تموم مدت که مازیار حرف میزد توی شوک بودم و از شدت تعجب و بهت زدگی حتی قدرت تکلم هم نداشتم وفقط مثل مجسمه خشکم زده بود وتوی سکوت نگاهش میکردم!

سکوتم رو که دید به خودش جسارت بیشتری داد و ادامه داد؛
_مگه نگفتی بین من وشغل آینده ات جایگاه من اونقدری بالاتر هست که قابل مقایسه نباشه؟
الان هم ازت میخوام بیخیال این شغل بشی!

اگه دوست داشته باشی میتونی رشته دیگه ای رو ادامه بدی وقول میدم همه جوره کنارت باشم و حمایتت کنم.. اما اگه نخوای هم اصلا مهم نیست..

من همه جوره تورو دوستت دارم و این چیزا واسم اصلا مهم نیست تو اگه بیسواد هم بودی حتی اگه خوندن نوشتن هم بلد نبودی بازم دوستت داشتم..

با همون سکوت و چشم های گرد شده فقط نگاهش میکردم.. بی اراده پوزخندی روی لبم نشست..
نمیدونم چی توی چشم های من خونده بود که این همه جسارت پیدا کرده بود..

_همه ی زن های دنیا که شاغل نیستن.. نصف بیشترشون خانه دار هستن و توی زندگی خیلی هم موفقند..
درآینده باهم ازدواج میکنیم و من بجای جفتمون وحتی بیشترکار میکنم

و قول میدم همه چی واست فراهم میکنم اونقدری خوشبختت میکنم که
هیچوقت به شاغل بودن فکرنکنی و بجاش به زندگیت به همسرت میرسی.. بچه هامون رو بزرگ میکنی وخانوم خونه ی خودت میشی

باورم نمیشد این مردی که روبه روی من ایستاده و داره نظرات مسخره ی خودش و انتظاراتش از زنی برای زندگیش میخواد رو به من تحمیل میکنه مازیار باشه!

باورم نمیشد شغلی که تموم عمرم بخاطرش درس خوندم و زحمت کشیده بودم رو نیاز مالی تعبیر کرده وعلاقه وهمه آرزوهام رو باخودخواهی نادیده گرفته بود..
اما بسه.. تاهمینجا کافی بود برای افتادن ازچشمم!

باصدایی که از ته چاه درمیومد آروم لب زدم:
_بسه.. ادامه نده.. بیشتر از این خودت رو ازچشمم ننداز..
_چی؟
_میخوام تنها باشم!

_عزیزم.. داریم حرف میزنیم! بالاخره باید نظراتمون رو به هم بگیم وتبادل نظر کنیم یانه؟ باحرف نزدن وتنها موندن چیزی درست میشه؟
_ما حرف نمیزنیم چون فقط تو حرف زدی ومن حرفی نزدم..

الانم سعی نکن با استفاده از کلمه تبادل نظر، نظرات بیخود خودت رو به من تحمیل کنی.. خواهش میکنم از اتاقم برو بیرون.. نمیخوام هیچ حرف دیگه ای بشنوم!
_دلارام؟؟؟؟
از جام بلند شدم وعصبی گفتم:

_هرگز از آرزوهام دست نمیکشم.. اون چیزایی که ازمهم نبودن وبی ارزش بودنشون حرف میزنی آرزوهای من هستن و هرگزززز ازشون نمیگذرم!
خودمو بهش نزدیک کردم وتوی فاصله ی کم از صورتش ادامه دادم:

_کی به توگفته من بخاطر تودرس خوندم که حالا توهم بزنی بخاطر تو ولش میکنم؟
کی گفته تموم عمرم رو درس خوندم تا تو دوستم داشته باشی که اینجوری

با اعتماد به نفس بگی تحصیل من واست مهم نیست و بیسواد هم باشم دوستم خواهی داشت؟ کی مازیار کی؟
من توزندگیم چه کمبودی داشتم که باعث شده آرزوهامو به چشم نیاز مالی ببینی؟

_این حرفا چیه دلارام؟ من کی گفتم نیاز مالی داشتی؟ من خواستم خیالت رو از خودم راحت کنم و نگران آینده ی بامن نباشی..
باتاسف سری واسش تکون دادم و گفتم:
_حتی توخوابمم نمیتونستم تورو اینجوری تصورت کنم..!

_میشه بپرسم کجای حرف من مشکل داشت که باعث تاسف شده؟ اگه قرار بود همه ی دنیا توی هر چیزی باهم تفاهم داشته باشن و هم عقیده باشن که الان همه چی گل وبلبل و دنیا گلستان بود!

قرارنیست چون دوستت دارم درمقابل همه چیز سکوت کنم و به خودم آسیب برسونم!
پوزخندی زدم و باغمی که توی صدام موج میزد گفتم:
_میشه یه دونه، فقط یکدونه از این سکوت ها نام ببری؟

بدون حرف فقط نگاهم کرد وهیچی نگفت!
_چی شد؟ حرف واسه گفتن نداشتی نه؟ آره خب بایدم حرفی نداشته باشی عزیزم ،چون اونی که توی همه ی این سالها درمقابل خواسته ها

وحتی زورگویی های تو سکوت کرده وقبول کرده من بودم!
من اصلا توی ذهنم هیچ خاطره ای از سکوت تو نداشتم و همیشه خواسته های تو غالب بوده و هست!
نیش خندی زدم و ادامه دادم؛

_اونقدر غالب که بجز محیط خونه و فامیل، هیچ جایی اجازه ندارم، تورو نامزد خودم معرفی واعلام کنم که مبادا خدایی نکرده کسی فکرکنه زن داری یاکسی توزندگیته که از جذابیت و دخترهای اطرافت کم بشه!

_این چرت وپرت ها چیه؟ از چه دختری حرف میزنی؟ انگار حالت خوب نیستا! فکرمیکنم هنوز کاملا ازخواب بیدار نشدی و داری هزیون میگی!
_اتفاقا حالم خوبه و حس میکنم از یه خواب طولانی چندساله بیدار شدم!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۴ / ۵. شمارش آرا ۴

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان گلوگاه به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه
دانلود رمان گلوگاه به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه

  دانلود رمان گلوگاه به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه خلاصه رمان:   از گلوی من بغضی خفه بیرون می زند… از دست های تو ، روی گلوی من دردی کهنه… گلوگاه سد نفس های من است… و پناه تو چاره این درد… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هذیون به صورت pdf کامل از فاطمه سآد

      خلاصه رمان:     آرنجم رو به زمین تکیه دادم و به سختی نیم‌خیز شدم تا بتونم بشینم. یقه‌ام رو تو مشتم گرفتم و در حالی که نفس نفس می‌زدم؛ سرم به دیوار تکیه دادم. ساق دستم درد می‌کرد و رد ناخون، قرمز و خط خطی‌اش کرده بود و با هر حرکتی که به دستم می‌دادم چنان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان از هم گسیخته

    خلاصه رمان:     داستان زندگی “رها “ ست که به خاطر حادثه ای از همه دنیا بریده حتی از عشقش،ازصمیمی ترین دوستاش ، از همه چیزایی که دوست داشت و رویاشو‌در سر می پروروند ، از زندگی‌و از خودش… اما کم کم اتفاقاتی از گذشته روشن می شه و همه چیز در مسیر جدید و تازه ای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان فال نیک به صورت pdf کامل از بیتا فرخی

  خلاصه رمان:       همان‌طور که کوله‌‌ی سبک جینش را روی دوش جابه‌جا می‌کرد، با قدم‌های بلند از ایستگاه مترو بیرون آمد و کنار خیابان این‌ پا و آن پا شد. نگاه جستجوگرش به دنبال ماشین کرایه‌ای خالی می‌چرخید و دلش از هیجانِ نزدیکی به مقصد در تلاطم بود! از صبح انگار همه چیز داشت روی دور تند

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لانه‌ ویرانی جلد دوم pdf از بهار گل

  خلاصه رمان :         گلبرگ کهکشان دختر منزوی و گوشه گیری که سالها بابت انتقام تیمور آریایی به دور از اجتماع و به‌طور مخفی بزرگ شده. با شروع مشکلات خانوادگی و به‌قتل رسیدن پدرش مجبور می‌شود طبق وصیت پدرش با هویت جدیدی وارد عمارت آریایی‌ها شود و بین خانواده‌ای قرار بگیرد که نابودی تنها بازمانده کهکشان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه )

    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده نیلا که نمی‌خواست پدر و مادرش غم ترک شدن اون

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

11 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ثنا
ثنا
2 سال قبل

باتاسف عرض میکنم مازیار مرد زندگی نیست ، واقعا کهههههه بیست سال درس بخون سر ازدواج که برسه لگن نه من دوست ندارم کار کنی خاک برسرش اههه حالم بهم خورد ، مگه اون خودش عقل و شعور نداره که تو براش تصمیم میگیری ، تو حتی اگه براش ارزش قائل بودی معرفیش میکردی همه جا نه تو اصلافقط یه افتاب مهتاب ندیده میخوای

Tamana
2 سال قبل

بابا این دختره چقدر بی منطقه😐
مرده و غیرتش
اصلا کی حرفی از نیاز مالی زده
واقعا ک خیلی خره دختره😐
اصلا منطقی نیست حرفاش😐😐😐

Zahra
پاسخ به  Tamana
2 سال قبل

این کجاش غیرته شماهاهم اسم هر شکاکی رو گذاشتین غیرت و دارین به گندش میکشین بابا طرف به همه چی مشکوکه

ثنا
ثنا
پاسخ به  Tamana
2 سال قبل

ببخشید دختر بی منطق یامازیار که به خاطر خواسته های خودش میگه ولکن همه چیز بیست سال تحصیل ولکن با دقت بخون خوب رمانو

black girl
black girl
پاسخ به  Tamana
1 سال قبل

چقد تو زر میزنی://

معصومه
معصومه
2 سال قبل

و این شد دلیل طلاق دلارام و مازیار بعدش هم که دلارام سروش رو آدم میکنه بعدشم که دلارام و سروش یه دل نه صد دل عاشق هم میشن بعدشم نخود نخود هرکه رود خانه خود🤣

Koosr
Koosr
پاسخ به  معصومه
2 سال قبل

وای دقیقا همین میشه🤣🤣😑

Cood Girl
2 سال قبل

تبادل نظرت بخوره تو سرت مرتیکه الاااغ بی شعورررر الهی این دانشجوهات بیاین سر قبرررت یعنی چی مگه دلی آدم نیست که ارزوهاشو بخاطر یه ادم کاملا بی ارزش ول کنه😒😤

ثنا
ثنا
پاسخ به  Cood Girl
2 سال قبل

دقیقااا اصلا درلارام باید میگفت درس من اولیوتمه نه تووو

Nahar
Nahar
2 سال قبل

مازیار با اینکه درس خوندس البته ربطی ب مدرک گرفتن و درس خوندن نداره ب این مربوطه ک چقدر برای همسرش ارزش قائله ک مازیار انگار هیچ ارزشی برای دلارام قائل نیست!
و میخواد دلارامو برای رسیدن به ارزوهاش منع کنه..
دلارام نباید سکوت کنه و باید از مازیار جدا شه، اگه مادرش هم پشتش باشع ک عالیه ولی خب مادرش مازیار رو بیشتر دوست داره.

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Nahar
Maaayaaa
Maaayaaa
2 سال قبل

عجب آدمیه این مازیارا چه توقع هایی داره از دلارام☹️

دسته‌ها
11
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x