بادیدن میزچیده شده و غذای مورد علاقه ام چشم هام چهارتا شد.. دیگه داشتم به این همه تغییر و توجه یک دفعه ای مشکوک میشدم و احساس خطر میکردم..

اگه امکان شاخ داشتن وجود داشت، من اون لحظه دوتا شاخ بزرگ روی سرم بود!

یه تیکه کاهو از ظرف سالاد برداشتم وهمزمان گفتم:

_حسابی خودتوبه زحمت انداختی ها! راضی به این زحمت نبودیم مامان خانومی!
بی تفاوت شونه ای بالا انداخت و گفت:
_نوش جونت.. فکر کردم مازیارهم میمونه.. بهتر که نموند!

با حرفی که زد نفس آسود ای کشیدم! خب خداروشکر فهمیدم واسه مازیار این همه ریخت وپاش کرده وگرنه بدجور مشکوک میشد ومطمئن میشدم خبرهای خوبی درراه نیست!

بعداز ناهار به مامان کمک کردم خونه رو حسابی تمیز کردیم ویه تغییر کوچیک هم توی چیدمان مبل ها دادیم..
ساعت پنج وشش غروب مامان واسه خرید بیرون رفت و من تنها خونه موندم

ازتنهاشدنم استفاده کردم و کلی به مازیار و تصمیمی که واسه رابطمون داشتم فکر کردم..
تصمیم داشتم واسش شرط بذارم و ازاونجایی که میدونستم قبول کردن شرطم جزئی از محالاته،

پس مطمئن هم بودم پایان دهنده رابطمون خودشه وقرار نیست چیزی گردن من بیوفته!

داشتم توی اینترنت راجع پایان نامه ام تحقیق میکردم که صدای آیفون خونه بلند شد.. با فکر اینکه مامانمه همونجوری بدون بستن صفحه لبتابم ازاتاق رفتم بیرون و با جواب دادم!

آیفون ما تصویری نبود ومعلوم نبود کی پشت دره!
_بفرمایید؟
باشنیدن صدای مازیار بی اختیار اخم هام توهم کشیده شد..
_بازکن عزیزم منم!

دلم میخواست بگم واسه چی اومدی و بگم دلم نمیخواد ببینمت اما با وجود همه ی ناراحتی ها وعصبانی بودنم، به طرز احمقانه ای دوستش داشتم و به طرز احمقانه تری هر دفعه تسلیمش میشدم..

اما این دفعه با همه ی دفعات قبل فرق داره.. این دفعه مازیار من رو با آرزو هام تهدید کرده بود و بین عشق و آینده ام قرارم داده بود..
بدون حرف در رو باز کردم و به طرف آشپزخونه رفتم و خودمو مشغول به کاری که نبود کردم!

چندثانیه بعد مازیار درحالی که دسته گل بزرگ پر ازگل های رز دستش بود،اومد داخل و با خوش رویی سلام کرد..
_سلام براهل منزل!

خودمو به اون راه زدم و وانمود کردم گل دستش رو ندیدم.. درحالی که استکان های تمیزی که از روی آبچکون پایین آورده بودم رو آب میکشیدم گفتم؛

_سلام.. کسی خونه نیست.. از اهالی منزل من خونه ام..
اومد توی آشپزخونه و باصورت خندانی که ته مایه های شیطنت داشت گفت؛

_توباشی کافیه عشقم.. اما چرا به استقبال نامزدت نمیای؟ عادت جدیده؟

اومدم بگم عادت های جدید رو ازتو یاد گرفتم و بعداز این شاهد خیلی چیزای جدیدی خواهی شد اما طبق معمول زبون به دهن گرفتم و لال موندم..
_معذرت میخوام دستم بند بود..

اومد کنارم لاله ی گوشم رو بوسه زد وگفت:
_ظرف هارو ولش کن.. آقاتو دریاب!
با وسواس خودمو کنارکشیدم.. شیر آب رو بستم و به طرفش برگشتم..
گل هارو سمتم گرفت..

ازش گرفتم و زیرلب تشکر کردم..
_ممنون خیلی قشنگه.. مناسبتشون چیه؟
_خواهش میکنم..به خوشگلی خانوم خودم نمیشه! مناسبتی نداره.. واسه رفع کدورت و دلجویی..

گل هارو بوکشیدم و با دلخوری گفتم:
_دلجویی؟
_حس کردم ظهر ناراحتت کردم و چون کار فوری داشتم وقت نشد ادامه بدیم!

_کمبود وقت که نه! اما یادمه خودت گفتی نمیخوای بیشتر ادامه پیداکنه!
لبخندی که روی لبش بود پرکشید..
_درست حدس زده بودم.. تواز من دلخور وناراحتی درسته؟

گل ها رو روی اوپن آشپزخونه گذاشتم و همزمان گفتم:
_خودت چی فکر میکنی؟
بایه کم مکث که انگار دنبال کلمات گشته باشه گفت:

_خب حق داری.. ‌شایدمن خیلی صریح و بی پرده حرف زدم و نباید اونقدر زود و اون همه باصداقت حرف دلمو میزدم..
توی این یک مورد همیشه من اشتباه میکنم چون نمیتونم باهات صادق نباشم

دلارام مشکل من اینه که نمیتونم از راه دور زدن و پیچوندن باهات حرف بزنم و درمقابل تو زبونم حرف نمیزنه و این صدای دلمه که به زبونم میرسه!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۴ / ۵. شمارش آرا ۴

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان شوهر آهو خانم

  خلاصه رمان :           شوهر آهو خانم نام رمانی اثر علی محمد افغانی است . مضمون اساسی این رمان توصیف وضع اندوه بار زنان ایرانی و نکوهش از آئین چند همسری است. در این رمان مناسبات خانوادگی و ضوابط احساسی و عاطفی مرتبط بدان بازنمایی شده است. این کتاب جایزه بهترین رمان سال را از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خشت و آیینه pdf از بهاره حسنی

    خلاصه رمان :   پسری که از خارج میاد تا یه دختر شیطون و غیر قابل کنترل رو تربیت کنه… این کار واقعا متفاوت خواهد بود. شخصیتها و نوع داستان متفاوت خواهند بود. در این کار شخصیت اولی خواهیم داشت که پر از اشتباه است. پر از ندانم کاری. پر از خامی و بی تجربگی.می خواهیم که با

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عنکبوت

    خلاصه رمان :         مدرس فیزیک یکی از موسسات کنکور ناپدید می‌شود و با پیدا شدن جنازه‌اش در ارتفاعات شمالی تهران، شادی و کتایون و اردوان و سپنتا و دیگران ناخواسته، شاید هم خواسته پا به قصه می‌گذراند و درست مثل قطعات یک جورجین مکملی می‌شوند برای باز کردن معماهای به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی

        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم دراحساسات وگذشته ی اوسبب ساز اتفاقاتی میشه و….    

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پینوشه به صورت pdf کامل از آزیتا خیری
دانلود رمان پینوشه به صورتpdf کامل از آزیتاخیری

    دانلود رمان پینوشه به صورت pdf کامل از آزیتا خیری خلاصه رمان :   چند ماهی از مفقود شدن آیدا می‌گذرد. برادرش، کمیل همه محله را با آگهی گم شدن او پر کرده، اما خبری از آیدا نیست. او به خانه انتهای بن‌بست مشکوک است؛ خانه‌ای که سکوت طولانی‌اش با ورود طاهر و سوده و بیوک از هم

جهت دانلود کلیک کنید
رمان هیچکی مثل تو نبود

  دانلود رمان هیچکی مث تو نبود خلاصه : آنا مفخم تک دختر خانواده مفخم کارشناس ارشد معماریه. بی کار و جویای کار. یه دختر شاد و سر زنده که با جدیت سعی میکنه مطابق میل پدرو مادرش رفتار کنه و اونها رو راضی نگه داره. اما چون اعتقادات و نظرات خانواده اش گاهی با اون یکی نیستن مجبوره زیر

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

9 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ثنا
ثنا
2 سال قبل

صدای دلت بخوره تو ملاجت

Am__sbh
Am__sbh
2 سال قبل

چطور باید تو این سایت رمان بارگذاری کنم اگه کسی می دونه برام بگه؟؟

Cood Girl
پاسخ به  Am__sbh
2 سال قبل

باید به ادمین اطلاع بدید

Tamana
2 سال قبل

بابا مازیار بچه ی خوبیه💔😂
نگاه کنین دروغ گو هم نیست😂🙂

Nahar
Nahar
پاسخ به  Tamana
2 سال قبل

این عفریته‌س😒😒😒

تنها کسی هستی از مازیار خوشت میاد😂

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Nahar
Tamana
پاسخ به  Nahar
2 سال قبل

نه بابا خوشم نمیاد ک
اما نگاه کنین اومده دلجویی کنه

Maaayaaa
Maaayaaa
2 سال قبل

مامانه چرا یهو اینجوری خوب و مهربونم شد عجیبه

a̷t̷e̷n̷a̷
a̷t̷e̷n̷a̷
پاسخ به  Maaayaaa
2 سال قبل

شاید میخاد خودش زن مازیار بشه

ثنا
ثنا
پاسخ به  a̷t̷e̷n̷a̷
2 سال قبل

😂😂😂

دسته‌ها
9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x