رمان حورا پارت 174

4.4
(250)

 

 

 

 

 

 

پله‌ها را بالا رفتم، به محض اینکه پا در راهرو گذاشتم، قباد از در اتاق مشترکش با لاله خارج شد، اینکه در این ساعت خانه باشد عجیب نبود، اکثر اوقات در این ساعت کارگرهای ساختمان نبودند، یا شرکت را به وحید میسپرد، این اواخر بیشتر پیش لاله بود، پیش خودش بچه‌اش را حمل میکرد دیگر!

 

سر به زیر سعی کردم اهمیتی به حضورش ندهم، به سمت اتاق رفتم که صدای آرامش متوقفم کرد:

 

_ کجا بودی؟ چرا انقدر بی حالی؟

 

خونسرد لب زدم:

_ دنبال کار…الانم خسته‌م، عصر بخیر!

 

و در را روی صورتش بستم. بوی عطرش آزارم داد، چرا اینگونه میشد نمیدانم! به گمانم بخاطر بچه بود…یعنی به قباد ویار داشتم؟ الحمدلله که از او بدم می‌آمد جای اینکه خوشم بیاید!

 

روی تخت ولو شدم، لحظه‌ای نگران اینکه مبادا به بچه ضربه‌ای وارد کرده باشم نیم خیز شدم اما…چه میکردم؟

اصلا چه میخواستم؟ باید چه میکردم؟

البته که، هرچه میکردم نباید قباد میفهمید من باردارم…

 

موبایلم را برداشتم و مشغول تحقیق شدم، علائم بارداری…ویارهای مختلف، سونو و شرایط کسی که سابقه‌ی کیست داشته باشد و هرچیزی که به من مربوط شود…انقدر گشتم و گشتم تا اینکه با همان موبایل روشن چشمانم به خواب رفت.

 

با صدای زنگ موبایل و ویبره‌اش روی سینه‌ام از جا پریدم، هوا تاریک بود، چراغ خاموش!

موبایل را برداشتم و گیج بدون نگاه به شماره تماس را وصل کردم:

_ الو؟

 

سکوت پشت تلفن گیجم کرد:

_ الو؟ بفرمایید؟

 

_ حورا؟

 

چشم ریز کرده نشستم، صدای همان زن بود، همان که دفعه‌ی قبل هم تماس گرفته بود.

_ بله خودمم…

 

_ حالت خوبه؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 250

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
c87425f0 578c 11ee 906a d94ab818b1a3 scaled

دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو…
InShot ۲۰۲۳۰۵۲۳ ۲۳۱۴۰۶۳۸۵

دانلود رمان طلایه pdf از نگاه عدل پرور 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       طلایه دخترساده و پاک از یه خانواده مذهبی هست که یک شب به مهمونی دوستش دعوت میشه وتوراه برگشت در دام یک پسر میفته ومورد تجاوز قرار می گیره دراین بین چند روزبعد برایش خواستگار قراره بیاید و.. پایان خوش
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۷۰۷۱۸۶

دانلود رمان همقسم pdf از شهلا خودی زاده 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       توی بمباران های تهران امیرعباس میشه حامی نیلوفری که تمام کس و کار خودش رو از دست داده دختری که همسایه شونه و امیر عباس سال هاست عاشقشه … سال ها بعد عطا عاشق پیونده اما با ورود دخترعموی بیمارش و اصرار…
InShot ۲۰۲۳۰۵۲۹ ۲۳۲۳۱۳۸۷۱

دانلود رمان به گناه آمده ام pdf از مریم عباسقلی 0 (0)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان :   من آریان پارسیان، متخصص ۳۲ ساله‌ی سکسولوژی از دانشگاه کمبریج انگلیسم.بعد از ده سال به ایران برگشتم. درست زمانی که خواهر ناتنی‌ام در شرف ازدواج با دشمن خونی‌ام بود. سایا خواهر ناتنی منه و ده سال قبل، وقتی خانوادمون با فهمیدن حاملگی سایا متوجه رابطه‌ی…
images 1

رمان هیچکی مثل تو نبود 1.7 (3)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان هیچکی مث تو نبود خلاصه : آنا مفخم تک دختر خانواده مفخم کارشناس ارشد معماریه. بی کار و جویای کار. یه دختر شاد و سر زنده که با جدیت سعی میکنه مطابق میل پدرو مادرش رفتار کنه و اونها رو راضی نگه داره. اما چون اعتقادات و…
1648622752 R8eH6 scaled

دانلود رمان هذیون به صورت pdf کامل از فاطمه سآد 3 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان:     آرنجم رو به زمین تکیه دادم و به سختی نیم‌خیز شدم تا بتونم بشینم. یقه‌ام رو تو مشتم گرفتم و در حالی که نفس نفس می‌زدم؛ سرم به دیوار تکیه دادم. ساق دستم درد می‌کرد و رد ناخون، قرمز و خط خطی‌اش کرده…
InShot ۲۰۲۳۰۵۲۷ ۱۱۳۲۵۲۳۹۷

دانلود رمان دیوانه و سرگشته pdf از محیا نگهبان 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :   من آرمین افخم! مردی 34 ساله و صاحب هولدینگ افخم! تاجر معروف ایرانی! عاشق دلارا، دخترِ خدمتکار خونمون میشم! دختری ساده و مظلوم که بعد از مرگ مادرش پاش به اون خونه باز میشه. خونه ایی که میشه جهنم دلی، تا زمانی که مال من…
IMG 20230127 013752 8902 scaled

دانلود رمان نیم تاج pdf از مونسا ه 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       غنچه سیاوشی،دختر آروم و دلربایی که متهم به قتل جانا ، خواهرزاده‌ی جهان جواهری تاجر بزرگ تهران و مردی پرصلابت می‌شه، حکم غنچه اعدامه و اما جهان، تنها کس جانا… رضایت می‌ده، فقط به نیت اینکه خودش ذره ذره نفس غنچه‌رو بِبُره!

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

19 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
روا
روا
3 ماه قبل

وایییی یعنی این زنه میتونه کی باشه

آخرین ویرایش 3 ماه قبل توسط فاطمه موحدی
میشا
میشا
3 ماه قبل

نویسنده چرا همش دو خط میدی والا ی 10دقیقه وقت بزار یکم طولانی پارت بنویس ای بابا اگه اینجوری پیش بره دوسال بعد حتما قباد میفهمه حورا حاملس

آخرین ویرایش 3 ماه قبل توسط میشا
......
......
پاسخ به  میشا
3 ماه قبل

نویسنده خیلی وقته رمانم تموم کرده…رمانش آمادس داره قطره چکونی میکنه بقیه ترغیب شن رمانو بخرن.. اینجور که این قراره پیش بره تا سه سال آینده هم تموم نمیشه

........
........
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
3 ماه قبل

نویسنده این پارتا رو خیلی وقته نوشته… اگه اشتراکشو خریده باشین میفهمین

آخرین ویرایش 3 ماه قبل توسط ........
........
........
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
3 ماه قبل

میدونم داش😂😐 منظورم اینه وی آی پی خیلی جلوتر از اینه.. این‌خود نویسنده اس که داره تیکه تیکه پارت میده که بقیه برن وی آی پیو بخرن🚶🏽

Royal
Royal
3 ماه قبل

از در اتاق تا اومد داخل اتاق یه پارت ؟

ساناز
ساناز
پاسخ به  Royal
3 ماه قبل

بالاخره اینم هنر هرکسی نیست که این فاصله رو یه پارت کنه😂😂⁦🤦🏻‍♀️⁩😐

fateme
fateme
3 ماه قبل

معلومه نویسنده چه کسشری مینویسه؟ پارت قبل گفت صداشون از پذیرایی میاد این پارت گفت از اتاق مشترکشون زد بیرون، تلپورت کردن؟ مسخره ، خودشم یادش میره چی مینویسه

yegann
yegann
پاسخ به  fateme
3 ماه قبل

اشتب متوجه شدی خواهر..پارت قبل لاله و مامان قباد و اینا تو پذیرایی بودن زر میزدن ک حورا گفت ینی قبادم اونجا هست که اینطوری حرف میزنن؟؟ینی قباد اونجا نبود و وقتی ک حورا رفت بالا میخاست بره تو اتاقش قباد از دستشویی اومد بیرون و تو جمع اونا نبوده اصن)

fateme
fateme
پاسخ به  yegann
3 ماه قبل

عه، چقدر نویسنده بنده خدا و فحش دادم😂😔مرسی روشنم کردی😂😂

yegann
yegann
پاسخ به  fateme
3 ماه قبل

قربانت😂😂دیگه نویسنده ب این نخود مغزی هم که ما فک میکنیم نیس

خواننده رمان
خواننده رمان
3 ماه قبل

حورا تا کی میخواد حاملگی رو از قباد پنهان کنه
آووکادو و هامین امروز نیست؟

رهگذر
رهگذر
پاسخ به  خواننده رمان
3 ماه قبل

داداش میشه یه خلاصه بگی اووکادو چی شد ؟ از اونجایی که اشتراکی شد دیگه نخوندم

Hhhhh
Hhhhh
پاسخ به  رهگذر
3 ماه قبل

منم نخوندم راس میگه ی خلاصه بگو🥺

خواننده رمان
خواننده رمان
پاسخ به  رهگذر
3 ماه قبل

هیچی والا اونم بدتر از حورا امید تو تصادف حافظشو از دست داده الکی کشش میده دو خط پارت بی محتوابا آلا داره میجنگه رفته سراغ نفس دوست دختر قبلیش

دسته‌ها

19
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x