رمان بگذار اندکی برایت بمیرم پارت 75 - رمان دونی

 

 

 

 

نازنین به دفاع از امیرعلی گفت: یبس نیست من روم نمیشه وگرنه وقتی شروع کنه به بوسیدن دیگه ول کن نیست…!

 

سایه مبهوت گفت: دختری هنوز…؟!

 

ابروهای نازنین بالا رفت.

-نباید باشم…؟!

 

سایه متعجب خندید…

-دمش گرم خیلی خودداره….نه خوشم اومد..!!!

 

عصبانی از موضوعی که راه انداخته بودند، ظرف های ماست و ترشی را توی سینی کوچکی چیدم و ان را بلند کردم…

-به جای این حرفا زود وسیله ها رو آماده کنین که الانه عمه فرشته غضب کنه…!!!

 

 

سایه نگاه کشدار و پر معنی بهم کرد و مشغول کارش شد…

درست بود خودم و دخترانگی ام را به راحتی در اختیار امیریل گذاشتم اما پشیمان نبودم چون عاشقش بودم ولی حال که نازنین را می دیدم، می فهمیدم اشتباه کرده بودم…!!!

 

ولی من ان موقع فکرم فقط داشتن امیریل بود نه آنکه بفهمم چقدر کارم بچه گانه و از روی احساسات هیجانی و لحظه ای بوده که حال وقتی بهش فکر می کردم به این نتیجه می رسیدم که دختر یا یک زن هرچقدر عاشق باید دست نیافتنی باشد.

 

****

راوی

 

با بلند شدن حاج یوسف از جایش بلند شد و رو به پدرش گفت: میشه حرف بزنیم…؟!

 

حاج یوسف کمی متعجب پسر بزرگش را برانداز کرد.

-خیر باشه باباجان…؟!

 

امیریل محجوب گفت: خیره حاجی… اجازه میدین…؟!

 

حاج یوسف دوباره نشست و امیریل هم رو به رویش…

-خب بگو می شنفم بابا….!!!

 

امیریل کمی این پا و ان پا کرد.

-می خوام… محرمیتم رو با رستا رسمی کنم…!

 

#پست۳۱۷

 

 

 

حاج یوسف تعجب نکرد و زودتر از اینها منتظر بود.

-بالاخره وا دادی…؟!

 

 

امیریل خندید…

-خیلی وقته وا دادم… نقل امروز و دیروز نیست… می خیلی وقته خاطرخواشم…!!!

 

چشمان حاج یوسف برق زد.

-می دونم باباجان… از همون بچگیش عاشق این بودی که وقتی چشم باز می کنه فقط نگاش کنی…!

 

 

امیریل سرخ شده سر به زیر برد…

تمام بچگی رستا پیش چشمانش نقش بست…

موهای طلایی و چشمان روشنش….

پوست لطیف و سفیدش…

شیرین زبانی و تخس بودنش…

 

-با زندایی ستاره صحبت کنین و هرچه زودتر قرار خواستگاری رو بزارین و بعدش هم بریم برای عقد محضری…!

 

 

حاج یوسف متعجب به چهره مصمم پسرش نگاه کرد و نگران گفت: خدایی نکرده مشکلی پیش اومده…؟!

 

 

امیر ابتدا متوجه منظورش نشد ولی بعد دوهزاری اش افتاد و تا بناگوش سرخ شد.

هرچند با رستا چند بار سکس داشته ولی دلیل نمی شد کسی جز خودشان بداند…

-نه حاجی این چه فکریه فقط می خوام اسمم رو رستا باشه تا دیگه هیچ خواستگاری براش پیدا نشه…!!!

 

 

حاج یوسف خندید.

-آهان پس ترسیدی…!

 

-نترسیدم همین الانشم رستا زنمه اما نه صیغه، می خوام عقد دائمم باشه…!!!

 

-نظر رستا چیه…؟!

 

رستا فعلا در حالت قهر به سر می برد اما قرار نبود به حال او دست نگه دارد… زن عقدی اش می شد تا دست و بالش برای هرکاری باز باشد… مخصوصا خفت کردن هایش…!!!

دروغ مصلحتی هم مشکلی که ندارد، دارد…؟!

جای او هم تصمیم گرفت.

-رستا هم موافقه….!!!

 

#پست۳۱۸

 

 

 

خیلی دوست داشت واکنش رستا را ببیند، بی شک قبول که نمی کرد هیچ شده از لجش با یکی دیگر ازدواج کند، حتما این کار را انجام می داد…

ولی او نمی گذاشت به سادگی رستا زن دیگری شود…

 

قرار بود حاج یوسف با حاج رضا و آقاجان صحبت کند و بعد در نهایت با توجه به حال ستاره خانوم او را در جریان بگذارند…

 

 

تمام فکر و ذهنش رستا بود.

ان دختر با تمام متفاوت بودنش بدجور خودش را در دل امیر جای داده بود.

دلش تنگ یکی شدن با او بود ولی دوست داشت دخترک زن عقدی اش باشد و او دستش باز که هرکاری خواست راحت تر بتواند انجام دهد…!!!

 

-ذهنت مشغوله… اونوقت تا حالا فقط داری روی تردمیل می دویی…!

 

 

سمت عماد چرخید.

ذهنش از دیروز درگیر رستا شده بود.

تردمیل را خاموش کرد و از رویش پایین آمد.

با حوله عرق روی پیشانی اش را پاک کرد و سمت بطری آب رفت و مقداری خورد.

-ذهنم درگیر رستاس…!

 

عماد کنارش آمد و نگران بود.

-اتفاقی افتاده…؟!

 

امیر نیم نگاهی بهش کرد.

-با حاج یوسف حرف زدم راجع به رستا حرف زدم… تصمیم دارم رابطمون رو جدی کنم…!

 

 

عماد ابتدا متعجب شد ولی رفته رفته لبخندی روی لبش شکل گرفت و سپس امیر را توی آغوشش کشید…

-داداش تبریک میگم… کار خوبی می کنی…!

 

امیر تشکر کرد اما لبخند نصفه نیمه اش عماد را دل نگران کرد.

-نگرانیت برای چیه…؟!

 

 

امیر خیره نگاهش کرد.

-می ترسم رستا ردم کنه…!!!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 71

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان توهم واقعیت به صورت pdf کامل از عطیه شکوهی

        خلاصه رمان:   رها دختری از یک خانواده سنتی که تحت تاثیر تفکرات قدیمی و پوسیده خانواده اش مجبور به زندگی با مردی بی اخلاق و روانی می‌شود اما طی اتفاقاتی که میفتد تصمیم می گیرد روی پای خودش بایستد و از ادامه زندگی اشتباهش دست بکشد… اما حین طی کردن مسیر ناهمواری که پیش رو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طلایه pdf از نگاه عدل پرور

  خلاصه رمان :       طلایه دخترساده و پاک از یه خانواده مذهبی هست که یک شب به مهمونی دوستش دعوت میشه وتوراه برگشت در دام یک پسر میفته ومورد تجاوز قرار می گیره دراین بین چند روزبعد برایش خواستگار قراره بیاید و.. پایان خوش به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نشسته در نظر pdf از آزیتا خیری

  خلاصه رمان :     همه چیز از سفره امام حسن حاج‌خانم شروع شد! نذر دامادی پسر بزرگه بود و تزئین سبز سفره امیدوارش می‌کرد که همه چیز به قاعده و مرتبه. چه می‌دونست خانم‌جلسه‌ایِ مداح نرسیده، نوه عموی حاجی‌درخشان زنگ می‌زنه و خبر می‌ده که عزادار شدن! اونم عزای کی؟ خود حاجی و پسر وسطیش، صابر و تازه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شهر بی یار pdf از سحر مرادی

  خلاصه رمان :     مدیرعامل بزرگترین مجموعه‌ی هتل‌‌های بین‌الملی پریسان پسری عبوس و مرموز که فقط صدای چکمه‌های سیاهش رعب به دلِ همه میندازه یک شب فیلم رابطه‌ی ممنوعه‌اش با مهمون ویژه‌ی اتاقِ vip هتلش به دست دخترتخس و شیطون خدمتکار هتلش میفته و…؟   «برای خوندن این رمان به کانال رمان من بپیوندید» به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در وجه لعل pdf از بهار برادران

  خلاصه رمان :       لعل دوست پسر و کارش را همزمان از دست می دهد و در نقطه ای که امیدی برای پرداخت بدهی هایش ندارد پاکتی حاوی چندین چک به دستش می رسد… امیرحسین داریم بسیار خفن… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاه ماهی pdf از ساغر جلالی

  خلاصه رمان :     حاصل یک شب هوس مردی قدرتمند و تجاوز به خدمتکاری بی گناه   دختری شد به نام « ماهی» که تمام زندگی اش با نفرت لقب حروم زاده رو به دوش کشیده   سردار آقازاده ای سرد و خشنی که آوازه هنرهایش در تخت سراسر تهران رو پر کرده بود…   در آخر سر

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x