفت _وقتتون تموم شد نمیتونستم تابلو رو از دست بدم گفتم _قبوله نفسی کشید و دستاشو قفل کرد

ادامه مطلب »
رمان خان زاده جلد دوم پارت 34
رمان خان زاده جلد دوم

رمان خان زاده جلد دوم پارت 34

  دلم برای این خنده هاشم تنگ شده بود نبودهددهورا و حتی روی دخترکمون تاثیر گذاشته بود که کم می خندید بیشتر وقتا توی خودش بود و من میدونستم به خاطر دلتنگی پدر شه…. صبحانه رو با هم خوردیم و اهورا گفت _میرم همه چیز به کیمیا بگم و ازش

ادامه مطلب »
رمان بر دل نشسته

رمان بر دل نشسته پارت ۶

۱۳) در مقابل سخنرانی غرای من انگار که تسلیم شده باشه و از موضع خجالت دادن و ترسوندن من دور شده باشه، دستی به موهای لعنتیش کشید و با همون لبخندی که دقایقی بود چسبیده بود به لبهای خوشگلش گفت _منطق خوبیه بازوشو گذاشت روی پشتی مبل و کمی چرخید

ادامه مطلب »
رمان بر دل نشسته

رمان بر دل نشسته پارت ۵

۱۱) بدون حرف چشم تو چشم بودیم و اون جریان قوی و گیرا بینمون ادامه داشت.. آخ که خماری چشماش.. انگار مست بود لامصب.. از نگاهش گر گرفتم و پاهام شروع کردن به لرزیدن.. چم شده بود؟!.. چرا قلبم با دیدنش، خودشو به سینه م میکوبید؟.. یعنی عاشق شدم؟.. میدونستم

ادامه مطلب »
رمان صیغه استاد پارت 13
رمان صیغه استاد

رمان صیغه استاد پارت 13

  من نمی خواستم این آدم این طور به هم ریخته و داغون باشه بهش نمیومد استاد هامون فاخر همیشه توی اوج بود زبانزد همه توی غرور بود اما الان انگار به ته خط رسیده بود درکش میکردم عشقش ناتوان جلوی چشماش بود و هیچ کاری از دست این مرد

ادامه مطلب »
رمان

رمان زندگی شیرین ومبهم من پارت ۱۶

بسم الله الرحمن الرحیم هست کلید در گنج حکیم   به نام آنکه هستی نام ازو یافت فلک جنبش، زمین آرام ازو یافت خدایی کافرینش در سجودش گواهی مطلق آمد بر وجودش   ❤️به نام خدا❤️ ۱۶.۱ وبا فڪرهای مختلف به خواب رفتم. بااحساس خارش بینیم . چشم هایم را

ادامه مطلب »
رمان بر دل نشسته

رمان بر دل نشسته پارت ۴

۹) با لحنی عصبی و توپی پر بدون سلام گفتم _مگه من با شما شوخی دارم؟ یعنی چی که همچین قراری ندارم؟ من کلی کار و زندگیمو ول کردم اومدم اینجا شما دو ساعته منو معطل خودتون کردین بدون اینکه برگرده گفت _یادم نمیاد اجازه ورود داده باشم بهتون !!

ادامه مطلب »
رمان های کامل
دسته‌ها