رمان دل دیوانه پسندم پارت 73

5
(1)

 

_ منو تهدید به مرگ کردی
تیزی زیر گلوم گذاشتی.

ماشینم رو که صبح پنچر کردی. حالا من چه جوری ثابت کنم کار تو بوده.

یکم سکوت کردم. چند تا نفس عمیق کشیدم تا آروم بشم.

هیچ تغییری توی موقعیتش نداده بود.

آروم گفتم :
ببین. باور کن من کاریت ندارم.

فقط بهم بگو داری چی کار می کنی. اون بیرون کیا هستن

هدفت دقیقا چیه. شاید اصلا منم تونستم کمکت کنم.

و باز هم هیچ. دلم می خواست سر به بیابون بذارم. داشت منم روانی می کرد.

به قول مامانم چند وقت دیگه منم باید اونجا بستری می شدم.

با عجز گفتم :آقای سروش….
همچنان کاری نمی کرد..

بغضم گرفت و واقعا ناامیدانه به سمت در حرکت کردم.

بریدم. انگار دیگه واقعا کم آوردم
دلم می خواست از اونجا بزنم بیرون.

و بعد کیلومتر ها دور شم. اصلا دوست داشتم اون قسمت از مغزم که خاطرات این اواخر ثبت شده بود رو پاک کنم

دوست داشتم یه زندگی جدید رو شروع کنم.
بدون این آشوب ها.

به سمت خروجی می رفتم که موسوی صدام زد.
_ چی شد خانم یاقوتیان
نگاهش کردم.

خیلی آروم گفتم : هیچی. خدانگهدار

انگار صدا ها رو نمی شنیدم.
تو حال و هوای خودم نبودمم..

نمی فهمیدم داره چی میشه.
اصلا نفهمیدم چه جوری خودم رو رسوندم خونه.

***
مامان بابام هم خواهش و اصرار می کردن که چمه.

چرا اون شکلی ام. سراغ کار و سروش و زندگیم رو می گرفتن.

ولی جوابی براشون نداشتم. فقط گفتم داره تموم میشه.

نمی دونم چرا هنوز نمی تونستم بگم تموم شد.
هنوز مقاومت داشتم.

یه صدایی درونم می گفت مگه احمقی دختر؟ از جونت سیر شدی؟

ول کن بچسب به زندگیت. داری می ری مراحل بالا تر.

اما گوشم بدهکار نبود. نمی دونم چی منو وادار می کرد که بمونم.

با همون زمزمه ها بود که بالاخره دم دمای صبح خوابم برد.

وقتی بیدار شدم ظهر شده بود.
یکم انرژی گرفته بودم.

چند ساعتی تا عصر با خودم خلوت کردم.
تو یکی از کافه های شهر نشستم. و فکر کردم

باید تصمیم می گرفتم که چی کار کنم.
تکلیف که مشخص بود اما من هنوز دست بردار نبودم.

خبری هم از مازیار نداشتم.

دروغ چرا، دوست داشتم بدونم کجاست و چی کار می کنه.

درسته بیشتر فکر و ذکرم پی کار و سروش و این داستانا بود.

اما نمی تونستم انکار کنم که هنوز مهرش رو تو دلم داشتم

نمیگم مثل سابق، اون موقع که باهم خوب بودیم.

اما خب هنوزم دوسش داشتم.

با یادآوری خاطراتمون آه کشیدم و بغض کردم.

دلم برای روزای خوشی که باهاش داشتم خیلی تنگ شده بود.

تنها دلیلی که تونستم یکم شرایط رو بهتر برای خودم مدیریت کنم،

همین رشته ای بود که توش درس خونده بودم و چیزایی که یاد گرفته بودم.

اما خب هنوزم دلتنگش بودم.
ازش انتظار نداشتم توی آخرین دیدار اون حرکت رو کنه.

و بخاطر همین نمی تونستم خودم سمتش برم.

اشتهام کور شد..
کیکی که سفارش داده بودم رو نصفه ول کردم و از کافه زدم بیرون.

نزدیک همونجا یه پارک بود که همیشه با مازیار می رفتم.

دلم خیلی تنگ شده بود. دو دل بودم که سر بزنم یا نزنم.

داشتم از کنار پارک رد می شدم که دلو زدم به دریا،

مسیرم رو عوض کردم و رفتم سمت پارک.
هر قدمی که برمی داشتم یه خاطره زنده می شد.

جاهایی که با هم خاطره ساخته بودیم، وایمیسادم و زل می زدم بهشون.

و کامل اون صحنه ها رو می دیدم. صدای خنده ها و جیغ و داد هامون توی گوشم تداعی می شد.

هیچ وقت فراموششون نمی کنم.

هرچی بیشتر مرور می کردم بغض توی گلوم سنگین تر می شد.

و دلم بیشتر می گرفت.
چی شد که زندگیم این شکلی شد.

نمی دونستم خوشحال باشم که خدا روی واقعی مازیار رو برام رو کرده بود.

یا ناراحت باشم که دیگه نمی شد با هم باشیم.

ناراحت باشم که عشق زندگیم دیگه کنارم نبود

یکم رفتم و رسیدم به نیمکتی که همیشه وقتی خسته می شدیم روش می نشستیم.

و معمولا خالی بود و جا داشت.
اما تا بهش نزدیک شدم دیدم یه آقایی روش نشسته.

حس کردم زیادی آشناست.

یکم چرخیدم و وایسادم تا حداقل نیم رخش رو ببینم.

با دیدن مازیار خیلی جا خوردم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۷۱۳ ۰۰۲۸۰۵۰۲۰

دانلود رمان طلوع نزدیک است pdf از دل آرا دشت بهشت 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         طلوع تازه داره تو زندگیش جوونی کردنو تجربه می‌کنه که خدا سخت‌ترین امتحانشو براش در نظر می‌گیره. مرگ پدرش سرآغاز ماجراهای عجیبیه که از دست سرنوشت براش می‌باره و در عجیب‌ترین زمان و مکان زندگیش گره می‌خوره به رادمهر محبی، عضو محبوب شورای…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۷ ۱۶۱۹۳۵۹۶۰

دانلود رمان خشت و آیینه pdf از بهاره حسنی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :   پسری که از خارج میاد تا یه دختر شیطون و غیر قابل کنترل رو تربیت کنه… این کار واقعا متفاوت خواهد بود. شخصیتها و نوع داستان متفاوت خواهند بود. در این کار شخصیت اولی خواهیم داشت که پر از اشتباه است. پر از ندانم…
photo 2019 01 08 14 22 00

رمان میان عشق و آینه 0 (0)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان میان عشق و آینه خلاصه : کامیار پسر خشن که با نقشه دختر عمه اش… برای حفظ آبرو مجبور میشه عقدش کنه… ولی به خاطر این کار ازش متنفر میشه و تصمیم میگیره بعد از ازدواج انقدر اذیت و شکنجه اش کنه تا نیاز مجبور به طلاق…
InShot ۲۰۲۳۰۷۰۶ ۰۰۳۶۵۱۷۴۲

دانلود رمان عشق ممنوعه pdf از زهرا قلنده 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   این رمان در مورد پسری به اسم سپهراد که بعد ۸سال به ایران برمی گرده از وقتی برگشته خاطر خواهای زیادی داشته اما به هیچ‌کدوم توجهی نمیکنه.اما یه روز تو مهمونی عروسی بی نهایت جذب خواهرش رزا میشه که…
سکوت scaled

رمان سدسکوت 0 (0)

4 دیدگاه
  دانلود رمان سد سکوت   خلاصه : تنها بودم ، دور از خانواده ؛ در یک حادثه غریبه ای جلوی چشمانم برای نجاتم به جان کندن افتاد اما رهایم نکرد، از او میترسیدم. از آن هیکل تنومندی که قدرت نجاتمان از دست چند نفر را داشت ولی به اجبار…
IMG 20230127 013604 6622

دانلود رمان شوهر آهو خانم 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :           شوهر آهو خانم نام رمانی اثر علی محمد افغانی است . مضمون اساسی این رمان توصیف وضع اندوه بار زنان ایرانی و نکوهش از آئین چند همسری است. در این رمان مناسبات خانوادگی و ضوابط احساسی و عاطفی مرتبط بدان بازنمایی…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۰ ۲۲۱۰۴۳۷۲۶

دانلود رمان بچه پروهای شهر از کیانا بهمن زاده 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       خب خب خب…ما اینجا چی داریم؟…یه دختر زبون دراز با یه پسر زبون درازتر از خودش…یه محیط کلکلی با ماجراهای پیشبینی نشده و فان وایسا ببینم الان میخوایی نصف رمانو تحت عنوان “خلاصه رمان” لو بدم؟چرا خودت نمیخونی؟آره خودت بخون پشیمون نمیشی…
images 1

رمان هیچکی مثل تو نبود 1.7 (3)

بدون دیدگاه
  دانلود رمان هیچکی مث تو نبود خلاصه : آنا مفخم تک دختر خانواده مفخم کارشناس ارشد معماریه. بی کار و جویای کار. یه دختر شاد و سر زنده که با جدیت سعی میکنه مطابق میل پدرو مادرش رفتار کنه و اونها رو راضی نگه داره. اما چون اعتقادات و…
InShot ۲۰۲۳۰۲۱۱ ۱۹۴۰۰۴۳۴۱

دانلود رمان تاونهان pdf از مریم روح پرور 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :           پندار فروتن، مردی سیو سه ساله که رو پای خودش ایستاد قدرتمند شد، اما پندار به خاطر بلاهایی که خانوادش سرش اوردن نسبت به همه بی اعتماده، و فقط بعضی وقتا برای نیاز های… اونم خیلی کوتاه با کسی کنار…
IMG 20230123 230208 386

دانلود رمان آبان سرد 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :   میان تلخی یک حقیقت دست پا میزدم و فریادرسی نبود. دستی نبود مرا از این برهوت بی نام و نشان نجات دهد. کسی نبود محکم توی صورتم بکوبد و مرا از این کابوس تلخ و شوم بیدار کند! چیزی مثل بختک روی سینه ام…
اشتراک در
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
.......
.......
1 سال قبل

احساس می کنم مازیار از کارای سروش اطلاع داره و کاراش بهونه است برای نجات که به درستی انجام نداده🤔

saman
saman
1 سال قبل

کاش زود به زود پارت میذاشتی پارتها هم خیلی کمه ولی رمانت عالیه

رویا
رویا
1 سال قبل

فکر کنم مازیار با سروش دست داره

asma
asma
1 سال قبل

نویسنده جان برامون نمیشه یک پارت دیگه بزارید؟

دسته‌ها

4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x