دلارای خندید
اشک های روی صورتش را پاک کرد
به سیم آخر زده و تصمیم گرفته بود که امروز همه چیز را تمام کند
مرگ را در این لحظه از همه چیز بیشتر می خواست
خودش را بالا کشید
هومن فریاد زد :
_دلی ، بیا پایین
لطفاً اعصابم رو خراب نکن !
بیا پایین دلارای
لب های دلارای به تبسمی باز شد
_هومن من رو ببخش
منو ببخش و اگر تونستی ببخشی به خانوادم حرفی نزن
ثانیهای مکث کرد
بعد از مرگ که اهمیتی نداشت !
اینبار صدایش پر از کینه بود
_نه نه …. اشتباه کردم
بگو بهشون
اصلاً به همه بگو
اون آبروی لعنتی که بخاطرش این بلا رو سر من اوردن نابود کن
هومن کلافه دستهایش را داخل موهایش کشید
_تمومش کن ….مزخرف نگو
صدایش لرزید اما ادامه داد :
_بخاطر بچهات !
دلارای بهت زده خندید
بچه ! بچه آلپ ارسلان …
قرار نبود هیچ وقت به دنیا بیاید
آرام زمزمه کرد :
_یک روز بیشتر از هر چیزی دوست داشتم حامله باشم ، تا باباشو نگه دارم !
پوزخند زد
فکر میکردم اینطوری واسه همیشه مال من میشه
بلند خندید
_چقدر احمق بودم نه ؟
سرش رو خم کرد و به پایین خیره شد
_اما تمومه هومن دیگه خستم ، خسته
هومن مضطرب دستش را سمت دلارای گرفت :
_بیا پایین
_منو بخشیدی ؟
_بخشیدم لعنتی بیا پایین
بابام …. فقط یکم دلم برا اون میسوزه
همین … وگرنه بقیه بفهمن خوشحالم میشن
_مزخرف نگو دلارای … بیا پایین
دلارای بیشتر خم شد
هومن ناخواسته فریاد کشید :
_بیا کنار
تن صدایش آنقدر بلند بود که باعث شد پای دلارای پیچ بخورد
صدای پایین افتادن جسمش و بر خورد به زمین باعث شد دنیا برای ثانیه ای برای هومن بایستد
روی زانوهایش افتاد و نالید :
_یا ابوالفضل
صدای جیغ دلارای بلند شد و دست هایش را به لبه دیوار گرفت
صدایش وحشت زده بود :
_هومن !
_هق هق کنان نالید :
_هومن تو رو خدا
بالاخره هومن به خودش آمد
ضربان قلبش که ایستاده بود دوباره به تپش افتاد
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 4
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
پس بقیه پارتش چرا نیس
پارت۱۱۵ چرانیسش
آنلاینه روزی ی پارت
ولی بچه ها اشتباه نکنین نویسنده منظورش هومن بود ک دستش رو ب لبه دیوار گرفت ن دلارای البته اگ اشتباه نکنم 😐
یه سوال پارت های بعدیش پس کو😐پارت ۱۱۵کو
رمان همچنان چرت اما منم همچنان با پرویی میخونم این رمانم مثل رمانای کلیشه ای دیگس البته اونارو میشد خوند اما این نمیشه نویسنده هرطور شده میخواد دختررو تو رمان نگه داره بعدشم ارسلان دل خسته عاشق دلارای میشه ورش میداره میبرش خونه شوهر حداقل یکم واقعی بنویسین ک فک نکنیم داریم رمان تخیلی میخونیم😹
من اگه جا هومن بودم میرفتم بالا سرش شکلک خنده دارو دیوونه بازی در میاوردم که تعادلش رو از دست بده بیوفته بعد خودم هم میشینم میخندم😹
neda
پاسخ به دیجی تلما😜
13 ساعت قبل
مامان جون
زشته
بیرون از خونه اینطوری حرف نزن😂
آبرو دارم 😂
بیا برو تو خونه مون
حسابتو میذارم کف دستت ،
اون دمپایی من کجاست 😂
جواب : نه نههه من خونه نمیام من اصلا میرم خودکشی میکنم 😔🤣🤣🤣🤣 اصلا غلط خوردم مامانننن🥺🤣🤣 بعدشممم شما ک همیشه همه جا هستیدددد 😫😫چرا من هیچ وقت فرصت ندارم کار خلاف بکنمممم😫😫🗡🤣🤣🤣🤣
این قسمت دلارای گنده گوز🖕💨 ( ببخشید اینجوری حرف میزنما)
بچه بیا پایین سرمون درد گرفت🖕
آخه خدا مگه فیلم هندیه
اون صدای برخورد مغز نویسنده به زمین بوده حتما صنعتی و سنتی باهم زده
تورو خدا برا سلامتی خودتم که شده نویسنده جان از موتوری جنس نگیر خواهش میکنم
تو عمرم آنقدر توی یه سایت فحش ندادم 😂
به عنوان رمان طنز میشه خوندش
میخونم یاد این میفتم که میگن دست بچه گوشی ندید
آخه تو که میترسی چرا قمپز در میکنی آخه
باور کن این دلی رو باید بدن به ما نابودش کنیم
آخه گوساله تو که نمیتونی بپری چی زر زر میکنی
جان خودت هومن برو بالاسرش بگو آخه ترسو چرا زر مفت میرنی بزار خوردم راحتت کنم دستش با پا له کنه پرتش کنه پایین
اندازه ۲۰ پارت رمان نوشتم
بازم ببخشید آنقدر از الفاظ رکیک به کار بردم
۱۱۴ پارت هیچی نگفتم دیگه این پارت ..
این همه نوشتم الان فاطمه قبولش نکنه😂
اصلا قسمت کامنتا ی فضای دیگست
فقط بیای بخندی 😂😂😂
من الان همون وضعی رو دارم که یکی ساعت ۴ صبح پتو ب دندون گرفته ی وقت صداش نره بیرون😂
من ساغی نویسنده رو سالم می خوام
ت ساقی خدتو بخا ساغی جون😂
خدایاااااااا این دلارای رو میکشتی همه از دستش راحت میشدیم تازه قصه هیجانی هم میشد😒😐
دختره خاک توسر عرضه خودکشیم نداره میمردی بلکم این رمان مسخره و مزخرف تموم میشد راحت میشدیم
آیا مارا گیر آورده ایدددددد تموم کن این بازی نجسوووو اصن حامله نی امکان ندارن نفهمه مگه الاغ باشه🤌🏻 بعدم اگه بود تا الان افتاده از ترس بابا منطقی باششششش
زرشککک😐
😐😐
شما؟تمنا خانوم؟
اره عزیزم
تازه اومدم
اا سلام خوبی؟ تو سولومون نیستی احیانا🤔
دلارای خندید بعد تبسم زد دوباره بلند خندید بعد خندید و خندید(این قسمت خنده دلی)بعد از ترس داد هومن تنبونش خیس شد جوری ترسید ک نویسنده هم مونده دلی کدوم وری افتاده میگه با زمین برخورد کرد مث سگ صدا داد بعد آویزان شد👍🏻👏👏افتخار مایی نویسنده
آره دقیقا الان چه خبر شد اولش گفته صدای برخوردش با زمین اومد بعدش باز عین این سگ جونا همونو صدا میزنه…
نه به اولش ک کری میخونه خودمو راحت میکنم اگه بخشیدی فلان کن نه به اونجا ک مثلا آویزون شده و از هومن کمک میخواد..
خدا منو بکشه خدایا منو گاو کن
اولش خو میخاس جسم نجس نکرشو بندازه پایین حالو ک هندی بازی کرد و خودشو نگه دوش میگه هییمن تنه عدا نیجاتم بده (دقت کنید اینجا با دهن کج شده بخونید)
بو گمبشو دختزی نکببتتت نکره
حامله نیسااا ارسالان نکبت گرفته جواب آزمایشو دست کاری کرده
بد جالب اینجاس افنادتحتی صداشم اومد ولی با هندی بازی های نویسنده خودشو نگه دوش نانوصا خود هندیام بری فیلمشون ای کارا نمیکننن پپپددسسگگگ
چجوری نیافتاده ولی صدای افتادنش اومده؟؟
حرص نخور این افتاده ولی نیوفتاده حالا يکی فهمید چیشد اطلاع بده😐
😂😂😂😂😂😂
اون قسمت دهن کجیش عالی بود مهشید😂😂😂
🤣🤣🤣فدای شما
نفس عمیق بکش خواهرم…نفس عمیق…یک لیوان اب ولرمم بخور…اگه قرص اعصاب نداری بیا من بهت بدم اروم شی خودمم از وقتی این رمان رو میخونم روزی سه وعده قرص میخورم با دوز بالا…اصن نگم برات ی وضعی🙂😂😂
🤣🤣خو خیلی زور داره
وای خدا چه خنده است به خدا 😂😂😂
نویسنده تو روحت 😂😂😂🤦
ایشالا انگشت کوچیکه پات بخور به در آه من دامنت بگیره 🤣🤣
خدا نکشتت🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
نیوتون میدونه ایطوری با قوانینش بازی میکنید؟
مگ توپه بخوره زمین بالا بیاد خودشو بگیره ب پنجره
😂😂
🤣🤣🤣🤣🤣🤣راست میگه لامصب
مگه نگفتی صدای افتادنش وشنیده بعد چجوری گیر کرده
یه تو دارم قلقلی ….
میزنم زمین هوا میره 😂🤣🤣😂🤦
😑😂😂😂
وات د…..
چرا اینجوری شد صدای افتادنش اومد بعد لبه دیوارو گرفت؟
نویسنده جان رویا پردازی میکنی؟😐
چیکار بنده خدا داری
معجزه پیامبره😂😂😂
نویسنده اول میخواست یکم جو بده بعد یادش افتاد عه این شخصیت اصلیه که و اینجوری شد که دلارای دوباره از زمین به سمت اسمان پرت شد تا لبه رو بگیره
نه یهو جاذبه اط بین رفت😐😂😂
دلی با به خداحافظی خوشحالمون کن اه
نباید اینجور می شد باید می افتاد بعد می فهمید حامله نیست
آخ نویسنده ……..🤬🤬
این باید می افتاد
بعد میرفتن بیمارستان
بعد هومن از پرستار می پرسید حال بچه چطوره
بعد پرستار می گفت کدوم بچه آقا
بعد هومن می گفت بچه دلارای
می گفت ایشون باردار نیست
بعد هومن میرفت به گوه خوردن میوفتاد
ولی دست دلارای دیگه رو شده بود
البته الان هم میشه این اتاق بیوفته
به خاطر آسیب جزیی میره بیمارستان و ادامه ماجرا
ولی نفهمیدم
افتاد زمین ولی آویزون بود!؟؟؟؟؟
جل الخالق 😂
ارسلان کجا رفته دلارای بچه نامشروع تو شکمشه وا😱
اوه ساعت خواب دادا 🤨
من کاری با نامشروع بودن بچه اش ندارم چرا نمردددد
دلی جان بمیر شاد کردن دل مومن ثواب داره ها😂