“خدمتکار عمارت درد” پارت 15

2
(2)

 

 

بعد از چند ساعت از بیمارستان مرخصم کردن…

 

تو این چند ساعت کوروش حتی نیومد ببینه حالم خوبه یا نه؟!

 

کوروش از کافر بدتره

خدا لعنتش کنه منو به فرهاد فروخت…

خدا کنه اون شرکت رو سرش خراب شه…

 

تند تند با دستم محکم پیشونیمو پاک میکردم

حالا میاد واسه من بوسش میکنه‌…

این بشر دیوانه است!!!!

 

یدفعه در باز شد

 

یه صندلی از گوشه اتاقم ور داشت اومد کنارم گذاشت نشست…

 

کوروش: کی روانیه؟!

 

تو دلم گفتم تو و اون دوست دختر کوتوله ات

مگه جرئت دارم بگم…

تعادل روحی روانی نداره

 

+ هیچی آقا

با یکی از بچه ها بودم

 

هی داشت دور و اطرافشو نگاه میکرد…

 

+ آقا دنبال چیزی میگردی؟!

 

کوروش:ها؛ چی!!!!

 

دیگه با لحن محکم تر گفتم بهش

 

+ آقا چیزی میخواین من برم براتون بیارم؟!

 

کوروش: میگم اگه حالت خوبه لباساتو بپوش بریم بیرون بگردیم

 

این گفتم تعادل نداره

هه فک میکنه من نمیدونم

 

+ آقا ممنونم از اینکه بفکر خدمتکارتون هستین…

 

جا خورد اون صورت بشاش تبدیل شد به صورت غمزده…

 

کوروش: نه تو نه مارا…

 

+ چی نه؟! حقیقت داره

 

بلند شد و رفت

 

چی میخواست بگه جوابی نداشت بهم بده

 

کتاب شعر فروغ باز کردم مشغول خوندش شدم

چشمش به این جمله خورد:

 

عشق اگر عشق باشد فاصله و زمان حرف احمقانه ای است…

 

دوسم نداشت که منو داشت از خودش  دور می‌کرد

من نمیتونم مجبورش کنم دوسم داشته باشه…

 

با فرهاد برم بهتره از دستم راحت میشه

میتونه با رزا خوشبخت بشه

 

اومدم چشامو ببندم بخواب

 

سارا محکم درو وا کرد پرید تو بغلم

 

سارا: وای خدا رو شکر سالمی

زنده ای؟!

 

+ مارال خفه شدم مارال بسه دیگه

الان منو میکشی خودت

 

سارا: وای خدانکنه

 

دستامو تو دستاش گرفت

 

سارا: خیلی خوبه که هستی؛ ترسیدم که از دستت دادم

دختر چت شده بود؟!

کوروش این همه میزدتت

دم نمیزدی…

 

سارا از هیچی خبر نداشت طفلک اگه بدونه من میرم داغون میشه…

 

+مرسی که هستی

آقاتو نمیشناسی فازکیه…

یه روز مثل کوه یخ یه روز مثل شیر برنج

سارا ول اینا کن دختر ببین چی میخوام بهت بگم ولی ناراحت نشی…

سارا: تورو به جون اون دختره بگو چیشده؟!

 

+وایسا کدوم دختر؟!

 

سارا: همون خدا زده

 

+ کی سارا؟!

 

سارا: همون که قدش کوتاهه؟!

 

+سارااااا!!!!کیه؟! چرا بیست سوالیش میکنی؟!

 

سارا: بابا همون دوست دختر کوروش دیگه

 

+ سارا خوش نیستی

شش و هشت میزنی

 

سارا:هی خواهر کار من از شش و هشت گذشته هی هی

 

حالا ولش کن بگو چی میخوای بگی؟!

 

بزار سریع بهش بگم تموم شه

 

+سارا من میخوام برم از اینجا؟!

 

خیلی ریلکس بود

 

سارا: خوب برو ولی کوجا میخوای بری؟!

 

+آلمان

 

جا خورد

 

سارا:چرا میخوای بری؟! اصن میخوای با کی بری؟!

کوروش میدونه؟!

 

+ منو کوروش به فرهاد فروخت

اسیرشو فروخت

 

سارا: ها؟! فرهاد کیه؟!

 

محکم با دست زدم رو پیشونیم

 

+آخ یادم رفت بهت بگم

همین دختره داداشش اسمش فرهاده

تو آلمان درس میخونه متخصص قلبه

 

سارا: خوب دخلش به تو چیه؟!

 

+ خوب اون منو میخواد ببره

سارا خنگ نشو

میگم منو کوروش فروخته

اونم به نصف پنجاه درصد شرکت فرهاد

 

سارا محکم بغلم کرد

 

سارا: عاجی بقرآن آی کیوم ضعیفه

نمیدونم تورو چرا کوروش تورو به این دکتره فروخته؟!

میخوای نرو‌…

خودت چی میگی…دلت چی میگه؟!

 

+ فعلن تا سه روز اینجام

میدونی من حق ندارم انتخاب کنم کوجا باشم…

 

سارا از بغلم خودش کشید بیرون

شونه هامو محکم گرفت

 

سارا: معلومه چی میگی؟!

کی گفته حق انتخاب نداری…

تو یه انسان

یه دختر

و کسی که عقل و شعور داره انتخاب کنه برا زندگیش چیکار کنه…

 

+ من بالی برای پرواز ندارم

فقط یه خدمتکار یه عمارتم که باید درداشو تحمل کنم تا وقتی که…

 

سارا نذاشت بقیه حرفمو کامل کنم…

 

سارا: هیس نمیخوام بقیه حرفاتو بشنوم

تو این سه روز که نه دو روز فکراتو کن

هر کاری کنی من پشتتم

الانم بیا پایین آقا کارت داشت

اگه تا سه روز اینجایی فقط بخند

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4 (8)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
zahra
zahra
1 سال قبل

فصل دوم کی میزارین

My nazi
My nazi
1 سال قبل

خیلی ام زیبا

کیمیا
کیمیا
1 سال قبل

میشه بقیه پارت ها رو هم بذارید زودتر

هعی
هعی
1 سال قبل

جیخخخخخخخ دلم بر رمانه تنگیده بودددد مررررررسی

ربکا
ربکا
پاسخ به  fershteh mohmadi
1 سال قبل

مشکلی نیس عزیزدلم ❤❤
موفق باشی💙🦋

Tamana
پاسخ به  fershteh mohmadi
1 سال قبل

😍 🥺 👌 👌

My nazi
My nazi
پاسخ به  fershteh mohmadi
1 سال قبل

امیدوام
فقط هرچه سریع تر جبران بشه

دسته‌ها

8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x