رمان دل دیوانه پسندم پارت 89

3
(2)

 

 

خشکم زد.

وسط اون وضعیت وقت گیر آورده بود.

 

سرمو انداختم پایین . چی می گفتم بهش.

 

_ حرفتو بزن.

_ یه مازیار بگی چی ازت کم میشه؟

 

_ الان من بگم مازیار تو شروع می کنی؟

 

_ حالا تو بگو

 

شیطنتش مثل قدیما گل کرده بود. انگار نه انگار توی یه وضعیت حساس بودیم.

 

_ حرفتو بزن مازیار

 

_ نه اول صدام کن. من جوابتو بدم. بعد بپرس.

 

_ این مسخره بازیا چیه؟

 

_ از نظر تو شاید مسخره بازی باشه ولی از نظر من نه

 

کلافه هوفی کشیدم و کش دار گفتم :

ماااازیاااار

 

اونم با لبخند کشدار گفت : جاااانم

 

راستش خودمم یه جوری شدم. کلا از اون حال و هوا اومدم بیرون.

 

و یکم شل کردم.

 

 

_ خب. دیگه لبخند ملیح تحویل من نده.

 

بگو ببینم چی می خواستی بگی.

 

خودشم آروم آروم جدی شد.

یکم با شن های ساحل خودشو مشغول نشون داد.

 

باد داشت شدید می شد و شالم رو می نداخت.

 

گفتم : اگه حرف نزنی مجبورم برم. دارا طوفان می شه

 

_ نگران نباش.

اینجا طوفان نمیشه

 

_ گفتم حرفتو بزن.

هوفی کشید و گفت :

 

دلارام… خیلی چیزا هست که تو نمی دونی.

 

باید مفصل و از اول برات تعریف کنم.

 

پوزخنذ زدم.

_ آره. خودم فهمیدم که خیلی چیزا رو نمی دونم.

 

نیازی به گفتنت نیست.

 

_ شاید اسمش رو بذاری پنهان کاری.

 

ولی چیزایی که میگم رو هیچ کس نمی دونه.

 

هیچ کس. یعنی شرایط طوری بود که نباید به کسی می گفتم

 

 

 

_ خب چین اونا؟ چرا حرف نمی زنی؟

 

_ گفتنش برام سخته.

_ درباره چیه؟ کار؟ زندگی؟ خانواده؟ من؟

 

_ به همه چی مربوط میشه. ولی بخش اعظمش میشه گفت مربوط به کاره.

 

_ چه کاری؟

خب حرف بزن می گم دیره باید برم.

 

اگه بابامم بیاد من و تو رو با هم اینجا ببینه خیلی بد میشه.

 

_ عمو از دستم کفریه آره؟

 

_ خیلی. مازیار حرفت رو بزن. نپیچون.

 

_ نمیشه یه وقت دیگه بگم؟

_ منو اسکل کردی؟! این همه راه بلند شدی اومدی اینجا.

 

جلومو گرفتی. بعد میگی یه وقت دیگه بگم؟

 

من می رم مازیار. و وقت دیگه ای هم وجود نداره. مسخره تو نیستم که

 

خواستم ول کنم برم که باز مانع شد و به زور نگهم داشت.

 

و این بار جدی شروع به حرف زدن کرد.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.3 (6)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.6 (5)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
saman
saman
1 سال قبل

اه خیلی کم بود چه وضع مسخره ای😤

nah
nah
1 سال قبل

ای بابا این چه وضعشه آخه؟

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x