رمان دل دیوانه پسندم پارت 2

5
(1)

 

از اینکه تمایل نشون دادم خوشحال شد.. برای همین با حوصله توضیح داد:
_ رفتار های پرخاشگرانه داره ولی صحبت نمیکنه اما نگران نباشید خطری شمارو تهدید نمیکنه! با این حال بازم اطلاعات لازم رو از خود آسایشگاه بگیرید بهتره!

چشمی گفتم و باهاش خداحافظی کردم.. خداییش عاشق این استادم بودم یعنی دلم میخواست گازش بگیرم اینقدر که خوبه.. ازهمه مهمتر عاشق جمع و مفرد حرف زدناشم..

داشتم سربه زیر واسه خودم لبخند ملیح میزدم و راه میرفتم که محکم خوردم به یکی…

بدون اینکه سرمو بالا بیارم بوی عطرشو توی ریه هام کشیدم و آروم‌ گفتم:
+ ظاهرا عجله دارید استاد یاقوتیان.
و بعد همونطور که موهام رو زیر مقنعه میزدم نگاه خیرمو بهش دوختم

لبخند با نمکی زد:
_ بله عجله دارم کلاسم دیر شده ولی ظاهرا شماهم فکرتون زیادی درگیره که جسم به این بزرگی رو نمیبینید خانوم یاقوتیان
و بعد هم اشاره ای به هیکل ورزیدش کرد

متقابلا خندیدم و مثل خودش با پر رویی جواب دادم
+ اره فکرم درگیره داشتم راجع به پرونده پایان نامم فکر…
با اومدن استاد شفیعی که باماشین ازکنارمون رد میشد حرفم نصفه موند.

با جذبه ی همیشگیش دستی تکون داد به هر دومون خسته نباشیدی گفت ورفت..
با رفتنش مازیار نگاهی بهم کرد
_ کلاس داری؟

دستمو دور بند کولم انداختم
_ نه دیگه تمومم واسه امروز تو چی؟ کلاس داری؟
با سر تائید کرد…
_ اره جبرانی گذاشتم برای دانشجو هام.. بعدم با شیطنت ادامه داد:

_ البته جبرانی که بهونه اس دلم واسه چن تاییشون تنگ شده بود.. واسه همین خواستم تایم بیشتری باهاشون باشم..
بعدم چشمکی حوالم کرد که با دهن کجیه من رو به رو شد

همیشه دقیقا توی دانشگاه بود که نطقش باز میشد چون میدونست به خاطر شرایط نمیتونم بهش ری اکشنی نشون بدم.
با صدای مازیار دوباره نگاهمو بهش دوختم

_ خب حالا دپرس نشو.. بزا من کتابامو بردارم باهم بریم سر کلاس توهم که کلاس نداری تایمت خالیه
سرمو تکون دادم..
_ها؟ نه دپرس نشدم! سر کلاس چرا باید برم….

اما تو همون ثانیه به این فکر کردم که سر کلاسش میتونم جواب این خباثت هاشو بدم برای همین حرفمو عوض کردم و با دهن گشاد گفتم:

_اما خب حالا که فکرمیکنم زیادم مهم نیست بعدا میرم. برید کتاباتونو بردارید استاد من میرم تو کلاس زشته بعد از شما برسم
بعدم بدون اینکه بزارم جواب بده فورا ازش فاصله گرفتم.

مازیار پسر عموی من بود که چند سالی ازم بزرگ تر بود
دوتامون تو رشته ی روانشناسی تحصیل کرده بودیم. اما اون الان برای خودش به موفقیت های بالایی رسیده واستاد موفقی هم شده

مازیار استاد های جذاب دانشگاه بود و به خاطر کاریزمای خاصی که داشت همه رو جذب خودش میکرد
ولی خب اون مال منه و کسی حق نداره چپ نگاهش کنه!

ما همدیگر رو خیلی میخواستیم و رسما نامزد هم محسوب میشدیم البته تو دانشگاه جلوی بقیه طوری رفتار نمیکردیم که متوجه شرایطمون بشن بهش اعتماد کامل داشتم و شرایط کاریش رو هم درک میکردم

واسه همین هیچ وقت سر همچین موضوعاتی باهم بحث جدی نمیکردیم اما کلکل تا دلتون بخواد!
وارد کلاس شدم و روی یکی از صندلی ها نزدیک خودش نشستم

چند دقیقه ی بعد مازیار هم وارد کلاس شد و بعد از سلام کوتاهی شروع به درس دادن کرد یک روند توضیح میداد و هیچ صدایی هم از کسی شنیده نمیشد.. ازموندم پشیمون شدم.. درس های تکراری حوصلمو سر برد

کلافه دستمو زیر چونم گذاشتم و زیر لب طوری که بشنوه گفتم:
_حداقل یه کم نفس بگیر….
با جدیت سمتم برگشت مطمئن بودم شنید با این حال گفت:

_ سوالی دارین خانوم یاقوتیان؟ متوجه نشدم!
بیشعور! عمدا کرد.. صبرکن یک حالی ازت بگیرم!
سرمو تکون دادم و با حالت مسخره ای گفتم؛

_ نه استاد مفهومه راحت باشید
با لحن خاص راحتمی گفت و به کارش ادامه داد..
تا آخر کلاسش دیگه حرفی نزدم.

درسته که اومده بودم تا اذیتش کنم و جواب شیطونی هاشو بدم اما دلمم نمیخواستم جو کلاسش رو بهم بریزم و باعث دلخوریش بشم

از طرفی چون عادت نداشت که با کسی شوخی کنه نمیخواستم با گذشتن از رد لاینش این اجازه رو برای بقیه هم صادر کنم..
خیلی خوب میدونستم دانشجو ها منتظر یه همچین موقعیت هایی هستن

و بعد اداره کردن و برگردوند جو قبلی براش سخت میشد
برای همین ترجیح دادم سکوت کنم و از جذبه و اقتدار سر کلاسش لذت ببرم اما به موقع اش حالشو بگیرم!

تایم کلاس که تموم شد با خسته نباشیدی خیلی سریع کلاس رو ترک کرد پشت سرش یه گله دختر بلند شدن تا برن و ازش سوالاشونو بپرسن منم همراهشون از کلاس خارج شدم و پله ها رو پایین رفتم

با حوصله داشت جواب تک تکشون رو می داد که با دیدن نگاه غضبناکم آب دهنشو قورت داد و گفت:
_ خب بچه ها سوالاتون باشه برای تایم کلاس بعدی

بعد ازشون فاصله گرفت و کنار دفتر اساتید منتظرم ایستاد انگار من علافشم که منو بکاره و با دانشجو هاش خوش و بش کنه

بهش که رسیدم با اعتماد به نفس همیشگیش دست به رو سینه به دیوار تکیه داد و با لبخند کجش پرسید
_ خب چطور بودم؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
دانلود رمان پینوشه به صورت pdf کامل از آزیتا خیری

دانلود رمان پینوشه به صورتpdf کامل از آزیتاخیری 3.8 (6)

بدون دیدگاه
    دانلود رمان پینوشه به صورت pdf کامل از آزیتا خیری خلاصه رمان :   چند ماهی از مفقود شدن آیدا می‌گذرد. برادرش، کمیل همه محله را با آگهی گم شدن او پر کرده، اما خبری از آیدا نیست. او به خانه انتهای بن‌بست مشکوک است؛ خانه‌ای که سکوت…
InShot ۲۰۲۳۰۵۱۵ ۱۷۳۲۳۶۸۷۷

دانلود رمان شاهکار pdf از نیلوفر لاری 0 (0)

4 دیدگاه
    خلاصه رمان :       همه چیز از یک تصادف شروع شد، روزی که لحظات تلخی و به همراه خود آورد ولی می ارزید به آرزویی که سالها دنبالش باشی و بهش نرسی، به یک نمایشگاه تابلوهای نقاشی می ارزید، به یک شاهکار می ارزید، به یک…
InShot ۲۰۲۳۰۶۱۰ ۲۰۴۷۵۲۱۰۲

دانلود رمان ملت عشق pdf از الیف شافاک 4 (1)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان: عشق نوعی میلاد است. اگر «پس از عشق» همان انسانی باشیم که «پیش از عشق» بودیم، به این معناست که به قدر کافی دوست نداشته‌ایم. اگر کسی را دوست داشته باشی، با معناترین کاری که می‌توانی به خاطر او انجام بدهی، تغییر کردن است! باید چندان تغییر…
InShot ۲۰۲۳۰۷۰۳ ۰۱۲۶۵۰۱۱۲

دانلود رمان داروغه pdf از سحر نصیری 5 (1)

4 دیدگاه
  خلاصه رمان:       امیر کــورد آدمی که توی زندگیش مرد بار اومده و همیشه حامی بوده! یه کورد مرد واقعی نه لاته و خشن، نه اوباش و نه حق مردم خور! اون یه پـهلوونه! یه مرد ذاتا آروم که اخلاقای بد و خوب زیادی داره،! بعد از…
InShot ۲۰۲۴۰۲۲۵ ۱۴۲۱۲۴۸۹۴

دانلود رمان آسمانی به سرم نیست به صورت pdf کامل از نسیم شبانگاه 4.4 (8)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دقیقه های طولانی می گذشت؛ از زمانی که زنگ را زده بودم. از تو خبری نبود. و من کم کم داشتم فکر می کردم که منصرف شده ای و با این جا خالی دادن، داری پیشنهاد عجیب و غریبت را پس می گیری. کم کم…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۸ ۲۳۱۵۴۲۲۵۱

دانلود رمان عزرایل pdf از مرضیه اخوان نژاد 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :   {جلد دوم}{جلد اول ارتعاش}     سه سال از پرونده ارتعاش میگذرد و آیسان همراه حامی (آرکا) و هستی در روستایی مخفیانه زندگی میکنند، تا اینکه طی یک تماسی از طرف مافوق حامی، حامی ناچار به ترک روستا و راهی تهران میشود. به امید دستگیری…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
Screenshot ۲۰۲۲ ۰۳ ۳۱ ۲۲ ۴۴ ۲۴

دانلود رمان خلسه 0 (0)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:       “خلسه” روایتی از زیبایی عشق اول است. مارال دختر سرکش خان که در ۱۷ سالگی عاشق معراج سرد و مغرور میشود ولی او را گم میکند و سالها بعد روزی دوباره او را می‌بیند و …      
IMG 20230123 235630 047

دانلود رمان آغوش آتش جلد اول 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     یه پسر مرموزه، کُرده و غیرتی در عین حال شَرو شیطون، آهنگره یه شغل قدیمی و خاص، معلوم نیست چی میخواد، قصدش چیه و میخواد چی کار کنه اما ادعای عاشقی داره، چی تو سرشه؟! یه دختر خبرنگار فضول اومده تا دستشو واسه…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۹۴۳۰۶۲

دانلود رمان زهر تاوان pdf از پگاه 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       درمورد یه دختر به اسمه جلوه هستش که زمانی که چهار سالش بوده پسری دوازده ساله به اسم کیان وارد زندگیش میشه . پدر و مادرجلوه هردو پزشک بودن و وقت کافی برای بودن با جلوه رو نداشتن برای همین جلوه همه…
اشتراک در
اطلاع از
guest

12 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ثنا
ثنا
1 سال قبل

میشه جلو جلو رمان حدس نزنیدددد

...
...
1 سال قبل

پارت بعد رو نمیزارید ؟!🥲🥲💔

...
...
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

میشه فردا بخاطر اینکه امروز نگذاشتید دو تا بزارید لطفا 🙏🙏💜

...
...
1 سال قبل

پارت نداریم؟

Asaadi
Asaadi
1 سال قبل

زیاد بزال فاطمه جان❤

Ghazaleh Behzad
Ghazaleh Behzad
1 سال قبل

من یه رمان خونده بودم که بسی چرت بود اما موضوع کلیش همین جوری بود. ولی برعکس! یعنی دختره قصه دیوونه بود پسره روانشناس. پسره نامزد داشت ولی عاشق دیوونه شد و نامزدشو که خیللللی هم دوست داشت ترک کرد. شایدم اینجوری باشه ولی اگه اینجوری شه خیلی چرت میشه.

سپیده
سپیده
1 سال قبل

عه من فکر کردم الان میره با این دیوونه هه ازدواج میکنه
اینکه میخاد با پسرعموش عروسی کنه

Nahar
Nahar
پاسخ به  سپیده
1 سال قبل

عزیزم من موندم که چجوری تو سن کم استاد میشن؟😂😐 حداقل حداقل استاد جوون باشه سی و هشت یا سی و نه باشه؟😐
یعنی این یاقوتیان دبیرستان و دانشگاهشو جهشی خونده؟ 😐 صد تا رمان خوندم همشون یا ۲۹ یا ۳۰ هستن😐 خدایا مرا نارنگی کن😐

586
586
پاسخ به  سپیده
1 سال قبل

احتمالا یه اتفاقی میفته که اخرش به اون دیوونه میرسه

Slin
Slin
1 سال قبل

واقعا اه
یکی رو دوست داره بعد قراررهههه
هوففف

دسته‌ها

12
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x