دلم نمی خواست با دست خالی از اتاقش بیرون برم.
ولی دستمم جایی بند نبود.

چیزی پیدا نکردم
تازه حال مساعدی هم نداشتم

تو همین فکرا کلافه وسط اتاق وایساده بودم که درو باز شد
قلبم هری ریخت

برگشتم دیدم موسویه
نفسی از سر آسودگی کشیدم.

گفت : داره میاد. تموم نشد؟!
مثل کسی که کشتی هاش غرق شده باشه گفتم :

چیزی پیدا نکردم.
_ هیچی!
نوچی گفتم.
_ هیچی.
_ ای بابا. شاید چیزی نیست

یا سر به نیستشون می کنه
_ شاید. ولی اون شب مطمئنم یه چیز توی دستش دیدم.

_ اشکال نداره. فعلا بیاید بیرون تا بتونیم یه فکر جدید کنیم
به حرفش گوش دادم و از اتاق خارج شدم.

کاش واقعا می شد فکری کرد که خیلی سریع نتیجه هم بده

رفتم چند دقیقه ای توی دفتر نشستم.
موسوی خودش هنوز نیومده بود.

باید نقشه شب موندن اونجا رو عملی می کردم.
راه دیگه ای نبود
اگه اونم جواب نمی داد

می رفتم سر نقشه بیرون کردن سروش از اونجا

بازم رمز بعد رفتم پیش موسوی و درخواستم رو بهش گفتم

ولی باهاش مخالفت شد
گفت مسئولیت داره و نمی تونه چنین اجازه ای بده.

هرچی هم خواهش کردم انگار بی فایده بود.
حال بدم بدتر شد

کشتی هام غرق شد
تقریبا دو هفته زمان داشتم برای درمان یا ثابت کردم سالم بودن سروش.

و هنوز هیچی تو دستم نبود.
جز یه فیلم که اصلا مدرک محسوب نمی شد.

باید چند تا از اون فیلم ها جمع می کردم.

و در کنارشون، ثابت می کردم که اگه می ره پشت پنجره، مشکوکه و چیزی برمی داره.

شبش رو تب کردم.
از شدت غصه و مریضی.

اینقدر حالم بد بود که مامانم داشت سکته می کرد.
بابا هم نبود.

سعی می کردم خودم رو خوب نشون بدم.
اما تلاشم بی نتیجه موند. چون تشنج کردم.

صدای جیغ های مامانم رو می شنیدم و کاری نمی تونستم کنم.

بعد از گذشت نمی دونم چقدر دوباره به حالت عادی برگشتم و دیدن دو تا پرستار مرد بالا سرمه.

زنگ زده بود اورژانس.
سرم منگ بود و درد می کرد. نفسم به زور بالا میومد.

اینجوری بگم که رو به موت بودم.

صدای پرستار رو شنیدم که گفت :
هنوز تب داره. باید ببریمش بیمارستان.

مامانم با گریه جواب داد.
‌_ تو رو خدا دکتر یه کاری کنید.
به زور ناله کردم.

_ نه… خوبم.
مامانم اومد کنارم. دست کشید به صورتم.

یخ یخ بود.
_ دلارام ؟ عزیزم؟
مامان صدام رو می شنوی.

با چشم بسته به زور سر تکون دادم.
_ دخترم باید بری بیمارستان. می تونی بلند شی لباس بپوشی؟

یکی از پرستار ها گفت :
نمی تونه بلند شه خانم. خودتون یه چیزی بیارید براش ببریمش

مامانم با گریه رفت. همه رو فقط می شنیدم.
حالم خیلی بد بود. هر لحظه ممکت بود پلکام سنگین شه.

اصلا متوجه نشدم چه جوری سوار برانکارد و اموبلانسم کردن و بردنم
سرم که وصل کردن و یکم تقویتی و مسکن و تب بر بهم دادن

حالم یواش یواش بهتر شد.
مامان به بابامم زنگ زد که زودتر خودش رو برسونه

خداروشکر نزدیک بود
تو اون شرایط به هر دوشون نیاز داشتم.

قطعا اگه مازیار هم می بود حالم خیلی بهتر می شد. اما دریغ.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۵ / ۵. شمارش آرا ۲

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی

    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….       به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مارتینگل

    خلاصه رمان:         من از کجا باید می‌دونستم که وقتی تو خونه‌ی شوهرم واسه اولین بار لباس از تنم بیرون میارم، وقتی لخت و عور سعی داشتم حرف بزرگترهارو گوش کنم تا شوهرم رو تو تخت رام خودم کنم؛ یه نفر… یه مرد غریبه تمام مدت داشت منو از دوربین‌های تعبیه شده تو خونه، دید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شکسته تر از انار pdf از راضیه عباسی

  خلاصه رمان:         خدا گل های انار را آفرید. دست نوازشی بر سرشان کشید و گفت: سوار بال فرشته ها بشوید. آنهایی که دور ترند مقصدشان بهشت است و این ها که نزدیکتر مقصدشان زمین. فرشته ها بال هایشان را باز کرده و منتظر بودند. گل انار سر به هوا بود. خوب گوش نکرد و رفت

جهت دانلود کلیک کنید
رمان آخرین بت
دانلود رمان آخرین بت به صورت pdf کامل از فاطمه زایری

    خلاصه رمان آخرین بت : رمان آخرین بت : قصه از عمارت مرگ شروع می‌شود؛ از خانه‌ای مرموز در نقطه‌ای نامعلوم از تهران بزرگ! حنا خورشیدی برای کشف راز یک شب سردِ برفی و پیدا کردن محموله‌های گمشده‌ی دلار و رفتن‌ به دل اُقیانوس، با پلیس همکاری می‌کند تا لاشه‌ی رویاهای مدفون در برف و خونش را از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کفش قرمز pdf از رؤیا رستمی

  خلاصه رمان :         نمی خواد هنرپیشه بشه، نه انگیزه هست نه خواست قلبی، اما اگه عاشق آریو برزن باشی؟ مرد قلب دزدمون که هنرپیشه اس و پر از غرور؟ اگه این مرد قلب بشکنه و غرور له کنه و تپش قصه مون مرد بشه برای مقابله کردن حرفیه؟ اگه پدر دکترش مجبورش کنه به کنکور

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف

  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب و رویا دیده!     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x