رمان دلارای پارت 204 - رمان دونی

 

مات جلو رفت

بغض گلویش را می‌فشرد و دندان هایش از شدت فشار روی هم ساییده‌ می‌شدند

روبروی دخترک که ایستاد نگاه کنجکاوش بالا امد

_ تو دیگه کی هستی؟ اینجا چیکار میکنی؟

دلارای یک قدم جلوتر رفت

_ اینجا خونمه! تو باید بگی اینجا چیکار میکنی

ارسلان بی تفاوت موبایل را از گوشش فاصله داد و بی توجه به دلارای رو به دختر اشاره زد

_ برو تو اتاق کتی ، میام تا چنددقیقه دیگه

دختری که ارسلان کتی صدایش زده بود ابرو بالا انداخت و با لحن بدی به دلارای اشاره زد

_ با این؟! کیه خدمتکاره؟‌چه قدرم پرروئه

ارسلان اخم کرد و تشر زد

_ به تو چه؟ نگران نباش برای اون دوساعتی که تو قراره سرویس بدی تخت خالی پیدا میشه!

کتی پشت چشم نازک کرد اما بحث را ادامه نداد

ارسلان بعد از ماه ها به یادش افتاده بود!
آن هم به لطف یادآوری دوباره علیرضا

نمیخواست همه چیز را شروع نشده پایان دهد

چشم غره ای به دلارای رفت و صدایش را بالا برد

_ اوکی هانی ، منتظرتم دیر نکن

احساس میکرد بدنش از کمر به پایین منقبض شده

نمیتوانست پاهایش را حرکت دهد

انگار تنش بی حس شده بود

زن که در اتاق را بهم زد به خودش آمد

صدایش میلرزید

_ اون کی بود؟!

ارسلان خونسرد سمت بار کوچک کنار آشپزخانه رفت

_ حوصله جیغ جیغ ندارم دلی

گیلاس شرابی برای خودش ریخت و در برابر مردمک های لرزان دلارای سمت اتاق راه افتاد

دخترک انگار تازه خودش را پیدا کرد

پاهای بی جانش را روی زمین کشید و بازوی آلپ‌ارسلان را چنگ زد

_ اینجا چه غلطی میکنه؟

ارسلان جوابش را نداد و دلارای جیغ کشید

_ با تو ام ارسلان به چه حقی داری….

جمله اش تمام نشده چانه اش میان انگشتان ارسلان اسیر شد

با خشونت دستش را فشرد و همانطور که عقب عقب هلش میداد جواب داد

_ تو کِی آدم شدی که برای من حق تعیین کنی دخترحاجی؟

دلارای بی جان عقب میرفت و ارسلان عصبی میتاخت

_ تو رو چه به این زر زر کردنا
چی انقدر محقت کرد؟!

دلارای با درد زمزمه کرد

_ حق نداری … حق نداری کثافت کاریاتو بیاری اینجا … حق نداری با اون…

ارسلان اینبار فریاد کشید

_ تو سگ کی باشی که حق تعیین کنی؟

دلارای عصبی تر از او زیر دستش کوبید و جیغ کشید

_ زنت! زنتم ، یادت رفته؟

ارسلان خندید
با تمسخر و حرص

_ پس اسمت تو شناسنامم شیرت کرد آره؟!

با انگشت به قفسه سینه دخترک کوبید

_ بهت نگفتم خیال برت نمیداره؟

دلارای بغض کرده یک قدم عقب پرت شد و ارسلان دوباره با بی رحمی کوبید

_ نگفتم بالا بری پایین بیای همون زیرخواب کوچولوی قبل میمونی؟

دلارای به دیوار چسبید و او دوباره به قفسه سینه اش کوبید

_ نگفتم نمیری تو آسمونا و هوا برت نمیداره؟
نگفتم زر مفت بزنی تیکه تیکه‌ات میکنم؟

دلارای تنها نگاهش کرد

درد از قفسه سینه اش سمت شکمش می‌رفت

از همان نقطه ای که ارسلان می کوبید سمت جنینش

انگار همه چیز خواب بود
یک کابوس زشت و غیرقابل باور…

حرفش را خیره در چشمان ارسلان زمزمه کرد

_ هربار با خودم میگم آلپ‌ارسلان از این آشغال تر نمیشه ثابت میکنی قابلیتشو داری!

به محض تمام شدن جمله اش گونه ی سمت راستش آتش گرفت

ارسلان به جرم گفتن واقعیت چنان سیلی روی صورتش نشانده بود که گوش هایش سوت می‌کشید

دستش را سمت بینی خونی‌اش کشاند و تلخ لبخند زد

او روز اول عقدشان دختر به خانه اورده بود و دلارای سیلی‌اش را میخورد…

دستش را روی صورتش گرفت و بدون اینکه سرش را سمت او برگرداند گوشه دیوار نشست

ارسلان اما هر لحظه عصبی تر میشد

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان رقص روی آتش pdf از زهرا

  خلاصه رمان :       عشق غریبانه ترین لغت فرهنگ نامه زندگیم بود من خود را نیز گم کرده بودم احساسات که دیگر هیچ میدانی من به تو ادم شدم به تو انسان شدم اما چه حیف… وقتی چیزی را از دست میدهی تازه ارزش واقعی ان را درک میکنی و من چه دیر فهمیدم زندگی تازه روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان

      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ شده بود. مرد تلخ و گزنده پوزخند زده و کمرِ

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان همیشگی pdf از ستایش راد

  خلاصه رمان :       در خیالم درد کشیدم و درد را تا جان و تنم چشیدم؛ درد خیانت، درد تنهایی، درد نبودنت. مرغ خیالم را به روزهای خوش فرستادم؛ آنجا که دختری جوان بودم؛ پر از ناز و پر از احساس. آنجایی که با هم عشق را تجربه کردیم و قول ماندن دادیم. من خیالم؛ دختری که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ضماد

    خلاصه رمان:         نبات ملک زاده،دختر ۲۰ساله مهربونی که در روستایی قدیمی بزرگ شده و جز معدود آدم های روستاهست که برای ادامه تحصیل به شهر رفته است. خاقان ،فرزند ارشد مرحوم جهانگیر ایزدی. مردی بسیار جذاب و مغرور و تلخ! خاقان بعد از مرگ برادر و همسربرادرش، مجرم را به زندان انداخته و فرزند

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یکبار نگاهم کن pdf از baran_amad

  خلاصه رمان : جلد اول     در مورد دختری ۱۵ ساله است به نام ترنج که شیفته دوست برادرش ارشیا میشه اما ارشیا اصلا اونو جز ادم ها حساب نمیکنه … پایان خوش.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصه موج به صورت pdf کامل از خورشید _ شمس

            خلاصه رمان:   موج به اجبار پدربزرگش مجبور است با فریاد، هم بازی بچگی اش ازدواج کند. تا اینکه با دکتر نیک آشنا شده و در ادامه حقایقی را در مورد زندگی همسرش می‌فهمد…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
104 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Fate_meh_m_
Fate_meh_m_
2 سال قبل

مث ادم بگو حامله ای چه وضعشه😑

Aram
Aram
2 سال قبل

عزیزانم اگه ندیدین؛ در 3 پارت اینده بچه ی در بطن دلی سقط میشه به حق پنج تن 😂😂

soniya babaii
soniya babaii
2 سال قبل
پاسخ به  Aram

اقا چرا برا سقط شدن من دعا میکنید

یاسمن
یاسمن
2 سال قبل

شد فیلم هندیا لامصب بگو یه بچه دارم از تو دیگ فوقش میگه نه فردا پس فردا شکمت بزرگ شد چی میگه؟ بیخیال داش

:)
:)
2 سال قبل

تنها راه چاره اینه دلی بگه حاملست یا یجوری معلوم شه ارسلان فقط میخاد حرصشو در آره که چرا بهش محل نمیده

دریا فرهمند
دریا فرهمند
2 سال قبل

نفس کجاس؟

هستیشونم
هستیشونم
2 سال قبل
پاسخ به  دریا فرهمند

با همه خدافظی کرد و ی مدت رفت💔🙂

دریا فرهمند
دریا فرهمند
2 سال قبل
پاسخ به  هستیشونم

اخی💔😔

دریا فرهمند
دریا فرهمند
2 سال قبل

به قول خود ارسلان
ارسلان یکیه کپ حاجی ولی نسخه اپدیت شدش تفاووتشون اینه که حاجی صیغه میکنه ولی ارسلان نوچ
۱ خر بودن دلارای دیگه داره زیاد میشه عشق و عاشقی بره به درک سیاه اول اینکه گاه خورد اومد خونه ارسلان خودش خودشو بدبخت کرد
بعدشم اونقد دیگه دارن شخصیت این دلی و تحقیر میکنن که دیگه ادم از دختر بودن بدش میاد
۲ این ارسلان گاو بیشعور فقط دستم بهش برسه جرواجرش میکنم مردک گاو خر فقط بلدی اربده بکشیو سیلی بزنی توام یکی هسی مث حاجی ایشالا سقط شی هرچیم مال و اموال داری برسه به این دلی خر و گاو که تهش دلمون خنک شه
هوووف😂

...
...
2 سال قبل

خانمِ نویسنده فرصت نکرد حتی دعوا رو تموم کنه://

Tamana
Tamana
2 سال قبل

جملش خیلی سنگین بود واسه ارسلان
آفریین

من منم!اسم ندارم دنبال چی میگردی؟
من منم!اسم ندارم دنبال چی میگردی؟
2 سال قبل

الان دارم فکر میکنم میبینم دلارای واقعا بی عقله که ارسلانو تحمل میکنه…گور بابای عشق و عاشقی و آوارگی!بتمرگ کارتون خواب شو منت این نره خرو نکش

هستی:)
هستی:)
2 سال قبل

وحشی روانی:/

𝑆𝑎𝑏𝑎
𝑆𝑎𝑏𝑎
2 سال قبل

ایراد از جفتشونه..
دلارای میتونه بگه حاملم که ارسلان ازش رابطه نخواد و اگه اینطور نباشه ارسلان فک میکنه دلارای ازش بدش میاد ک باهاش نمیخوابه؛)
و ارسلانم این حقو نداش ،ک وقتی دلارای زنشه ی زن دیگه بیاره خونه و زنشو فقط به ی لحظه هوس فروخت!

مبین
مبین
2 سال قبل
پاسخ به  𝑆𝑎𝑏𝑎

چی زر میزنی واسه خودت ، مرتیکه لاشی دیوث رفت رید تو عروسی دختره بعد رفته دختر میاره تو خونه ، بعد یکی مثل تو پیدا میشه بگه تقصیر هر دوشونه
یکی تو یکی نویسنده رو باید جر و واجر داد واسه این داستان چرتش

دریا فرهمند
دریا فرهمند
2 سال قبل
پاسخ به  𝑆𝑎𝑏𝑎

حالت خوبه؟ مگه ارسلان گاو و نفهمه که دلارای میگه بسه درد دارم نفهمه ؟ این ارسلانه که هر زنی و برا رابطه میخاد مگه مرد باید اینجوری باشه درک و فهم و کههههه هیچچج اصلا حداقل یکم گوش کنه به حرفاش مگه هرکی به رابطه نه گفت حتما از اون بدش میاد خوب بپرسه چرا نه مثل وحشیا نره یکی دیگه رو بیاره تا خودش راضی شه🙄🙄😶
اصاب مصاب صفر😂

My nazi
My nazi
2 سال قبل
پاسخ به  𝑆𝑎𝑏𝑎

گل میزنی یا شیشه؟

فاطمه
فاطمه
2 سال قبل

خدایا یه زندگی آروم چند ثانیه ای هم این دلی بدبخت نباید تجربه کنه بیچاره از بس کتک خورد و تحقیر شد جیگر ماهم کباب شد براش؛ قشنگ ما باید برا پارت بعدی منتظر یه کتک و تحقیر جدید باشیم بابا بسه دیگه دلمون ضعف رفت😠

نسیم
نسیم
2 سال قبل

هر لحظه عصبی تر میشد و قراره بزنه بکشه سقط کنه، بعد دوباره ناله و نفرین و حس انتقام و تنفر دلی و موندن تو خماری و مورچه ای جلو رفتن پارتا میمونه برا ما های بدبخت🤐🤐

Aram Aram
Aram Aram
2 سال قبل

دیگه حالم داره بهم میخوره
🤮🤮 تو اخلاق آلپ ارسلان
اگه دلارای روش بالا نیاورد من میارم فقط برام بیاریدش
ایشالله که با اخلاقش حناق بگیره مردیکه هوسباز

غزال
غزال
2 سال قبل

توووووف😪

قاتل ارسلان 😐
قاتل ارسلان 😐
2 سال قبل

ادامه اشششششش و میخاممممممم 🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺 نمی‌تونم صبرررر کنمممم

𝓷𝓮𝓰𝓲𝓷
𝓷𝓮𝓰𝓲𝓷
2 سال قبل

ای دلارای چقد خره😐
جمع کن برو بری کلفتی بهتر از اینه پیش این خره بمونی
خاک تو سر نفهمت کنم بیشعور غرور نداری😐😒
نویسنده ت….ر زدی تو اعصابمون با ای رمانت😐😐😐😐😒

Sana:)
Sana:)
2 سال قبل

داداشای گلم
هر کی با من موافقه لایک کنه
میگم
این ارسلان ک مثل صگ از حاجی حرصیه و میگه حاجی فلانه بصاره عوضیه و اینا…
به نظرتون خودش بدتر از حاجی نیس؟

امیرعلی(جدید🙄)
امیرعلی(جدید🙄)
2 سال قبل
پاسخ به  Sana:)

اینا فقط یه توجیه واس کثافت کاری خودش

Aram Aram
Aram Aram
2 سال قبل
پاسخ به  Sana:)

غیبت مردمو میکنه خودش از صدتا سگ کثیف تره

Roshana
Roshana
2 سال قبل

چوب بکنم تو کو*ن ارسلان😊

Aram Aram
Aram Aram
2 سال قبل
پاسخ به  Roshana

کمه براش دردش نمیگیره
باید بمیره

MAEDEH
MAEDEH
2 سال قبل

وااااااااااای این ارسلانه چقد بی تفاوته

اول رمان اینو به سیب زمینی تشبیه کردم ولی الان واقعا دیگه مخم کار نمیکنه چی توصیفش کنم!؟؟

البته به نظر من نویسنده محترم پیاز داغشو زیاد میکنه

من اگه به جای دلارای بودم اینقد غرور خودمو نمیگذاشتم زیر پام که هر بار این عوضی بیاد بر*ینه توش بره

Aram Aram
Aram Aram
2 سال قبل
پاسخ به  MAEDEH

متاسفانه از اول رمان تا الان فقط ریده شده رو دلارای
پیش منم بود میریدم بهش
حالم بهم میخوره از دوتاشون

دسته‌ها
104
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x