رمان آشوب پارت ۹ - رمان دونی

رمان آشوب پارت ۹

#پارت۳۵
#آشوب

-علائم اش چیه؟!

-خوب عزیزم پیداس دیگه !…

شکاکه ، وفکر میکنه تو بهش خیانت میکنی!

این یکی!…

دو ،همیشه فکر میکنه حق با خودشه !…

الان تو که بهش گفتی بیا بریم پیش روان شناس ،نگفت که ؛نمیخوام درمورد مسائل شخصی زندگیم صحبت کنم ودرمورد زندگیم به کسی چیزی بگم؟!…

الناز با تعجب میگوید:

-واییی واقعا همین رو گفت !…

به زور واینقدر التماس کردم ،تا اخر راضی شد .

-خب عزیزم معلومه این رو میگه !!!….

کینه ای هستن وفکر میکنن وقتی درمورد زندگیشون به کسی چیزی بگن به شخصیتشون توهین شده !…

-واییی آشوب،دقیقا همینجوره !!…

وادامه میدهد:

-متاسفانه ،خوشونت علیه زنان هم کرده ،

یعنی زن خودشو میزنه ؛زن ستون خونست وقتی ستون خانه مشکل داشته باشه ،با یه لغزش خانه آوار میشه!….

چند تقه به در میخورد وپس از آن ایرین وارد میشود وروبه هردو میکند ومی گوید:

-مهمنتون اومدن ،خانوم جهان دیده ؛بفرسم داخل؟!

الناز سریع برمیخزد وبه اتاق استراحت میرود .

روبه منشی اش میکند ومیگوید:

-پنج دقیقه دیگه بفرستش داخل!!…

آشوب بلند جوری که الناز بشنود میگوید:

-لطفا هرچیزی شد جواب نده !…خواهش میکنم!…

برای اینکه فکر نکند منتظر او بوده است .

گفته بود که پنج دقیقه دیگر اورا به اتاقش بفرستند.

چند تقه به در میخورد،بفرماییدی میگوید.

مردی قدبلند وظاهری بسیار مظلوم وارد اتاق میشود،اولین چیزی که در ذوق میزند اخم هایش است.

بلند میشود وبا خوش رویی میگوید:

-خوش اومدین آقای ایمانی،بفرمایید بشینید!!

اشاره ای به کاناپه های روبه رو میکند .

پس از اینکه می نشیند می گوید:

-چی میل دارین آقای ایمانی؟!

آب ،چای،نسکافه،کاپ چینو،قهوه، ؟!…. #پارت۳۶
#آشوب

سرش را پایین انداخته است ونگاهش به زمین است.

میترسد نگاهش به آشوب بی افتد ،ودچار گناه شود!!…

پوزخندب میزند که او با لحن نه چندان خوشایندی میگوید:

-نیومدم اینجا چیزی میل بکنم ،اومدم ببینم چی از سر زندگیم میخوایین؟!

آشوب با آرامش می گوید:

-آقای ایمانی!..

ما نیومدیم اینجا دعوا کنیم اومدیم درمورد همسرتون صحبت کنیم!…

شما فکر می کنید همسرتون به شما خیانت میکنه،درصوررتی که اینجور نیست!!….

مرد با خشم میگوید:

-تو از کجا مطمعنی ؟!…

من مطمعنم الناز به من خیانت کرده !!…

اینبار اوست که می گوید:

-اتفاقا ،نظر الناز این بود که شما به اون خیانت میکنید؛…

یک دستی میزند.

که مرد جوابش را می دهد:

-خیانت چیه ؟!…

مرد تا گرفتن چهارتا زن مجازه …

داخل سنت پیامبرا هم هست ،مردا تا گرفتن چهارتا آزاد هستند.

شکش درست درآمده بود ،او بود که خیانت کرده بود؛…..

پوزخند میزند ومی گوید:

-درسته که تو آزادی که چهارتا زن بگیری ،ولی دلیل نمیشه که به زنت خیانت کنی ،در صورتی تو باید زن بگیری که زنت ،نیازات رو برطرف نکنه ،از لحاظ خانه داری وهمسر داری کوتاهی کنه ؛ولی همسر شما هیچ کدوم رو کم نزاشن …

مرد هنوزم نگاهش به زمین است .

که می گوید:

-من بچه میخوام فرزند میخوام !…

این زن اجاقش کوره…

پیامبرا گفتن باید نسلتون رو ادامه بدید!…

طاقتش طاق میشود ونمی تواند خودش را کنترل کند #پارت۳۷
#آشوب

-شما که دم از دینِ وایمان امام حسین (ع) می زنین،اینجور هستید !….وای به حالِ دیگران …

اهل بیتمون گفتن زن حاملت رو بزن ،که بچش سقط بشه؟!…

شماها دارین چیکار میکنین؟!…

میخواین به کجا برسین؟!…

چرا واقعااا ؟!…

با شوک نگاهش میکند وزیر لب میگوید:

-بچه ؟!….

آشوب باخشم می گوید:

-بله بچه !!…

بعد شما میگین زنم خیانت کرده ؟!..

خجالت نمی کشین تهمت میزنین؟!…

من گفتم باهم صحبت کنیم مشکلتون حل شه !!…

شما باید درمان شید!…

مرد بلند میشود وبا عصبانیت می گوید:

-تو ،تو اجازه نداری واسه زندگی من تصمیم بگیری!!…

تو اگه بلدی نسخه واسه زندگی خودت بنویس …نمیخواد واسه زندگی من نسخه بنویسی تویی که مشکل داری!…و….

نمیگذارد ادامه دهد :

-برو بیرون..

برو اقا …

برو..

مرد بیرون می رود .

روی زمین آوار میشود خودش از خودی زخم خورده بود .

دگر از غریبه ها چه انتظار داشت،

«در دلم غوغاست،اما راز داری بهتر است….»

#پارت۳۸
#آشوب

بلند زیر گریه میزند ،الناز با حالی خرابتر از او از اتاق بیرون می آید.

میرود وروبه رویش می نشیند وبا صدای بغض داری می گوید:

-ناراحت نشو !خودت میدونی اون مریضه!

مگر دگر جای ناراحتی هم داشت ؟!
چرخ گردون زندگی میچرخه ،یه روز پشیمون میشه از حرفاش؛دنیا همیشه اینجور نیست!ناراحت نشو !

آشوب با حالی خراب می گوید:

-دلم میگیرد از این دنیا،
دلم میخواد برم فریاد بکشم ،
جیغ بزنم بگم:

دنیا از چه میبالی ؟!….
به دل شکسته ما!….
به سرنوشت تلخ ما؟!..
به خیانت آدمهایت؟!…
به سیاهی شب خود؟!..

به تلخی روزگارت؟!…

دقیقا به چی این دنیا ،میبالی ؟!…

خسته ام ،خسته که از خودی وغریبه زخم زبون شنیدم ،

گاهی اوقات دلم میخواد؛ خودم رو از تنم در بیارم ،بشورمم بچلانم ،روی طناب حیاطمان پهن کنم ،فردا بیایم ببینم که ،باد مرا با خود برده است…..

الناز سری تکان می دهد ومی گوید:

-پینوکیو چه دل خوشی داشت دوست داشت مثل ما انسان ها بشه،انسان های که فقط بلدیم نمک بپاشیم روی زخم های همدیگه ،همدیگر رو ناراحت کنیم ،
«پینوکیو چوبی بمان،آدمها سنگیند دنیایشان قشنگ نیست!..»

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان شوفر جذاب من
دانلود رمان شوفر جذاب من به صورت pdf کامل از الهه_ا

    خلاصه رمان شوفر جذاب من :   _ بابا من نیازی به بادیگارد ندارم! خواستم از خونه بیرون بزنم که بابا با صدای بلندی گفت: _ حق نداری تنها از این خونه بری بیرون… به عنوان راننده و بادیگارت توی این خونه اومده و قرار نیست که تو مخالفت کنی. هر جا که میری و میای باید با

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان برگریزان به صورت pdf کامل

    خلاصه رمان : سحر پدرش رو از دست داده و نامادریش به دروغ و با دغل بازی تمام ارثیه پدریش سحر رو بنام خودش میزنه و اونو کلفت خونه ش میکنه. با ورود فرهاد …   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 3.6 / 5.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سونات مهتاب

  خلاصه رمان :         من بامداد الوندم… سی و شش ساله و استاد ادبیات دانشگاه تهران. هفت سال پیش با دختری ازدواج کردم که براش مثل پدر بودم!!!! توی مراسم ازدواجمون اتفاقی میفته که باعث میشه آیدا رو ترک کنم. همه آیدا رو ترک میکنن. ولی من حواسم دورادور جوری که نفهمه، بهش هست. حالا بعد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زهر تاوان pdf از پگاه

    خلاصه رمان :       درمورد یه دختر به اسمه جلوه هستش که زمانی که چهار سالش بوده پسری دوازده ساله به اسم کیان وارد زندگیش میشه . پدر و مادرجلوه هردو پزشک بودن و وقت کافی برای بودن با جلوه رو نداشتن برای همین جلوه همه کمبودهای پدرومادرش روباکیان پرمیکنه وکیان همه زندگیش جلوه میشه تاجایی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آفرودیته pdf از زهرا ارجمندنیا

  خلاصه رمان :     داستان در لوکیشن اسپانیاست. عشقی آتشین بین مرد ایرانی تبار و دختری اسپانیایی. آرون نیکزاد، مربی رشته ی تخصصی تیر و کمان، از تیم ملی ایران جدا شده و با مهاجرت به شهر بارسلون، مربی دختری به اسم دیانا می شود… دیانا یک دختر اسپانیایی اصیل است، با شیطنت هایی خاص و البته، کمی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شهر بی شهرزاد

    خلاصه رمان:         یه دختر هفده‌ساله‌ بودم که یتیم شدم، به مردی پناه آوردم که پدرم همیشه از مردونگیش حرف میزد. عاشقش‌شدم ، اما اون فکر کرد بهش خیانت کردم و رفتارهاش کلا تغییر کرد و شروع به آزار دادنم کرد حالا من باردار بودم و… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
27 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Tir
Tir
3 سال قبل

نسبی جونم پارت بعدی رو کی میزاری ؟

Artamis
Artamis
3 سال قبل

!!!

Khadijeeh
Khadijeeh
3 سال قبل

خیلیی عالیه نسی جون ادامه بده عزیزم انشالله موفق باشی🥰😍👌

Artamis
Artamis
3 سال قبل
پاسخ به  Khadijeeh

خدیجمممم خدیجممممم

Artamis
Artamis
3 سال قبل
پاسخ به  Khadijeeh

فدات شم عزیز دل برقرار باشی عزیز دل!

Roz
Roz
3 سال قبل

خیلی عاولی بود نسی جانم عشقم!!😌❤

Artamis
Artamis
3 سال قبل
پاسخ به  Roz

قربونت عزیز دل خوشحالم خوشت اومده ودنبال میکنی!

Roz
Roz
3 سال قبل
پاسخ به  Artamis

لیبرالیستی زیبام❤🥰

Aban
3 سال قبل

اوه
خیلی خوب بود که
خسته نباشی نسی❤

Artamis
Artamis
3 سال قبل
پاسخ به  Aban

قربونت ابان فداتما!

Aban
3 سال قبل
پاسخ به  Artamis

من بیشترااااا!

Artamis
Artamis
3 سال قبل
پاسخ به  Aban

نه من بیشتر!

Aban
3 سال قبل
پاسخ به  Artamis

فقط مننن!

Aban
3 سال قبل

نسی ی سر ب روبیک بزن!

Artamis
Artamis
3 سال قبل
پاسخ به  Aban

اومدم!

مرسی ازت!

Aban
3 سال قبل
پاسخ به  Artamis

قربون تو
ایشالا ک ب نتیجه برسی😘

ayliiinn
3 سال قبل

عاه زنشو کتک زده!
.
.
زیبا بود نسی!

Artamis
Artamis
3 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

اره ایلین زنش رو میزنه !

واین یه تیکه کوچیکشه!

Artamis
Artamis
3 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

قربونت جان دلم!

ایلینییی بیااا بوشهررررر!

شیرین
شیرین
3 سال قبل

عالی با قلبم من بیچاره این کارا نکن
عالی بود خسته نباشی عزیز دلم
در دلم غوغاست ،بهتر است راز دار بمانم
خسته نباشی پاینده و موفق باشی گلم

Artamis
Artamis
3 سال قبل
پاسخ به  شیرین

قربونت برم شیرینم ببخشید عزیزم پارت ها دیر شد پارتقبلی جوابت دادم فک کنم ندیدی!

شیرین
شیرین
3 سال قبل
پاسخ به  Artamis

چرا دیدم وقتی من و محرم خودت نمیدونی منم ترجیح میدم یه دوست معمولی باقی بمونم یه دوستی که ازت چیزی نمی خواد جز اینکه همیشه بخندی همین و بس اصلا ناراحت نشدم وقتی نمی خوای بگی منم اصرار نمیکنم الهی خنده از لبت جدا نشه آمین دوست دار همیشگی تو شیرین می بوسمت از راه دور فدایی داری

Artamis
Artamis
3 سال قبل
پاسخ به  شیرین

دورت بگردممم عشق دلممم تو جونمیااا

بقران اینجوری نیست !

اینجا نمی تونم بگم وگرنه توهم خواهریمی!

Tir
Tir
3 سال قبل

خیلی قشنگ و پر معنی بود 🥀🍂✨✨✨
خسته نباشی نسبی جونم ❣️
Grazie مرسی ❣️😍

Artamis
Artamis
3 سال قبل
پاسخ به  Tir

فدات شم عزیزم !

خوشحالم دوست داری باعث افتخاره که منو همراهی میکنی ورمانم میخونی!

Tir
Tir
3 سال قبل
پاسخ به  Artamis

قربونت نسبی جونم ❣️😍
.
.
قطعا رمان تو جزو بهترین هاست و من از خوندنش خیلی لذت میبرم ✨

Artamis
Artamis
3 سال قبل

سلام همراهان آشوب دوستان گلم ،ببخشید دیر شد بفرمایید پارت جدید!

امیدوارم خوشتون بیاد!

دسته‌ها
27
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x