رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 101 - رمان دونی

🌓🌓 دختر نسبتا بد🌓🌓

از وقتی پیک اومد بیمارستان و بسته ی من رو بهم تحویل داد واسه تموم شدن تایم کاری اونقدر هیجان داشتم که دل تو دلم نبود برای همین به محض اینکه فهمیدم آزادم و میتونم برم فورا و بی تعلل و فوت وقت همراه منیژ از اونجا زدم بیرون.
دستمو فشرد و گفت:

-مراقب خودت باش به چیزایی که نگرانشون هستی هم فکر نکن…

لبخند زدم و گفتم:

-چشممم

چشمک زد و گفت:

-چندتا کتاب آموزشی هم دارم فعه ی بعد برات میارم

-مرسی عزیزم

ماچم کرد و بعد هم باعجله راهش رو جدا کرد و سمت دیگه ای رفت.
رفتم سمت ایستگاه تا تاکسی بگیرم که تلفنم زنگ خورد.
فکر کردم نیما هست و باز میخواد کلی نصیحت و سفارش بکنه که حتما دربست بگیرم و مراقب خودم باشم اما وقتی گوشیمو توی دست گرفتم و چشمم به شماره و اسم پگاه افتاد تقریبا خشکم زد.
خوشحال شدم از اینکه هنوز منو یادش بود اما
راستش بهتر بود بگم از طرفی خوشحال شده بودم از تماسش اما از یه طرف دیگه تعجب کردم که چرا یهو تصمیم گرفت به من بقول خودش بی وفا زنگ بزنه!
البته…به لطف شبکه های مجازی باهم یه نیمچه ارتباطی داشتیم اما این تماس بیخودیش یکم واسم عجیب بود.
تماس رو جواب دادم و همزمان دستمو برای تاکسی تکون دادم.تا گفتم الو با همون صدای پر انرژیش شروع کرد گله کردن:

“پس راسته خوشگلا بی وفا و بی معرفتن!”

خندیدم و گفتم:

“پگاااااه جوووونم.قربونت برم من…باور کن من هر وقت حالم خوب بود و فرصت داشتم به تو پیام دادم.
نشون به این نشون که تو الان خط جدید منو داری…”

با همون لحن و صدای بانمکش گفت:

“باشه بابا…اینم ازت قبول میکنیم”

یه تاکسی واسم نگه داشت.
سوارشدم با گفتن کلمه ی دربست و دادن ادرس درو بستم و پرسیدم:

” خب پگاه جون…چه خبر؟ چیکارا میکنی؟ در چه حالی؟ چیشد که یهو یاد من کردی؟ از تهرون چه خبر؟”

“فعلا که از تهران بیخبرم”

خرفشو گذاشتم پای شوخی و پرسیدم:

“چطور مگه؟”

کِسل جواب داد:

“چون اونجا نیستم”

“پس کجایی شیطون؟”

خیلی بی هوا و بی مقدمه گفت:

” من اوموم شیراز بهار
الانم زنگ زدم که ازت ادرس بگیرم بیام پیشت.
راستی خونتون کجاست ؟ به راننده تاکسی بگم منو کجا برسونه؟”

اونقدر از این حرفش جاخوردم که واسه چنددقیقه گیج و منگ فقط رو به رو رو نگاه میکردم بدون اینکه چیزی بگم.
احساس کردم داره سر به سرم میزاره وگرنه اون چه دلیلی داره بیاد شیراز.
لبخندی دست و پا شکسته زدم و پرسیدم:

“داری شوخی میکنی باهام آره !؟”

خیلی جدی جواب داد:

“نه چه شوخی ای…چند روز مرخصی گرفتم که بیام پیشت.عیب و ایرادی داره؟
ببینم …نکنه از اینکه میخوام بسام خوشحل نشدی !؟’

از اون حالت گیجی بیرون اومدم و جولب دادم:

” برو دیوونه !این چه حرفیه
ادرس رو برات پیامک میکنم.
من خودمم الان تاکسی گرفتم که برم خونه…اخه شیفت بودم…هم لوکیشن میفرستم هم آدرس رو برات پیامک میکنم”

“باشه عشقم…دارم میام پیشت جاده چه هموار…”

خندیدم و آهسته گفتم:

“دیوانه ”

تماس رو قطع کردم و دستمو پایین آوردم.
نه میدونست ازدواج کردم و نه حتی میدونست باردارم و صد البته وقتی بیاد کلی قراره نق بشنوم ازش بابت اینهمه اتفاق و بی اطلاعیش بشنوم!
نفس عمیقی کشیدم و سرمو به سمت پنجره چرخوندم.
اگه پگاه بخواد امشب پیشم بمونه برنامه با نیما کنسله!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.8 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان از هم گسیخته

    خلاصه رمان:     داستان زندگی “رها “ ست که به خاطر حادثه ای از همه دنیا بریده حتی از عشقش،ازصمیمی ترین دوستاش ، از همه چیزایی که دوست داشت و رویاشو‌در سر می پروروند ، از زندگی‌و از خودش… اما کم کم اتفاقاتی از گذشته روشن می شه و همه چیز در مسیر جدید و تازه ای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مگس

    خلاصه رمان:         یه پسر نابغه شیطون داریم به اسم ساتیار،طبق محاسباتش از طریق فرمول هاش به این نتیجه رسیده که پانیذ دختر دست و پا چلفتی دانشگاه مخرج مشترکش باهاش میشه: «بی نهایت» در نتیجه پانیذ باید مال اون باشه. اولش به زور وسط دانشگاه ماچش می کنه تا نامزد دختره رو دک کنه.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کلنجار

    خلاصه رمان :       داستان شرحی از زندگی و روابط بین چند دوست خانوادگی است. دوستان خوبی که شاید روابطشان فرای یک دوستی عادی باشد، پر از خوبی، دوستی، محبت و فداکاری… اما اتفاقی پیش می آید که تک تک اعضای این باند دوستی را به چالش میکشد و هرکدام به نحوی با این مسئله و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هوکاره pdf کامل از مهسا عادلی
دانلود رمان هوکاره pdf کامل از مهسا عادلی

    دانلود رمان هوکاره pdf کامل از مهسا عادلی خلاصه رمان: داستان درباره دو برادریست که به جبر روزگار، روزهایشان را جدا و به دور از هم سپری می‌کنند؛ آروکو در ایران و دیاکو در دبی! آروکو که عشق و علاقه او را به سمت هنر و عکاسی و تئاتر کشانده است، با دختری به نام الآی آشنا می‌شود؛

جهت دانلود کلیک کنید
رمان قاصدک زمستان را خبر کرد

  دانلود رمان قاصدک زمستان را خبر کرد خلاصه : باران دختری سرخوش که بخاطر باج گیری و تصرف کلکسیون سکه پسرخاله اش برای مصاحبه از کار آفرین برترسال، مردی یخی و خودخواه به اسم شهاب الدین می ره و این تازه آغاز ماجراست. ازدواجشان با عشق و در نهایت با خیانت باران و نفرت شهاب به پایان می رسه،

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سالاد به صورت pdf کامل از لیلی فلاح

    خلاصه رمان :     افرا یکی از خوشگل ترین دخترای دانشگاهه یکی از پسرای تازه وارد میخواد بهش نزدیک. بشه. طرهان دشمنه افراست که وقتی موضوع رو میفهمه با پسره دعوا میگیره و حسابی کتکش میزنه. افرا گیجه که میون این دو دلبر کدوم ور؟ در آخر با مرگ…   این رمان فصل دوم داره🤌🏻   به

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Nazi
Nazi
2 سال قبل

اگه خوشتون نمیاد نیاین بخونین الکی انتقاد کنید

Shila
Shila
2 سال قبل
پاسخ به  Nazi

الان یعنی شما خیلی از این سرعت پارت گذاری اینا راضی هستید دیگه درسته؟
بعد اینکه کل یک هفته فقط باید منتظر باشیم مثلا بهار از یه شیفت کاری برگرده خونه؟؟
مشکل اصلی اینه که آدم وقتی نصف یه رمان رو میخونه نمیتونه قید نتیجه رو بزنه😬

یاس
یاس
2 سال قبل

درسته رمان سکس نداره ولی بهار همش تو فکر اينه که با نیما برنامه داشته باشه پس ذهن آدم ناخودآگاه ميره سمت و سوی سکس به نظر من ارزش خوندن نداره من هي اينو ميگم باز ميام ميخونم ولی جدیدا دارم رمان های که موضوعش آسیب های اجتماعيه ميخونم اینم ميذارم واسه زنگ تفریحم بيام یکم بخندم به نویسنده که تو کف يه رابطس بهار يه شخصيته که نویسنده بهش پروبال ميده

Shila
Shila
2 سال قبل

همینکه ادامه اش سکس نیست عالیه😂😂هر چی میشه بشه

Tara
Tara
2 سال قبل

بله دیگ پگاه میاد خونه بهار و میشه مثل ماجرا مهرداد و بهار پگاه میره با نیما

زهرا
زهرا
2 سال قبل

😂😂😂 خدایا شکرت که تو ذوقش خورد

دیانا
دیانا
2 سال قبل

زری جون طبق خواستت برنامشون کنسل شد 😍🤣😂👏🏻

زری
زری
2 سال قبل
پاسخ به  دیانا

آخ خدا شکرت اولین بار بود اینقدر قشنگ خدا صدام رو شنید 😂😂

raha
raha
2 سال قبل

حس میکنم نویسنده میخواد ی کارمایی واسه بهار بسازه

مهدیس
مهدیس
2 سال قبل
پاسخ به  raha

اتفاقااا یعنی میگی این دوستشش میاد باهاشش خیانت میکنه نیما نه بابا. به نظر منن وقتی اینا دارنن درمورد مهرداد و اونیکی داشتن حرف میزنن نیما میشنوه بعد بیا جمع کنن

دسته‌ها
10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x