رمان دل دیوانه پسندم پارت 6

0
(0)

 

بله ای گفت و به قهوم اشاره کرد
_ میل نکردین سرد شد…
سرسری تشکر کردم و گفتم
_ لیست داروهاشون رو میشه لطف کنید؟
به صفحه ای داخل پرونده اشاره کرد ومن هم اون صفحه رو باز کردم و نگاهی به لیست انداختم

دکتر با فروتنی گفت
_ هر دارویی که شما صلاح بدونین از لیست حذف میشه درمان این بیمار دیگه کاملا با شماست و من میگم همکار ها بعداز این دخالتی نکنن!

البته اگه کمکی خواستید میتونید روی من حساب کنید
با نگاه قدر دان تشکری کردم و پرسیدم:
+ مسکن ها برای چی تجویز شده؟

_ بیمارمون درد عضلانی داره شاید هم توهم این درد رو داره اما با داروهاش درد های عصبیش رو کنترل میکنیم
البته ناگفته نماند میگرن هم داره و سر درد هاش گاهی خیلی اذیتش میکنه

هم دلم برای بیمار میسوخت هم برای خودم.. رسما یه دونه درب و داغونش رو به من داده بودن که خدا میدونه قراره درمانش کنم یا خودمم دیونه بشم وبرای حال داغونش های های گریه کنم!

باید درباره ی داروهاش با استاد شفیعی پور مشورت کنم
پروندش رو کنار گذاشتم و گفتم
_ اجازه میدید من بیمار رو ببینم؟
از جاش بلند شد…
_ حتما چرا که نه ! بفرمایید من راهنماییتون میکنم

منم از جام بلند شدم و باهاش همراه شدم باهم وارد ساختمون رو به رویی شدیم
حالا صداها واضح تر و بلند تر شده بود یهو یه صدای داد بلند میومد و سریع ساکت میشد

یا یه دفعه یکی قهقهه میزد باعث میشد حس کنم دارم تو زیر زمین یه شکنجه گاه قدم میزارم
دکتر متوجه ترس من شد و گفت:

_ نگران نباشید خانوم دکتر بیمار هایی که احتمال بدیم اوضاع خوبی ندارن و یا خطرناک باشن رو آزاد نمیزاریم پس اصلا نترسید.. بدم اومد مدام ترسیدنم رو گوش زد میکرد!

نفس عمیقی کشیدم و گفتم؛
_ من نمیترسم آقای دکت.. ومیدونم خطری تهدید نمیکنه .. فقط یه کم کنجکاوم چون حس جدیدی رو دارم تجربه میکنم!

درسته ای گفت و جلوی یه اتاق ایستاد
_ فقط یه نکته ای رو یادم رفت بگم
سمتش چرخیدم که ادامه داد
_ جلسه هاتون رو بیشتر از نیم ساعت نذارین حتی یه ربع هم خوبه
سری تکون دادم

_ بله چشم.. اما چرا انقدر کوتاه؟
_ بیمارمون به شدت بی حوصله اس اینو تجربی دیدیم که هر دکتری وقتی بیشتر از یه ربع یا نیم ساعت روش تایم میذاره عصبی و خستش میکنه

بعد نسبت به اون حرف ها واکنش نشون میده گاهی میره میخوابه گاهیم یهو وسایل رو بهم میریزه..
تودلم گفتم خدایا خودت عاقب منو به خیرکن!

بعد از توضیحاتش دستگیره رو کشید و در رو باز کرد
درکمال تعجب در اتاق قفل نبود. به دکتر موسوی نگاهی کردم و پرسیدم
_این در برای چی قفل نیست؟

دستشو از روی در برداشت و آهسته گفت؛
_ گفتم که بیمار بی خطری هست خانوم دکتر!
ابروهامو بالا انداختم.. اینم عجیبه ها!

نگران نباشید من حتی میتونم تضمین کنم که اگه یک بچه رو ساعت ها هم توی اتاقش بزاریم هیچ اسیبی بهش نمیرسونه!

باز گفت نگران نباش ونترس ها! شیطونه میگه باسر برم توصورتش!
_نه نگران نیستم آقای دکتر!
آقای دکتر رو یه جوری باکنایه گفتم که متوجه شد داره زیاده روی میکنه!

نمیدونم چرا حس میکنم دکترموسوی فکرمیکنه که زن ها مناسب این کار نیستن و مدام سعی میکنه که ترسیدن رو یادآوری کنه!
در رو کامل باز کرد و اول خودش وارد شد

با باز شدن در انگار یه چیزی تو دلم ریخت پایین ولی نمیخواستم ضعیف باشم من قطعا از پسش بر میومدم پس نفس عمیقی کشیدم و با اعتماد به نفس وارد شدم

با دیدنش تعجب کردم. فکر میکردم الان یک شخص با لباس مخصوص و دستای بسته رو میبینم ولی بر عکس تصورم شخص رو به روم کاملا یک ادم عادی بود که راحت خوابیده .

روی تخت دراز کشیده بود و پاهاشو روی هم انداخته بود. ساعد دستشم روی چشماش گذاشته بود..
پرستیژ خاصی هم داشت.. هیکل ورزیده واندام زیبایی..

عجبا! چطور مریضیه که پنج سال اینجا بستریه وهیکل به این خوبی داره؟ این از مازیارهم که اون همه ادعاش میشه ورزیده تره که!

همونطور که دکتر گفت به صدای در کوچیک ترین ری اکشنی نشون نداد
سمت دکتر موسوی برگشتم وآهسته گفتم:
_تصورم یه چیزی دیگه بود کلا یه چی دیگه دیدم!

اونم آهسته مثل خودم گفت:
_چطور؟
_اینجا واسه بیمارهاتون سالن ورزشی گذاشتید؟
_نه! چطور؟
ای بابا کی اینو دکتر کرده آخه چقدر خنگه همش میگه چطور!

_ این دوربازو هاش فقط اندازه کل هیکل منه! بافکری که توذهنم بود آهسته خندیدم وادامه دادم؛
_باید بیشتر مراقب رفتارم باشم میترسم عصبیش کنم شوتم کنه فضا!

باحرف قهقه ای زد اما فورا خودشو جمع کرد..
دوباره نگاهی بهش کردم اما انگار اصلا متوجه حضور ما نشده بود!
_یعنی خوابه؟ یا نمیخواد به ما محل بذاره؟

بازم خندید.. وا؟ این چرا هرچی میگم میخنده؟! خب سوال میپرسم!
_ به هیچ چیز واکنش خاصی نشون نمیده و اگه مجبورش نکنیم در هیچ صورتی حتی با گذشت روز ها استایلش رو تغییر نمیده

نکته ی جالب اینجاست که وقتی هم مجبورش میشیم با واکنش های عصبی متقاعدمون میکنه که به حالت قبل برش گردونیم
با توضیحاتش بیشتر به این پی بردم که بیمار خوش هیکلمون خیلی لجبازه!

ولی خب این موضوع منو نمیترسوند چون مسلما من از اون لجباز تر بودم
فقط سری به نشونه ی تایید تکون دادم

و دکتر موسوی همراهم وارد اتاق شد به دیوار کنار در تکیه داد و در کمال خونسردی مشغول نظاره ی من شد

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (5)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
IMG 20240402 203051 577

دانلود رمان اتانازی به صورت pdf کامل از هانی زند 4.8 (12)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   تو چند سالته دخترجون؟ خیلی کم سن و سال میزنی. نگاهم به تسبیحی ک روی میز پرت میکند خیره مانده است و زبانم را پیدا نمیکنم. کتش را آرام از تنش بیرون میکشد. _ لالی بچه؟ با توام… تند و کوتاه جواب میدهم: _ نه! نه…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۰ ۱۵۴۵۴۰۱۳۵

دانلود رمان کد آبی از مهدیه افشار 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         همه می‌گن بزرگترین و مخ ترین دکتر تهرون؛ ولی من می‌گم دیوث ترین و دخترباز ترین پسر تهرون! روزبه سرمد یه پسر سی و چند ساله‌ی عوضی نخبه‌س که تقریباً تمام پرسنل بیمارستان خصوصیش؛ از زن و مرد گرفته تو کَفِش…
InShot ۲۰۲۳۰۶۰۷ ۱۱۰۱۰۵۸۶۴

دانلود رمان تو فقط بمان جلد دوم pdf از پریا 0 (0)

3 دیدگاه
  خلاصه رمان :   شیرین دختر سرهنگ سرلک،در ازای آزادی برادر رئیس یک باند خلافکار گروگان گرفته میشه. درست لحظه ای که باید شیرین پس داده بشه،بیگ رئیس باند اون رو پس نمیده و پیش خودش نگه می داره. چی پیش میاد اگر بیگ عاشق شیرین بشه و اون…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۰ ۱۵۴۵۰۶۴۴۶

دانلود رمان بن بست pdf از منا معیری 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     دم های دنیا خاکستری اند… نه سفید نه سیاه… خوب هایی که زیر پوستشون خوب نیست و آدمهایی که همه بد میبیننشون و اما درونشون آینه است . بن بست… بن بست نیست… یه راهه به جایی که سرنوشت تو رو میبره… یه…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۹ ۱۸۳۶۳۴۶۰۶

دانلود رمان ماهلین pdf از رؤیا احمدیان 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :   دختری معصوم و تنها در مقابل مردی عیاش… ماهلین(هاله‌ماه، خرمن‌ماه)…   ★فصل اول: ســـرنــوشــتـــ★   پلک‌های پف کرده و درد ناکش را به سختی گشود و اتاق بزرگ را از نظر گذراند‌. اتاق بزرگی که تنها یک میز آرایش قهوه‌ای روشن و یک تخت…
InShot ۲۰۲۳۰۵۱۵ ۱۷۲۳۵۰۰۹۵

دانلود رمان طعم جنون pdf از مریم روح پرور 0 (0)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان :     نیاز دختر شرو شیطونیه که مدرک هتل داری خونده تا وقتی کار براش پیدا بشه تفریحی جیب بری میکنه اما کیف و به صاحباشون برمیگردونه ( دیوانس) ازطریق یه دوست کار پیدا میکنه تو هتل تهران سر یه اتفاقاتی میشه مدیراجرایی هتل دستشه…
wp3551985

دانلود رمان او دوستم نداشت pdf از پری 63 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :   زندگی ده ساله ی صنم دچار روزمرگی و تکرار شده. کاهش اعتماد به نفس ، شک و تردید و بیماری این زندگی را به مرز باریکی بین شک و یقین می رساند. صنم برای رسیدن به ارزشهای ذاتی خود، راه سخت و پرتشنجی در پیش…
InShot ۲۰۲۳۰۷۱۳ ۲۳۵۴۱۴۵۲۰

دانلود رمان کوئوکا pdf از رویا قاسمی 5 (1)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:   یه دختر شیطون همیشه خندون که تو خانواده پر خلافی زندگی می کنه که سر و کارشون با موادمخدره ولی خودش یه دانشجوی درسخونه که داره تلاش می‌کنه کسی از ماهیت خانواده اش خبردار نشه.. غافل از اینکه برادر دوست صمیمیش که یه آدم خشک و…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۰ ۱۵۲۸۲۵۳۰۴

دانلود رمان عاشک از الهام فتحی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     عاشک…. تقابل دو دین، دو فرهنگ، دو کشور، دو عرف، دو تفاوت، دو شخصیت و دو تا از خیلی چیزها که قراره منجر به ……..   عاشک، فارسی شده ی کلمه ی ترکی استانبولی aşk و به معنای عشق هست…در واقع می تونیم اسم…
اشتراک در
اطلاع از
guest

25 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
wicked girl
wicked girl
1 سال قبل

یاد یه رمان افتادم که یه دختر بود و صد تا دلداده😂😂😂دختره پرستار بود یکی از مریضا عاشقش میشد دایی مریض هم عاشقش میشه دوست پسر سابقش عاشقشه دکتر بیمارستان هم عاشقش بود چند نفر به یه نفر نامردا😂😂😂آخرش به دکی می‌رسید ، دختره با همه اینا هم دعوا داشت به جز دایی 😂😂😂

برف
برف
پاسخ به  wicked girl
1 سال قبل

این دیگه ذوزنقه عشقیه🤣

wicked girl
wicked girl
پاسخ به  برف
1 سال قبل

پشمکام😂😂😂

wicked girl
wicked girl
1 سال قبل

کاش پارت ها طولانی تر بود و زود به زود پارت میزاشتین😢😢😢

wicked girl
wicked girl
1 سال قبل

آقا عکس سیاوش و مازیار رو بزار تا راحت تر به نتیجه برسیم که دلارام به کدوم برسه😂😂😂

گندم
پاسخ به  wicked girl
1 سال قبل

اره

سپیده و قاسم
سپیده و قاسم
پاسخ به  wicked girl
1 سال قبل

فاطی راست میگه میخام کراشم رو انتخاب کنم😂

سپیده
سپیده
1 سال قبل

فامه جان عزیزدلم اینطور ک این دختره(اسمش رو یادم نیس😂)از این مریضه(ک باز اسمش رو یادم نیس😂)تعریف کرد
من خوشم اومد ازش بنظر آدم جذابیه
برای همین میتونن بهم برسن مشکلی نیس😁

سپیده و قاسم
سپیده و قاسم
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

بله عزیزم شما راحت باش😂

Bahareh
Bahareh
1 سال قبل

اینطور که این از دور بازوهاش و هیکل ورزیدش تعریف کرد کاملا مشخصه مازیار بی مازیار از اسمشم مشخصه دلش ديوونه پسنده عاقل نمی‌پسندن خانم خانما. من نمیدونم چرا جدیدا نویسنده ها دوست دارن مثلث عشقی درست کنن حالا وسط رمان یه جوری مازیار و میکوبه و بد جلوه میده که ما کاملا متقاعد بشیم دختر رمان باید عاشق همین مریض بشه. البته خیلی زیاد شبیه رمان گرگها هم هست که البته اون واقعا جذابه و حرف نداره بی نظیره و البته رقیب عشقی هم نیست.

زلال
زلال
پاسخ به  Bahareh
1 سال قبل

مثل کوهیار تو آرزوی عروسک🤣🤣که بد جلوه دادنش

برف
برف
پاسخ به  Bahareh
1 سال قبل

موافقم مگه عشق بین دو نفر باشه چشه؟مثلث عشقی مربع عشقی کم مونده دایره و شش ضلعی عشقی هم بیان وسط آخه ریاضی حرمت داره😅 تو این پارت هم دلارام نامحسوس گفته که مازیار یکم ادعاش زیاده و از این رفتارش خوشش نمیاد و این میتونه مقدمه خوبی بر این باشه که نشون داده شه مازیار و دلارام زوج خوبی نیستن

برف
برف
پاسخ به  Bahareh
1 سال قبل

درمورد بد نشون دادن شخصیت رمان،این یکی رو نمیدونم ولی درمورد یه سری رمان های دیگه حس میکنم وقتی میخوندمشون حرفشون این باشه:(( چه نامزده رو بد نشون بدن چه ندن در هر صورت مشکلی نداره اگه دختره عاشق مریضش شه.خیانت نکرده که.چون نامزدش آدم خوبی نیست پس این کار دختره هم خیانت نیست حق داشته))
البته این فقط نظر و حدس منه در مورد اون رمان ها نه نقد این داستان امیدوارم سوءتفاهمی ایجاد نکرده باشم.قطعا تو این سبک،داستان هایی بودن که واقعا عالی باشن و ممکنه هم این رمان جز همونا باشه💫
درمورد این داستان به نظر من تا الانش که خوندم قشنگ بود تنها انتقادم اینه که اگه یکم قسمت ها طولانی تر شه ممنون میشم🙏🌹😄

برف
برف
پاسخ به  برف
1 سال قبل

وای نظرامو میخونم چقدر طلبکار بودم😂نویسنده عزیز شما به دل نگیر اینم نتیجه نداشتن اعصاب برای نامعلوم بودن ماجرای مصوبات کنکوره🙏😅

KAYLA
KAYLA
1 سال قبل

نامردیه اگه مازیارو ول کنه 😐

زلال
زلال
پاسخ به  KAYLA
1 سال قبل

ولی ۱۰۰در۱۰۰فک‌کنم اخرش مازیارو ول میکنه این خوب میشه میره بااین.یبارم نمیدونم اسمش چی بود ولی ی رمان خوندم عین این

Slin
Slin
1 سال قبل

خداااا
چرا آخرش با کدون ازدواج موکنههه🤣🤣

Asaadi
Asaadi
1 سال قبل

ولی کاش دختره و مازیار بهم برسن.

Asaadi
Asaadi
1 سال قبل

شبیه رمان گرگهاس😂

ثنا
ثنا
1 سال قبل

خدا ییی این دکتره هم داره عاشقش میشهه

سپیده
سپیده
پاسخ به  ثنا
1 سال قبل

تو هم حرفا میزنی هااا
مگه خودش نگفت حداقل ۴۰ سالشه

معصومه
معصومه
پاسخ به  سپیده
1 سال قبل

بنظرم مهم عشقه نه سن و سال

سپیده
سپیده
پاسخ به  معصومه
1 سال قبل

من دکتره رو میگما😂

ثنا
ثنا
پاسخ به  سپیده
1 سال قبل

😂😂😂

دسته‌ها

25
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x