دلارای سرش را پایین انداخت
بیشتر از قبل دلش مرگ میخواست
چه کار کرده بود؟!
با خودش ، با او و مهمتر از همه با بچه ای که هومن قرار بود به فرزندی قبول کند…
خواست بگوید پشیمانت نمیکنم
بگوید جبران می کنم بگوید از همین لحظه به بعد فردی به اسم ارسلان در زندگی ام وجود ندارد
خواست قسم بخورد که دروغ هایش تمام شده اما نتوانست
انرژی اش را نداشت
تمام بدنش بی حس بود
می دانست توهم است اما احساس می کرد
جسمی سنگین در شکمش میچرخد
باورش نمیشد او میخواست نگهش دارد و هومن از شناسنامه اش صحبت می کرد
شناسنامه ی کابوس زندگی اش
همان کابوسی که رابطه او و هومن را به این روز انداخته بود
کابوس دوست داشتنی کوچکش!
کسی در ذهنش فریاد زد چرند نباف
تنها کسی که رابطه اشتباهتان
را به این روز انداخت خودت بودی نه هیچ کس دیگر
آرام بدون اینکه از ته قلبش باشد لب زد:
_ من … من نمیخوام نگهش … یعنی نمیتونم
که نگهش دارم
گفت و با گفتن همین جمله هم انگار جان از بدنش خارج شد گریه اش شدت گرفت و شانه هایش لرزید
هومن با طعمه خندید
– هم میخوای و هم میتونی نگهش داری که اگر نمی خواستی با فکر کردن بهش به این حال و روز نمی افتادی
دلارای به شدت سرش را به دو طرف تکان داد
_نه نمیخوام
صدایش را بالا برد
_میخوای یا نمیخوای مهم نیست دلارای
مهم اینه که قلب بچه تشکیل شده الان دیگه یه آدم کامله میفهمی ؟!
سرش را نزدیک برد و ادامه داد
_تو خائن بودی! دروغگو بودی! بی رحم بودی! حالا بهم ثابت کن حداقل قاتل نیستی…
دلارای چشمانش را بست کاش هومن چیز دیگری میخواست…
_ بلندشو باید بریم
هومن گفت و چشمان وحشت زده دلارای را که دید توضیح داد
_برات آژانس میگیرم
برو خونه تا روز مراسم می خوام تنها باشم پس اطرافم نباش
چند قدم دور شد و با به یاد آوردن حرفی برگشت
تهدید آمیز انگشتش را بالا برد و روی دلارای خم کرد
۔ اگر کار احمقانه بکنی همه چیز رو به پدر و مادرت میگم
دلارای اشک ریخت
– مهم نیست
_گفتی بابات مهمه
_مگه من برای بابام مهم بودم؟ وقتی داشتم به این روز می افتادم کجا بود؟
_اگر خبر داشت البته
نداشت ولی میتونست خبر داشته باشه اگر مثل پدر مردم از من حمایت می کرد اصلا هیچ وقت این اتفاق نمی افتاد
_ولی برات مهمه
دست خودت نیست که برات اهمیت داره اگر بلایی سر خودت بیاری همه چی رو میزارم کف داستش دلارای حتی شاخ و برگش میدم شک نکن با شنیدنش
سکته میکنه
دلارای می دانست هومن هیچ وقت چنین کاری نمی کند اما باز هم با شنیدنش قلبش تیر کشید
با مشت به شانه هومن کوبید و بغضش منفجر
_کی اینقدر بد شدی؟
_ همون وقتی که خوب ترین دختری که تو زندگیم میشناختم تو زرد از آب در اومد
دلارای بهت زده نگاهش کرد و هومن صاف ایستاد
_حالا پاشو برو پایین زنگ زدم ماشین بیاد
گفت و خواست دور شود اما انگار چیزی یادش آمد که ایستاد
_ راستی شاهزاده خانم خونه رو دیدی ؟ میدونی میخواستم همین آلونک کوچیک رو برات تبدیل به قصر کنم میخواستم برات کم نذارم روم نمیشد نشونت بدم میخواستم تا آماده نشده نشونت ندم اما خب انگار خودت از قبل سرنوشتت رو انتخاب کرده بودی
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
چرا ارسلان خر نمیاد هومنو بزنه بعدم دست این یکی خرو بگیره ببرتش:/
سلام پارت بعدی رو کی میزاری ؟
غروب
ممنون
خیلی کمه … من همش منتظرم روز بعد بیشتر بزاری ولی انگار کمتر میشه همش
بهترین رمان ها اونایین که پی دی اف هستن
سر دو سه روز تا جونت در میاد میخونی 😂
بخدا خسته شدم بیشتر پارت بده
زیاد خوشم از رمانش نمیاد ولی بخاطر این هنوز میخونمش چون همهی رمانا یا کلکلی هستن و یا عاشقانه و رمانتیک خیلی کم از این دسته رمانهایی مثل دلارای داریم که این جوری باشه
فقط به عشق اون روزی که بدونم آخرش چی میشه
ارسلاااااان
یااااااااا
هووووووومن
نویسنده جان پارت هایی که مینویسی خیلی کمن عزیزم تو رو خدا یکم بیشتر بنویس میدونم سخته ولی خب مگه بعضی از نویسنده ها چندتا چند تا رمان نمینویسن با پارت های طولانی
من الان خودم یه نویسنده میشناسم همین الان داره ۶ تا رمان رو مینویسه و جلو میبره واقعا هم پارت هایی که میده خیلی خوبن
اینجاست ک شاعر میگه : ارسلان کجایی ؟ دقیقا کجایی ؟🤨😂😂
نویسنده جان ارسلان عا یاکجاااست
خیلی مارو دس ننداز
برم رمان الفبای سکوتوبخونم مگن خبع تا توام یکم رمانوببری جلو بیام یهوسوپرایزشم😂😂😂😐🤝
حواست باشه نگاه چپ ب تارخم نندازیااا🤨😂
عععععععق😣
هومن چرا سوپرمن شد 😑
چرا اینجوری شد
بابا یکم با منطق رفتار میکرد
ارسلان چرا نمیاد
بابا یعنی چی 😑
😩💔😩💔
هومنم برا من آدم شده😐
ارسلان کجاس پس؟!
دلم برای اخلاقه نچسبش تنگ شده 🥲😐
سلام میگما رمان ماتیک هم میزاری؟
سلام ادمین جون میگما رمان ماتیک هم میزاری؟
از همین نویسنده دلارای
شخصیت هاش هم ساواش و لادن هست
سلام عزیزم
آره قشنگه ، ولی اونم همینجوری پارت میده ها
😂🙁
اشکال نداره اونم بزار خیلی دوست دارم بخونمش
باشع میزارم
دمت گرم
سر قضا 😂😑🤦
😂😂😂
آها
خب میگم خیلی داره غمگین میشه بسه من دگه اینو نمیخونمممم
(وی الکی سخن میگوید
لامصب آخه چه مرگت یکم داستان و جلو ببر دیگه اه حالم و بد میکنی 😒🤦😑
دلم براش کبابه
تو این لحظه باید…
هعییی
نمیدونم اصن چی باید بگم
چرا انقدر کم؟ اون از رمان گلاویژ اینم از این الفبای سکوت بهترین رمانه هم پارتاش خوبه هم خوب زمانی میزاره.
واقعا الفبای سکوت بهترین رمانی هست که دارم میخونم
هم پارت هاش طولانی
هم داستانش قشنگه
بین این دوتا خیلی سر تره
خیلی داره اعصاب خورد کن میشه ایش
دیگ این دنیا بدرد نمیخوره😶
اخه چرا دارم این رمانو میخونممممم😤😤😤😤
(کاش میدونستم💔😐)
واییی فک کنم نصف بیشترمون همین سوالو از خودمون پرسیدیم و جوابی براش نداشتیم🤣🤣🤣