27 دیدگاه

رمان آشوب پارت ۹

5
(1)

#پارت۳۵
#آشوب

-علائم اش چیه؟!

-خوب عزیزم پیداس دیگه !…

شکاکه ، وفکر میکنه تو بهش خیانت میکنی!

این یکی!…

دو ،همیشه فکر میکنه حق با خودشه !…

الان تو که بهش گفتی بیا بریم پیش روان شناس ،نگفت که ؛نمیخوام درمورد مسائل شخصی زندگیم صحبت کنم ودرمورد زندگیم به کسی چیزی بگم؟!…

الناز با تعجب میگوید:

-واییی واقعا همین رو گفت !…

به زور واینقدر التماس کردم ،تا اخر راضی شد .

-خب عزیزم معلومه این رو میگه !!!….

کینه ای هستن وفکر میکنن وقتی درمورد زندگیشون به کسی چیزی بگن به شخصیتشون توهین شده !…

-واییی آشوب،دقیقا همینجوره !!…

وادامه میدهد:

-متاسفانه ،خوشونت علیه زنان هم کرده ،

یعنی زن خودشو میزنه ؛زن ستون خونست وقتی ستون خانه مشکل داشته باشه ،با یه لغزش خانه آوار میشه!….

چند تقه به در میخورد وپس از آن ایرین وارد میشود وروبه هردو میکند ومی گوید:

-مهمنتون اومدن ،خانوم جهان دیده ؛بفرسم داخل؟!

الناز سریع برمیخزد وبه اتاق استراحت میرود .

روبه منشی اش میکند ومیگوید:

-پنج دقیقه دیگه بفرستش داخل!!…

آشوب بلند جوری که الناز بشنود میگوید:

-لطفا هرچیزی شد جواب نده !…خواهش میکنم!…

برای اینکه فکر نکند منتظر او بوده است .

گفته بود که پنج دقیقه دیگر اورا به اتاقش بفرستند.

چند تقه به در میخورد،بفرماییدی میگوید.

مردی قدبلند وظاهری بسیار مظلوم وارد اتاق میشود،اولین چیزی که در ذوق میزند اخم هایش است.

بلند میشود وبا خوش رویی میگوید:

-خوش اومدین آقای ایمانی،بفرمایید بشینید!!

اشاره ای به کاناپه های روبه رو میکند .

پس از اینکه می نشیند می گوید:

-چی میل دارین آقای ایمانی؟!

آب ،چای،نسکافه،کاپ چینو،قهوه، ؟!…. #پارت۳۶
#آشوب

سرش را پایین انداخته است ونگاهش به زمین است.

میترسد نگاهش به آشوب بی افتد ،ودچار گناه شود!!…

پوزخندب میزند که او با لحن نه چندان خوشایندی میگوید:

-نیومدم اینجا چیزی میل بکنم ،اومدم ببینم چی از سر زندگیم میخوایین؟!

آشوب با آرامش می گوید:

-آقای ایمانی!..

ما نیومدیم اینجا دعوا کنیم اومدیم درمورد همسرتون صحبت کنیم!…

شما فکر می کنید همسرتون به شما خیانت میکنه،درصوررتی که اینجور نیست!!….

مرد با خشم میگوید:

-تو از کجا مطمعنی ؟!…

من مطمعنم الناز به من خیانت کرده !!…

اینبار اوست که می گوید:

-اتفاقا ،نظر الناز این بود که شما به اون خیانت میکنید؛…

یک دستی میزند.

که مرد جوابش را می دهد:

-خیانت چیه ؟!…

مرد تا گرفتن چهارتا زن مجازه …

داخل سنت پیامبرا هم هست ،مردا تا گرفتن چهارتا آزاد هستند.

شکش درست درآمده بود ،او بود که خیانت کرده بود؛…..

پوزخند میزند ومی گوید:

-درسته که تو آزادی که چهارتا زن بگیری ،ولی دلیل نمیشه که به زنت خیانت کنی ،در صورتی تو باید زن بگیری که زنت ،نیازات رو برطرف نکنه ،از لحاظ خانه داری وهمسر داری کوتاهی کنه ؛ولی همسر شما هیچ کدوم رو کم نزاشن …

مرد هنوزم نگاهش به زمین است .

که می گوید:

-من بچه میخوام فرزند میخوام !…

این زن اجاقش کوره…

پیامبرا گفتن باید نسلتون رو ادامه بدید!…

طاقتش طاق میشود ونمی تواند خودش را کنترل کند #پارت۳۷
#آشوب

-شما که دم از دینِ وایمان امام حسین (ع) می زنین،اینجور هستید !….وای به حالِ دیگران …

اهل بیتمون گفتن زن حاملت رو بزن ،که بچش سقط بشه؟!…

شماها دارین چیکار میکنین؟!…

میخواین به کجا برسین؟!…

چرا واقعااا ؟!…

با شوک نگاهش میکند وزیر لب میگوید:

-بچه ؟!….

آشوب باخشم می گوید:

-بله بچه !!…

بعد شما میگین زنم خیانت کرده ؟!..

خجالت نمی کشین تهمت میزنین؟!…

من گفتم باهم صحبت کنیم مشکلتون حل شه !!…

شما باید درمان شید!…

مرد بلند میشود وبا عصبانیت می گوید:

-تو ،تو اجازه نداری واسه زندگی من تصمیم بگیری!!…

تو اگه بلدی نسخه واسه زندگی خودت بنویس …نمیخواد واسه زندگی من نسخه بنویسی تویی که مشکل داری!…و….

نمیگذارد ادامه دهد :

-برو بیرون..

برو اقا …

برو..

مرد بیرون می رود .

روی زمین آوار میشود خودش از خودی زخم خورده بود .

دگر از غریبه ها چه انتظار داشت،

«در دلم غوغاست،اما راز داری بهتر است….»

#پارت۳۸
#آشوب

بلند زیر گریه میزند ،الناز با حالی خرابتر از او از اتاق بیرون می آید.

میرود وروبه رویش می نشیند وبا صدای بغض داری می گوید:

-ناراحت نشو !خودت میدونی اون مریضه!

مگر دگر جای ناراحتی هم داشت ؟!
چرخ گردون زندگی میچرخه ،یه روز پشیمون میشه از حرفاش؛دنیا همیشه اینجور نیست!ناراحت نشو !

آشوب با حالی خراب می گوید:

-دلم میگیرد از این دنیا،
دلم میخواد برم فریاد بکشم ،
جیغ بزنم بگم:

دنیا از چه میبالی ؟!….
به دل شکسته ما!….
به سرنوشت تلخ ما؟!..
به خیانت آدمهایت؟!…
به سیاهی شب خود؟!..

به تلخی روزگارت؟!…

دقیقا به چی این دنیا ،میبالی ؟!…

خسته ام ،خسته که از خودی وغریبه زخم زبون شنیدم ،

گاهی اوقات دلم میخواد؛ خودم رو از تنم در بیارم ،بشورمم بچلانم ،روی طناب حیاطمان پهن کنم ،فردا بیایم ببینم که ،باد مرا با خود برده است…..

الناز سری تکان می دهد ومی گوید:

-پینوکیو چه دل خوشی داشت دوست داشت مثل ما انسان ها بشه،انسان های که فقط بلدیم نمک بپاشیم روی زخم های همدیگه ،همدیگر رو ناراحت کنیم ،
«پینوکیو چوبی بمان،آدمها سنگیند دنیایشان قشنگ نیست!..»

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
اشتراک در
اطلاع از
guest

27 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Tir
Tir
3 سال قبل

نسبی جونم پارت بعدی رو کی میزاری ؟

Artamis
Artamis
3 سال قبل

!!!

Khadijeeh
Khadijeeh
3 سال قبل

خیلیی عالیه نسی جون ادامه بده عزیزم انشالله موفق باشی🥰😍👌

Artamis
Artamis
پاسخ به  Khadijeeh
3 سال قبل

خدیجمممم خدیجممممم

Artamis
Artamis
پاسخ به  Khadijeeh
3 سال قبل

فدات شم عزیز دل برقرار باشی عزیز دل!

Roz
Roz
3 سال قبل

خیلی عاولی بود نسی جانم عشقم!!😌❤

Artamis
Artamis
پاسخ به  Roz
3 سال قبل

قربونت عزیز دل خوشحالم خوشت اومده ودنبال میکنی!

Roz
Roz
پاسخ به  Artamis
3 سال قبل

لیبرالیستی زیبام❤🥰

Aban
3 سال قبل

اوه
خیلی خوب بود که
خسته نباشی نسی❤

Artamis
Artamis
پاسخ به  Aban
3 سال قبل

قربونت ابان فداتما!

Aban
پاسخ به  Artamis
3 سال قبل

من بیشترااااا!

Artamis
Artamis
پاسخ به  Aban
3 سال قبل

نه من بیشتر!

Aban
پاسخ به  Artamis
3 سال قبل

فقط مننن!

Aban
3 سال قبل

نسی ی سر ب روبیک بزن!

Artamis
Artamis
پاسخ به  Aban
3 سال قبل

اومدم!

مرسی ازت!

Aban
پاسخ به  Artamis
3 سال قبل

قربون تو
ایشالا ک ب نتیجه برسی😘

ayliiinn
عضو
3 سال قبل

عاه زنشو کتک زده!
.
.
زیبا بود نسی!

Artamis
Artamis
پاسخ به  ayliiinn
3 سال قبل

اره ایلین زنش رو میزنه !

واین یه تیکه کوچیکشه!

Artamis
Artamis
پاسخ به  ayliiinn
3 سال قبل

قربونت جان دلم!

ایلینییی بیااا بوشهررررر!

شیرین
شیرین
3 سال قبل

عالی با قلبم من بیچاره این کارا نکن
عالی بود خسته نباشی عزیز دلم
در دلم غوغاست ،بهتر است راز دار بمانم
خسته نباشی پاینده و موفق باشی گلم

Artamis
Artamis
پاسخ به  شیرین
3 سال قبل

قربونت برم شیرینم ببخشید عزیزم پارت ها دیر شد پارتقبلی جوابت دادم فک کنم ندیدی!

شیرین
شیرین
پاسخ به  Artamis
3 سال قبل

چرا دیدم وقتی من و محرم خودت نمیدونی منم ترجیح میدم یه دوست معمولی باقی بمونم یه دوستی که ازت چیزی نمی خواد جز اینکه همیشه بخندی همین و بس اصلا ناراحت نشدم وقتی نمی خوای بگی منم اصرار نمیکنم الهی خنده از لبت جدا نشه آمین دوست دار همیشگی تو شیرین می بوسمت از راه دور فدایی داری

Artamis
Artamis
پاسخ به  شیرین
3 سال قبل

دورت بگردممم عشق دلممم تو جونمیااا

بقران اینجوری نیست !

اینجا نمی تونم بگم وگرنه توهم خواهریمی!

Tir
Tir
3 سال قبل

خیلی قشنگ و پر معنی بود 🥀🍂✨✨✨
خسته نباشی نسبی جونم ❣️
Grazie مرسی ❣️😍

Artamis
Artamis
پاسخ به  Tir
3 سال قبل

فدات شم عزیزم !

خوشحالم دوست داری باعث افتخاره که منو همراهی میکنی ورمانم میخونی!

Tir
Tir
پاسخ به  Artamis
3 سال قبل

قربونت نسبی جونم ❣️😍
.
.
قطعا رمان تو جزو بهترین هاست و من از خوندنش خیلی لذت میبرم ✨

Artamis
Artamis
3 سال قبل

سلام همراهان آشوب دوستان گلم ،ببخشید دیر شد بفرمایید پارت جدید!

امیدوارم خوشتون بیاد!

دسته‌ها

27
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x