رفتم سمت سرویس.
محیط کلا جوری بود که حال آدم گرفته می شد.
بی دلیل که اونجا نبودن.
یکی داد می زد.
یکی صدای خندش میومد.
یکی گریه.
هرکس یه جوری بود. یکی می کوبید به در.
آروم ترینشون فکر کنم همین سروش بود.
فوری رفتم سرویس کارم رو کردم.
اومدم بیرون. داشتم دستام رو می شستم.
همینکه شیر آب رو بستم از توی آینه یکی رو پشت سرم دیدم.
دقت که کردم دیدم سروشه.
تا خواستم عکس العملی نشون بدم از پشت چسبید بهم.
با یه دستش بدنمو گرفت و دست دیگش رو گذاشت روی دهنم.
هرچی تقلا می کردم بی فایده بود.
با شنیدن صداش بغل گوشم، کلا رفتم تو شوک
– پات رو از کار و زندگی من بکش بیرون خانم کوچولو.
خیلی سعی کردم جلوی خودم رو بگیرم ولی دیگه صبرم سر اومد
_ اگه از جونت سیر نشدی یا نمی خوای تا آخر عمر بترشی و هیچ کس سمتت نیاد
می تونی به همین روال ادامه بدی.
بدون این اولین و آخرین اخطارم بود.
داشتم پس میفتادم. دست و پام شل شده بود.
تو همون حال ولم کرد. اگه دستم رو به روشور نمی گرفتم قطعا می خوردم زمین.
رفت سمت در. اینور اونور رو نگاه کرد و بعد هم برگشت توی اتاقش.
برام همش مثل خواب بود. یه کابوس تلخ گذرا.
و شاید کمی شیرین.
چون دیگه حرفم ثابت شد. و فهمیدم سروش نه لاله نه افسرده.
اون داره یه کارایی می کنه.
نفس نفس می زدم. به زوم با دستای لرزونم آبی به صورتم زدم.
صداش مدام تو سرم بگو.
فوری رفتم سمت اتاق موسوی.
با دیدن سروش که اونجا پشت سیستم بود خشکم زد.
داشت یه کاری می کرد
معلوم بود چی کار
داشت فیلم های دوربین رو پاک می کرد.
ولی نباید می ذاشتم. رفتم جلو و با وجود وحشتی که ازش دلشتم گفتم :
چی کار داری می کنی؟ بیا کنار.
اما اهمیت نداد. داشت فایل ها رو پاک می کرد
خواستم دستش رو بکشم و ببرم که هولم داد. و چون زورش از من خیلی بیشتر بود حریفش نشدم.
نمی دونستم باید چی کار کنم.
نمی تونستم هم آسیبی بهش بزنم
چون اونوقت همه چی به ضرر من تموم می شد
تا خواستم یه تماس بگیرم یا کاری کنم، کارش تموم شد.
و رفت سمت در
دوربین ها رو خاموش کرده بود.
از بس کفری شدم که قید همه چی رو زدم و گفتم :
مطمئن باش نمی ذارم به اهدافت برسی.
دستت رو رو می کنم
حالا ببین.
اینو که گفتم وایساد. ضربان قلبم رفت.
بالا تر
فوران هیجان
میشه زود تر پارت بعدی رو بزارین خیلی وقته منتظرم
سلام چجوری میشه رمان و در رماندونی پارت گذاری کنم؟
میشه دو پارت بزارین
پس بالاخره دهن واز کرد این آقا سروش
این پارت هیجانش بالا بود مرسی از قلم تون
پس بالاخره دهن وا کرد این اقا سروش