رمان دل دیوانه پسندم پارت 65 - رمان دونی

 

درو باز کردم.

با دیدن موسوی که دقیق داشت منو سروش رو نگاه می کردببخیال کاری که می خواستم کنم شدم و رفتم بیرون.

وقتی داشتیم می رفتیم تو دفترش بهش گفتم چی کار کرد

و باعث تعجبش شد.

جلوی در دفترش که رسیدیم دیگه می خواستم حدلفظی کنم و برم که گفت :

حدس بزنید کی اینجاست.

تعجب کردم.
کی؟

درو باز کرد. سرکی به داخل کشیدم.
با دیدن استاد چشمام چهار تا شد.

اونجا چی کار می کرد.
نمی دونستم برم داخل یا نه.

آخه اصلا هیچ ذوق و شوقی برای صحبت باهاش نداشتم.

نه اون نه مازیار. جفتشون استاد های خوب من بودن.

ولی توی همون یک ماه خیلی چیزا تغییر کرده بود.

موسوی یاالله گفت و رفت داخل. نمی شد همینجور اونجا وایسم. منم رفتم داخل.

استاد با دیدن ما بلند شد.
با موسوی شروع کردن به تعارف تیکه پاره کردن.

اما مثل سابق من حتی نمی تونستم باهاش حرف بزنم.

ولی چاره ای نبود. رفتم جلو به زور لبخند زدم و گفتم :

سلام استاد.
البته لبخندی که زدم از صد تافوش بدتر بود

با لحنمم که انگار آماده بودم بخورمش

یکم براندازام کرد و گفت :
سلام دخترم خوبی؟

_ هی بد نیستم ممنون.
_ چقدر ضعیف شدی.

دلم می خواست تیکه هام رو شروع کنم

ولی احترام گذاشتم و چیزی نگفتم ‘
زندگی سخت شده دیگه.

هوفی کشید. موسوی گفت :
بفرمایید بشینید

چرا سر پا.
گفتم ‌: من دیگه یواش یواش باید برم.

موسوی گفت :
آخه استاد بخاطر شما اومدن.

استاد گفت : اگه کار داری برو دخترم. مشکلی نیست.

_ نه دیگه.
می مونم استاد.

نشستم روس صندلی.

موسوی گفت بیان ازمون پذیرایی کنن.

بعدش استاد گفت :چه خبر؟
اوضاع چطوره دخترم

خودت چی خوبی؟
لحن مهربونی هم داشت.

ولی نمی تونستم هضمش کنم

خیلی اذیتم کردن اونم به ناحق.

با این حال گفتم :
بله. خوبه. البته فکر می کنم.

اما لحنم خیلی خشک و جدی بود.

اصلا شور و شوق سابق رو نداشتم.

_ کارا چطور پیش می ره.
به موفقیت نزدیک شدی.

یا نه.
تعریفت رو که خیلی از آقای موسوی شنیدم.

و همش رو باور داشتم.
چون ازت مطمئنم

لبخند زدم و تو دلم گفتم :
واسه همین اینقدر عذابم دادید؟

اما در جواب چیزی نگفتم. خودش متوجه یه تغییراتی شده بود.

برای همین گفت :
البته مثل سابق نیستی

مشخصه خیلی رنجور شدی

لبخند تلخی زدم و گفتم :
زندگی سخت شده دیگه استاد.

البته سختش کردن.
استاد خودش متوجه تیکم شد..

نفس صدا داری کشید و گفت ‌:
دخترم من رو مقصر ندون. من اینجا هی کارم.

جوش آوردم.
یعنی چی هیچ کارم.

اون برام تعیین تکلیف کرد.

اون گفت بهم نمره نمی ده.

اون قرار ها رو گذاشت.حالا به حرف هرکی که می خواست گوش کنه

چه اهمیتی داشت؟
مهم این بود که همش زیر سر خودش بود.

حوصله بحث و کل کل نداشتم.
به زور عصبانیتم رو کنترل کردم.

و گفتم :
بله استاد حق با شماست. اگه اجازه بدید من مرخص شم.

تا اون لحظه که موسوی نظاره گر بود، گفت :

سروش که کاری نکرد؟

یاد لحظه ای افتادم که یقم رو گرفت. ولی دلم نمی خواست جلوی استاد حرفی بزنم.

برای همین رو به موسوی گفتم :
باهاتون صحبت می کنم آقای دکتر

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان تب pdf از پگاه

  خلاصه رمان :         زندگی سه فرد را بیان می کند البرز ، پارسا و صدف .دختر و پسری که در پرورشگاه زندگی کرده و بعدها مسیر زندگی شان به یکدیگر گره ی کور می خورد و پسر دیگری که به دلیل مشکلاتش با آن ها همراه می شود . زندگی ای پر از فراز و

جهت دانلود کلیک کنید
رمان باورم کن

دانلود رمان باورم کن خلاصه : آنید کیان دانشجوی مهندسی کشاورزی یه دختر شمالی که کرج درس میخونه . به خاطر توصیه ی یکی از استاد ها که پیشنهاد داده بود که برای بهتر یادگیری درس بهتره کار عملی انجام بدن و به طور مستقیم روی گل و گیاه کار کنن. بنا به عللی آنید تصمیم میگیره که به عنوان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هیچ ( جلد دوم) به صورت pdf کامل از مستانه بانو

      خلاصه رمان :   رفتن مرصاد همان و شکستن باورها و قلب ترمه همان. تار و پودش را از هم گسسته می دید. آوارهای تاریک روی سرش سنگینی می کردند. “هیچ” در دست نداشت. هنوز نه پدرش او را بخشیده و نه درسش تمام شده که مستقل شود. نازخاتون چشم از رفتن پسرش گرفت و به ترمه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان انتقام در برابر اشتباه عاشقانه به صورت pdf کامل از دلارام

      خلاصه‌ی رمان:   دخترا متفاوت اند‌. یه وقتایی تصمیمایی میگیرن که پشتش کلی اتفاق براشون میوفته. گاهی یه سریاشون برای اولین بار که عاشق میشن،صبر نمیکنن تا معشوقشون قدم اولو جلو بیاد. خودشون قدم اولو یعنی خاستگاری کردنو بر میدارن. بعضی وقتا این میشه اولین اشتباه اما میشه اسمشو گذاشت عشق عاشقی که برای عشقش هرکاری رو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به من نگو ببعی

  خلاصه رمان :           استاد شهرزاد فرهمند، که بعد از سالها تلاش و درس خوندن و جهشی زدن های پی در پی ؛ در سن ۲۵ سالگی موفق به کسب ارشد دامپزشکی شده. با ورود به دانشگاه جدیدی برای تدریس و آشنا شدنش با دانشجوی تخس و شیطونش به اسم رادمان ملکی اتفاقاتی براش میوفته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بازی های روزگار به صورت pdf کامل از دینا عمر

          خلاصه رمان:   زندگی پستی و بلندی های زیادی دارد گاهی انسان ها چنان به عمق چاه پرتاب می شوند که فکر میکنن با تمام تاریکی و دلتنگی همانجا میمانند ولی نمیدانند که روزی خداوند نوری را به عمق این چاه میتاباند چنان نور زیبا که بر عالوه سیاه چال ،دلت را هم نورانی میکند.

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x