رمان دل دیوانه پسندم پارت 88

3
(2)

 

 

تا جایی که فاصلش دیگه باهام مویی بود.

 

ولی هنوز ندیده بودمش.

اما عطرش برام به شدت آشنا بود.

 

همینکه برگشتم، رو به روم قرار گرفت.

 

ضربان قلبم رفت روی هزار.

خودش بود.

مازیار.

 

_ سلام.

لال شده بودم. به زور زبون باز کردم.

 

و با نگاهی به اطراف گفتم :

تو اینجا چی کار می کنی؟

 

_ گفته بودم کارت دارم

 

_ چه جوری پیدام کردی؟

_ به سادگی. الان وقت این حرفا نیست البته.

 

چشمام رو بستم. دستام رو مشت کردم

 

دلم می خواست سرش عربده بکشم. ولی اونجا نمی شد.

 

از لای دندون های کلیک شده گفتم :

خدا منو بکشه از دست تو مازیار

 

اخماش رفت تو هم. و با تهدید گفت :

 

بار آخرت باشه ازین چرت و پرتا میگی. خب؟

 

هیچی نگفتم فقط با غضب زل زده بودم بهش.

 

نگاهی به اطراف انداخت و گفت :

بریم یه جای خلوت حرف بزنیم.

 

 

 

 

_ من عمرا هیچ وقت با تو جای خلوت نمیام دیگه.

 

یه بار اومدم برای هفت پشتم بسه.

_ دیگه انداختن رو تموم کن.

 

نگفتم بیا بریم خونه خالی. بریم یه گوشه که اینقدر جمعیت نباشه.

 

حرفش رو خیلی جدی زد.

 

چشم غره ای بهش رفتم و دیگه کل کل نکردم.

 

با هم رفتیم زیر یه صخره که تقریبا کسی اونجا نبود

 

تکیه دادم به صخره و دست به سینه وایسادم.

 

اونم جلوم داشت قدم می زد. انگار کلافه بود.

 

تو سه دقیقه که رژه رفت گفتم :نمی خوای حرف بزنی؟

 

مامان بابام الان نگران می شن.

وایساد و خیره شد توی چشمام

 

یه طور خاص نگاهم می کرد.

 

یکم که گذشت هوفی کشید و گفت : استغفرالله.

 

همونجا یهو روی ماسه ها نشست.

 

خشک بود و مشکلی پیش نمیومد.

 

گفت : بشین.

_ راحتم.

_ لج نکن گفتم بشین

 

 

یکم خیره و طلبکار نگاهش کردم.

 

بعد جلوش روی زمین نشستم.

 

منتظر بودم چیزی بگه. اما انگار نه انگار.

 

کلافه هوفی کشیدم و گفتم :

اسکلم کردی؟ خب حرف بزن.

 

یک تای ابروش رو بالا انداخت و گفت :

به به. اصطلاحات جدید می شنوم.

 

_ نه. مثل اینکه تو واقعا منو سر کار گذاشتی.

 

خواستم بلند شم که مچ دستم رو گرفت.

 

نگاهی به دست هامون. بعد به صورتش انداختم و گفتم :

 

می خوای این یکی رو هم بشکنی.

 

تلنگر بدی براش بود. فوری ولم کرد.

 

و با دلخوری گفت : مگه اون یکی رو شکستم که اینجوری میگی؟

 

خیلی لحنش با همیشه فرق داشت.

 

برای همین کشش ندادم. دوباره نشستم و گفتم :

 

حرف بزن مازیار.

 

دیدم لبخند نشست روی لبش و زل زد بهم.

 

دست جلوی صورتش تکون دادم و گفتم :

 

خوبی؟ چرا اینجوری می کنی تو؟

 

_ چه جوری؟

_ بابا حرفتو بزن.

 

_ میشه یه بار دیگه صدام بزنی؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
InShot ۲۰۲۳۰۵۲۴ ۲۳۲۳۳۵۳۱۳

دانلود رمان دژبان pdf از گیسو خزان 0 (0)

3 دیدگاه
  خلاصه رمان :   آریا سعادتی مرد سی و شیش ساله ای که مدیر مسئول یکی از سازمان های دولتیه.. بعد از دو سال.. آرایه، عشق سابقش و که حالا با کس دیگه ای ازدواج کرده می بینه. ولی وقتی می فهمه که شوهر آرایه کار غیر قانونی انجام…
1676877298840

دانلود رمان عبور از غبار pdf از نیلا 1 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :           گاهی وقتها اون چیزایی رو ازدست می دیم که همیشه کنارمون بوده وگاهی هم ساده ساده خودمونو درگیر چیزایی میکنیم که اصلا ارزششو ندارن وبودونبودشون توزندگی به چشم نمیان . وچه خوب بودکه قبل از نابودشدنمون توی گرداب زندگی می فهمیدیم…
IMG 20230128 234002 2482 scaled

دانلود رمان گیسو از زهرا سادات رضوی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :   آریا رستگار استاد دانشگاه جدی و مغروری که بعد از سالها از آلمان به ایران اومده و در دانشگاه مشغول به تدریس میشه، با خودش عهد بسته با توجه به تجربه تلخ گذشتش دل به هیچ کس نبنده، اما همه چیز طبق نظرش پیش…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۸ ۲۲۴۱۰۰۴۵۶

دانلود رمان ربکا pdf از دافنه دوموریه 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       داستان در باب زن جوان خدمتکاری است که با مردی ثروتمند آشنا می‌شود و مرد جوان به اوپیشنهاد ازدواج می‌کند. دختر جوان پس از مدتی زندگی پی می‌برد مرد جوان، همسر زیبای خود را در یک حادثه از دست داده و سیر داستان…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۴۳۹۱۱۴

دانلود رمان ستی pdf از پاییز 2 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :   هاتف، مجرمی سابقه‌دار، مردی خشن و بی‌رحم که در مسیر فرار از کسایی که قصد کشتنش را دارند مجبور به اقامت اجباری در خانه زنی جوان می‌شود. مردی درشت‌قامت و زورگو در مقابل زنی مظلوم و آرام که صدایش به جز برای گفتن «چشم‌»…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۸ ۲۲۴۰۴۴۱۴۷

دانلود رمان دنیا دار مکافات pdf از نرگس عبدی 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :     روایت یه دلدادگی شیرین از نوع دخترعمو و پسرعمو. راهی پر از فراز و نشیب برای وصال دو عاشق. چشمانم دو دو می‌زند.. این همان وفایِ من است که چنبره زده است دور علی‌ِ من؟ وفایی که از او‌ انتظار وفا داشته‌ام، حالا شده…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۱ ۱۷۵۷۰۷۱۸۶

دانلود رمان همقسم pdf از شهلا خودی زاده 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       توی بمباران های تهران امیرعباس میشه حامی نیلوفری که تمام کس و کار خودش رو از دست داده دختری که همسایه شونه و امیر عباس سال هاست عاشقشه … سال ها بعد عطا عاشق پیونده اما با ورود دخترعموی بیمارش و اصرار…
InShot ۲۰۲۳۰۵۳۱ ۲۳۲۰۰۷۹۷۴

دانلود رمان ناژاهی pdf از آذر اول 0 (0)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان :       کسی از من نپرسید که آیا حاضرم همبستر مردی باشم که نفرت و کینه جزئی از وجودش بود !   کسی نگفت که از او می ترسی یا نه !   کسی نپرسید که دوستش داری یا نه !   طناب دار از…
IMG 20230128 233643 0412

دانلود رمان بغض پاییز 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :     پسرك دل بست به تيله هاى آبى چشمانش… دلش لرزيد و ويران شد. دخترك روحش ميان قبرستان دفن شد و جسمش در كنار ديگرى، با جنينى در بطن!!   قسمتی از داستان: مردمک های لرزانِ چشمانِ روشنش، دوخته شده بود به کاغذ پیش…
IMG 20230123 235130 203

دانلود رمان آغوش آتش جلد دوم 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :         آهیر با سن کَمِش بزرگه محله است.. در شب عروسیش، عروسش مرجان رو میدزدن و توی پارک روبروی خونه اش، جلوی چشم آهیر میکشنش.. آهیر توی محل میمونه تا دلیل کشته شدن مرجان و قاتل اونو پیدا کنه.. آهیر که یه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
...
...
1 سال قبل

پارت نداریم؟

turk_gizi
پاسخ به  ...
1 سال قبل

سایت برا فاطمه نمیاره

...
...
پاسخ به  turk_gizi
1 سال قبل

چرا سایتا نمیارن هزار بار باید بری بیای بلکه بیاره
رمان وان هم رمان هاش بعد دو ساعت به زور میارد

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x