دلارای ارام زمزمه کرد
_ میدونم. دیگه هیچ وقت نمیذارم مجبورم کنی همچین حقارتی رو تجربه کنم
حالا بگو کجا میریم
ارسلان سرش را سمتش برگرداند تا کامل زیر نظرش بگیرد
_ حجره حاجی!
دلارای بهت زده لب زد
_ چی؟!
_ یک بحث ناتموم داشتیم باهاش!
_ چی داری میگی؟! دیوونه شدی؟
ارسلان لبخند زد
دیوانه بود ، دیوانه تر شده بود!
در این راه هیچ کس جلودارش نبود
_ قراره یک تلافی کوچیک سرش بیاریم
البته سر خودش نه
سر آبروش!
همونی که بخاطرش من و تو رو فرستاد پشت میله های زندان
دلارای وحشت زده بستنی را روی داشبورد گذاشت
دیگر هوس بستنی شاتوتی نداشت
ترسیده بود…
_ چی تو سرته آلپارسلان؟
با آبروش بازی کنیم دیگه رحم نمیکنه
_ الان رحم کرده؟
قبل ازینکه دلارای حرفی بزند با تحکم ادامه داد
_ بسه من منصرف نمیشم خودتم میدونی پس الکی دست و پا نزن
قرار نیست بفرستمت میدون جنگ دخترجون
فقط کنار من باشی حرصش برای حاجی بیشتره همین
با پوزخند زمزمه کرد
_ بذار تا الان هرچی دروغ بافته که کلیپ تو عروسیت ساختگی بوده دودشه بره هوا!
دلارای مضطرب سر تکان داد
_ من نمیام ارس
_ تو جایی میای که شوهرت میگه مفهومه؟
بغ کرده بستنی هارا کنار زد و نگاهش را پایین انداخت
چرا هرچه سعی در فاصله گرفتن میکرد بدتر میشد؟
آرامش به او نیامده بود؟!
ارسلان نگاهی به چهره گرفته اش انداخت
با این روحیه نمیخواستش!
شک نداشت اگر کمی انعطاف نشان نمیداد دخترک دوباره در برابر حاجی به التماس و گریه میافتاد
در را باز کرد و بی میل به فروشگاه سیسمونی که از نظرش مسخره میامد اشاره زد
_ حالام اگر میخوای اونارو ببینی بپر پایین
دلارای آرام پیاده شد و آلپارسلان بخاطر حرص دادنش زیر لب طوری که بشنود ادامه داد
_ کاش دوتا خیابون اونور تر پارک میکردم تا اینجا بدو بدو میکردی بستنیا هضم شن
دلارای با ذوق به کلاه پسرانه نوزادی خیره شد
_به جای گیر دادن به وزن من اینارو نگاه کن
چه قد بانمکن خدایا
ارسلان بی تفاوت نگاهش را از ویترین گرفت و غر زد
_ من دوست دخترام دو کیلو اضافه وزن داشتن کات میکردم
حالا زنم داره کم کم تبدیل میشه به بوفالو
دلارای وارفته دندان روی هم فشرد و نفس عمیقی کشید
زیرلب بیشعوری زمزمه کرد و سعی کرد توجه نشان ندهد
در عوض با شوق وارد فروشگاه شد و ناخواسته دست ارسلان را هم همراهش کشید
ارسلان چشمانش را در حدقه گرداند
شنیده بود دختر ها حتی در زمان مجردی هم عاشق این چیز ها هستند اما باورش نمیشد
از نظر او مسخره و حوصله سر بر بود
زن فروشنده با دیدنشان لبخند زد
_ خوش اومدید
کوچولوتون دنیا اومده یا نه؟
اگر دنیا اومده بگید چندوقتشه تا راهنماییتون کنم
چرا نمیتونم از پارت ۲۳۷به بعد رو پیدا کنم؟ 😥
بوفالو🤣وای ارسلان با همه بد بودن رو مخ بودنش خیلی باحاله بعضی وقتا😂
یا خدا
خداوندا این ارسلان چشه؟چرا نمیفهمههههههههههههههه چرا هعی میگه چاق شدیییییییییییی
من اخر سکته میکنم سر این رمان
ارسلان من هیچیش نیست
این هزار بار 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣😠
ارسلان من تا حالا زن حامله ندیده
عهههههههههه ای بچم
ای بچم
قربون پسرم برم که تفصیر کردنشم به ننش رفته🤣🤣🤣موضوع من اینجوریه که نوه یکی از فامیلا به دنیا آمده بود ……
سفید بود…ولی پیشونیش سیاه….
گفت شبیه کیه ؟گفتم گاو😂😐🖖
اسمم چرا عوض نمیشه ایشششش
ثبت نام کردم تو رمان دونی خ
چرا اختشااش ایجاد میکنی این ارسلان حتی به مغزشم خطور نمیکنه این دلی با اون همه کتکی که زدتش قرص هارو نخورده باشا و حامله شده باشه یه زرم به اینجا فک کنین دلی چقد خره
😂😂😂😂ولی خوب این موضوع از فوش هایی که قراره بخورین هیچیکم نمیکنه ایشالت برین زیر تریلی سقط بشین راحت بشم اووووف
چه عجب، به عنوان زنش قبولش کرد
هه فک کنین، ارسلانی که هر شب با یکی بود الان خیلی وقته دیگه با کسی نبوده و الان دلی و زنش خطاب میکنه🥲🤣😂
چه جالب امشب منم رفتم سیسمونی بخرم😐🤣
بابا انقد حرص نزنین
این ارسلاااان میدونه این حاملس
ارسلان جان داداش بوفالو اصلی خود نفهمتی که نفهمیدی زنت حاملس:|
شاید اقتصاد کشور خوب شد :/
هرچند تو کشورمون صبح جمعه از همه چی باخبر میشیم😐💔
😂😬
شاید میدونه؟به خدا اگه بدونه من شمارو میکشم😐😂
بچم افتاد ایقد حرص خوردم 😐💔
جواب باباشو بیاید بدید🤣😔
وایییییی ارسلان تو دیه کییی😐داداش نمیفهمی یا خودتو زدی ب نفهمی😐 سید دو سه ماه دیه بچت دنیا میاد باز نمیفهی دلی تغیر کردع😐
دلم میخاد بچه دلی دنیا بیاد دلی یکم کتک بخوره ک چرا نکفته ب ارس ک حاملس،خو لامصب جون بکن دیه دهن وا کن بگو
الان احساسات من قاطی پاتی شده اینم یجوری با حسرت از حسای دلارای میگه که بشینم مفصل بی دلیل عر بزنم
بوفالو وارد میشود😐🤣به خدا شوهر من در آینده از این گورها بخوره جرش میدم
دلی رحم نکن بهش😐😂⚜️
حققققققققققققق
والااااا
حق داری با تبر جرش بده دیگه نتونه روی دوپا وایسه😂😂😂😐😐😐
انگار زنا واسه چی بوفالو نیشن ده کیلو شرینی هم بخوری باد نمیکنی کهههه😂😂😐😐😐💣💣💣💣
والااا خب دست گل خودشه😐
اررسلان الهی بمیری که کوریییییی
نه کور نیست دیده شکم دلی رو یه جو منطق نایجه گیری نداره
یا شتیدم فکر میکنه عقیمه😐😐😐💔💔💔💔💣💣💣
ارزو🥺با پیشل من شیکار داری
چه بدی در حقت کرده که آرزو مرگشو میکنی🥺💔پسرم خوبه
ولی بی اعصابه
پسرت الاغه فرزندم😂😐😐برو یه خورده شعور بهش یاد بده😂😑بی اعصاب منم که این پسرت اعصاب واسم نذاشته😐😐😐😂😂💔💔💔
همش تغصیر باشه😐😂😂😂مگر نه من داشتم آدم تحویل جامعه میدادم نه 🐄
اول کوچولو من دنیا میاد بعدمال دلارای
فاک بت نویسنده
😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐
هیچی/:
ولی خااک ت سر نویسنده خودش سمه رمانش عفونت/:
اههه خدافظ اییش😮💨
خدافظ؟؟اگه دیدی فردا نیومدی پارت جدیدو بخونی بببن من کی گفتم
🤣🤣🤣🤣
درم ببند افسون،😂❤️
پسرم داره کم کم نرم میشه
اگه بلد نیستی دلی جون بیا خودم بهت یاد میدم😐😂😂😂😂😂
هی بگید ارس بده انتقامش و بگیره آروم میشه😂😂😂😂